- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سرود
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سرود
۳٫۶
(۶۷)
هیچ چیزی نمیتواند آزادی انسان را از او بگیرد، جز انسانهای دیگر.
کوثر
این چه خوشی و شادی است که دست همه، حتی دستان ناپاک، بر آن است؟ این چه خردی است که حتی ابلهان بتوانند بر من امر کنند؟ این چه آزادی است که همهٔ موجودات بر من اربابی کنند؟ این چه زندگی است که فقط باید سر خم کرد و رضایت داد و فرمان برد؟
ولی من از این آیین تباهی و فساد دست کشیدهام.
از هیولای «ما»، که واژهٔ بردگی، چپاول، فلاکت، نادرستی و شرم است، دست شستهام.
اکنون روی خداوند را میبینم و آن را در سراسر زمین برمیافرازم، خدایی که انسان از بدو هستی در جستوجویش بوده، خدایی که به او شادی و آرامش و غرور بخشیده است.
این خدا، این یگانه واژه:
«من.»
javadazadi
اگر آنچه کشف کردهایم تباهی حاصل از تنهایی است، پس انسان جز آرزوی تباهی چه آرزویی میتواند در دل داشته باشد؟ اگر این شرارت بزرگِ ناشی از تنها بودن است، پس خیر چیست و شر چیست؟
هر چیز که از دل جمع بیرون بیاید خیر است و هر چیز که از یک تن برآید، شر. این درسی است که تا چشم باز کردیم به ما آموختهاند. ما این قانون را زیرپا گذاشتهایم، اما هرگز در آن شک نکردهایم. ولی حالا که در جنگل راه میپیماییم، میآموزیم که شک کنیم.
nmroshan
این بدنم و روحم، و این سرانجامِ سفر جستوجوی من است. آرزویم این بود که معنای مسائل را بدانم. من آن معنیام. آرزویم این بود که مجوزی برای هستیام بیابم. نه برای بودن به مجوز نیاز دارم و نه برای هستیام نیاز به رخصت. من خود آن مجوز و رخصتم.
این دیدگان من است که میبیند و نگاه من است که به زمین زیبایی میبخشد. گوشهای من است که میشنود و نغمهٔ شنیدههای من است که به دنیا میرسد. ذهن من است که میاندیشد و قضاوت ذهن من است که میتواند بر حقیقت نورافکنده و آن را بیابد. ارادهٔ من است که انتخاب میکند و انتخاب ارادهٔ من تنها فرمانی است که سزاوار احترام است.
javadazadi
واژهٔ «ما» نباید بر زبان آورده شود، مگر به انتخاب فرد و بهمنزلهٔ مفهومی ثانوی. این واژه نباید در روح و اندیشهٔ انسان در اولویت باشد، وگرنه هیولایی میشود که ریشهٔ تمام پلیدیهای روی زمین، اساس شکنجهٔ انسان به دست انسان و بنیان دروغی دهشتناک از او خواهد بود.
واژهٔ «ما» چون چسبی است که انسانها را کنار هم میچیند و چون سنگ سخت میکند و هر چه زیر آن باشد خرد میکند و سفید و سیاه بهطور یکسان در هالهٔ خاکستری آن محو میشوند. با این واژه است که فاسد، محاسن نیکان را میرباید، ضعیف زورِ توانمندان را و ابله، خرد فرزانگان را میدزد.
javadazadi
اکنون روی خداوند را میبینم و آن را در سراسر زمین برمیافرازم، خدایی که انسان از بدو هستی در جستوجویش بوده، خدایی که به او شادی و آرامش و غرور بخشیده است.
این خدا، این یگانه واژه:
«من.»
پروا
شرحهشرحه بودیم و درمانده در پی واژهای که نمییافتیمش.
کاربر ۸۰۱۳۰۵۶
فقط میخواستیم دور باشیم، دور از شهر و دور از هوایی که به هوای شهر آغشته باشد. پس به راهمان ادامه دادیم، جعبهمان در آغوشمان بود و قلبمان تهی.
" بِـیلـی! "
آرزویمان دانستن بود. میخواستیم دربارهٔ هر آن چیزی که زمین پیرامونمان را میسازد بدانیم. آنقدر پرسیدیم که آموزگارها پرسش را برایمان قدغن کردند.
Juror #8
شگردهای شیطانی چه شگفتاند و چه غریب. ما در حق برادرانمان فریبکاری میکنیم. ما از خواست شوراها سرپیچی میکنیم. ما بهتنهایی، از میان هزاران نفری که روی این زمین قدم برمیدارند، تنها ما در این ساعت کاری را انجام میدهیم که هدفی ندارد جز اینکه میل ما به انجامش است. ذهن انسان توان درک پلیدی جرم ما را ندارد. چنانچه جرممان فاش شود، قلب انسان را یارای اندیشیدن به ماهیت مجازات ما نیست. هرگز حتی در حافظهٔ اجدادِ باستانیان هم، انسانها کاری را که ما میکنیم نکردهاند.
با اینهمه شرم و ندامتی در ما نیست. به خودمان میگوییم که ناخلف و پیمانشکنیم. اما نه باری بر روحمان حس میکنیم و نه هراسی در دل. روحمان به زلالی دریاچهای است که چشمی جز چشمان آفتاب آشفتهاش نکرده است. و در قلبمان، آه که شیطان چه شگردهای عجیبی دارد، در قلبمان آرامشی را حس میکنیم که در این بیست سال نشناختهایم.
BIDAR
آزادی ۳۰۰۰-۵...
دلمان میخواهد این نام را بنویسیم. دلمان میخواهد آن را بگوییم، اما جرأت نمیکنیم جز به زمزمه آن را بر زبان بیاوریم. چرا که مردان از توجه به زنان باز داشته شدهاند و زنان نیز از توجه به مردان. ولی ما به یکی از زنان فکر میکنیم، نامشان آزادی ۳۰۰۰-۵ است و ما جز ایشان فکر کس دیگری نیستیم.
علیرضا.س.
شاید در آن روزها هم عدهای بودند که دید روشن و روح پاکی داشتند و به تسلیم واژهٔ «من» گردن ننهادند. چه زجری کشیدهاند آنها که شاهد هجوم این موج بودهاند و نتوانستند مانعش بشوند. شاید به اعتراض و هشدار فریاد برآورده باشند. اما انسانها اعتنایی به این هشدارها نکردند و این عدهٔ اندک پس از نبردی نومیدانه و بیهوده با پرچم آغشته به خونشان جان دادند. آنها مرگ را برگزیدند، چرا که آگاه بودند. درود و همدردی من از ورای قرنها بر آنان باد.
BIDAR
تصویری کابوسوار از آیندهای که تمام جنبههای هویت و فردیت انسان تحتکنترل است.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
، تصویری کابوسوار از آیندهای که تمام جنبههای هویت و فردیت انسان تحتکنترل است. استعدادها و نیازهای انسانی نفی میشود و انسان هیچگونه حقی جز خدمت به دولت و جامعه ندارد، از زندگی آزادانه، عشق و شادی خبری نیست و انسانها رباتهای بینام، بیارزش و بیمغزیاند که حق اندیشیدن و انتخاب ندارند.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
ترس در فضای خوابگاهها و خیابانها جاری است. ترس در شهر پرسه میزند، ترسی بدون نام، بدون شکل. همهٔ انسانها حسش میکنند و کسی را یارای سخن گفتن از آن نیست.
lonelyhera
راههایی را پیمودیم که بزکوهی هم جرأت رفتن نداشت. سنگها زیر پایمان میلغزیدند و صدای برخوردشان را با صخرههای دوردستهای پایین میشنیدیم و تا مدت زیادی پس از خاموشی هر ضربه، پژواک آن در کوهستان شنیده میشد. ولی ما به راهمان ادامه دادیم، میدانستیم هیچ بشری هرگز در اینجا رد ما را نخواهد گرفت و دستش به ما نخواهد رسید.
Juror #8
من اینجا بر ستیغ کوه ایستادهام. سرم را بلند میکنم و دستانم را از هم میگشایم. این بدنم و روحم، و این سرانجامِ سفر جستوجوی من است. آرزویم این بود که معنای مسائل را بدانم. من آن معنیام. آرزویم این بود که مجوزی برای هستیام بیابم. نه برای بودن به مجوز نیاز دارم و نه برای هستیام نیاز به رخصت. من خود آن مجوز و رخصتم.
Juror #8
این دیدگان من است که میبیند و نگاه من است که به زمین زیبایی میبخشد. گوشهای من است که میشنود و نغمهٔ شنیدههای من است که به دنیا میرسد. ذهن من است که میاندیشد و قضاوت ذهن من است که میتواند بر حقیقت نورافکنده و آن را بیابد. ارادهٔ من است که انتخاب میکند و انتخاب ارادهٔ من تنها فرمانی است که سزاوار احترام است.
Juror #8
من عشقم را بیدلیل و به هر رهگذری که مدعیاش باشد، نثار نمیکنم. من انسانها را با عشقم گرامی میدارم، اما باید بکوشند تا لایق این گرامیداشت باشند.
داداش بزرگه نیچه
هر انسانی در معبد روح خویش تنهاست. بگذارید هر کس معبدش را دستنخورده و پاک نگاه دارد. بگذارید اگر میخواهد خارج از آستان پاک و مقدس خویش، به دیگران بپیوندد.
داداش بزرگه نیچه
در ابتدا انسان در بند و بردهٔ خدایان بود. ولی زنجیرهایشان را پاره کرد. سپس به بندگی شاهان درآمد. ولی زنجیرهایشان را پاره کرد. بندهٔ اصلونسب، رنگ پوست و نژادش شد. ولی زنجیر آنها را نیز از هم درید. به برادرانش اعلام کرد انسان حقوقی دارد که نه خدایان، نه شاهان و نه دیگر انسانها، هرچقدر هم پرتعداد، نمیتوانند آن را از او بستانند، زیرا این حق انسان است و بالاتر از آن حقی بر زمین نیست. او بر آستان آزادی ایستاد، آزادیای که پیش از او قرنها برایش خون ریخته شده بود.
داداش بزرگه نیچه
واژهٔ «ما» نباید بر زبان آورده شود، مگر به انتخاب فرد و بهمنزلهٔ مفهومی ثانوی. این واژه نباید در روح و اندیشهٔ انسان در اولویت باشد، وگرنه هیولایی میشود که ریشهٔ تمام پلیدیهای روی زمین، اساس شکنجهٔ انسان به دست انسان و بنیان دروغی دهشتناک از او خواهد بود.
کاربر ۴۱۰۵۵۶۳
ترس در فضای خوابگاهها و خیابانها جاری است. ترس در شهر پرسه میزند، ترسی بدون نام، بدون شکل. همهٔ انسانها حسش میکنند و کسی را یارای سخن گفتن از آن نیست.
ملیکا
نمیدانم زمینی که بر آن ایستادهام مرکز هستی است یا غباری گمگشته در ابدیت. نمیدانم و اهمیتی هم برایم ندارد. چرا که از شادیهایی که در این کرهٔ خاکی برایم مهیاست، آگاهم و توجیه شادیام به هیچ هدف بالاتری وابسته نیست. شادی من در خدمت هیچ هدفی نیست، بلکه خود، هدف است. هدف و مقصودِ خودش.
Juror #8
من یک انسانم و بر من است که این معجزه را پاس بدارم و نگهبانش باشم و از آن بهره بجویم و دربرابرش سر تعظیم فرود بیاورم.
Juror #8
من از گنجینههایم محافظت میکنم، از اندیشهام، ارادهام، آزادیام.
و بزرگترینِ آنها آزادی است.
Juror #8
اینجا، بر بلندای این کوهستان که دنیا زیر پاهایم است و بالای سرم جز خورشید چیزی نیست، حقیقت خویش را خواهم زیست.
Juror #8
انسان حقوقی دارد که نه خدایان، نه شاهان و نه دیگر انسانها، هرچقدر هم پرتعداد، نمیتوانند آن را از او بستانند، زیرا این حق انسان است و بالاتر از آن حقی بر زمین نیست. او بر آستان آزادی ایستاد، آزادیای که پیش از او قرنها برایش خون ریخته شده بود.
Juror #8
چه چیزی موجب این اتفاق شد؟ چه فاجعهای عقل و شعور انسان را از او گرفت؟ چه تازیانهای انسان را با شرم و سرافکندگی به زانو درآورد؟ پرستش واژهٔ «ما».
Juror #8
و روزی فرا میرسد که من همهٔ زنجیرهای زمین را پاره و شهرهای بردگان را ویران میکنم و خانهام مرکز جهانی میشود که در آن هر انسانی آزاد است تا بهخاطر شخص خودش زندگی کند.
Juror #8
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان