بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نور به این پنجره خواهد تابید | طاقچه
تصویر جلد کتاب نور به این پنجره خواهد تابید

بریده‌هایی از کتاب نور به این پنجره خواهد تابید

ویراستار:ناهید گنجی
انتشارات:سنجاق
امتیاز:
۴.۶از ۱۱ رأی
۴٫۶
(۱۱)
آسمان داشت رو به تاریکی می‌رفت. صاحب موبایل فروشی همان‌طور که لامپ‌های مغازه را روشن می‌کرد گفت: -به خدا اینم زیر سر خودشونه. سر مردم رو گرم کردن به خورشیدگرفتگی که گرونی یادشون بره!
سیّد جواد
گاهی می‌زند به سرم. می‌گویم کاش هرگز او را به دنیا نیاورده بودم تا وقتش که رسید، با خیال راحت بمیرم و نگران تنها ماندنش نباشم.
سیّد جواد
سگ سفید کوچکی بود با خال‌خال‌های سیاه. فیروز اسمش را گذاشته بود الیزابت، هم نام ملکه بریتانیا! اما لیزی صدایش می‌زد. می‌گفت: «دست خودت نیست، به‌زودی عاشقش میشی!» و فریال پوزخند می‌زد که: «ترجیح می‌دم عاشق یه انسان بشم!»
سیّد جواد
چند سالی رفته بود کلاس نقاشی و یاد گرفته بود چهارتا خط کج‌وکوله بکشه. هرکس هم ازش ایراد می‌گرفت که اینا چی‌ان کشیدی فوری جواب می‌داد شماها از هنر مدرن سر در نمیارین. یه بار یه کارت صد آفرین برای دانش آموزان مدرسه‌ای که زن‌دایی‌ام مدیرش بود، طراحی کرده بود که به گفته زن‌دایی‌ام همه معلم‌ها گفته بودن شبیه نقاشی‌هایی شده که فیل‌ها با خرطوم‌شون کشیدن و حاضر نشده بودن اونا رو به دانش آموزان‌شون هدیه بدن!
ساکت
دلش می‌خواست یک اتاق با هزارتا مونیتور داشت که می‌توانست کوچک‌ترین حرکت‌های همه همسایه‌ها را زیر نظر داشته باشد.
ساکت
مژده خواهر بزرگ‌ترمان که همچنان از دایی خوشش نمی‌آمد و رفت‌وآمدی با او نداشت، علاوه بر اینکه ماها را به کفتارهایی تشبیه می‌کرد که پای جنازه نیمه‌جان شیری به انتظار مرگش نشسته‌ایم، می‌گفت دایی عباس حتی اگر سندهای تمام املاکش را توی سینی دودستی تقدیمش کند، همه‌شان را می‌ریزد توی فاضلاب!
ساکت

حجم

۱۰۸٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۰۸٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان