بریدههایی از کتاب اینک آن انسان: آدمی چهگونه همان میشود که هست
۳٫۵
(۱۶)
انسان خواستنِ هیچ را به هیچ نخواستن ترجیح میدهد...
پویا پانا
انسان برای نامیرابودن باید بهای گرانی بپردازد یعنی باید بارها در طول زندگی بمیرد
پروا
زرتشت نخستین روانشناسِ نیکان ــ و بنابراین ــ دوستِ شروران است.
MOHSEN
انسانیتِ من مُدام چیرهشدن بر خویش است ــ اما من به تنهایی نیاز دارم، منظورم این است که به بازگشت به خویش، به شفا، به تنفسِ هوای پاکی که آزادانه جاریست، نیاز دارم...
jalal
تاکنون اصولاً چیزی جز حقیقت را ممنوع نکردهاند.
پویا پانا
پادشاهیام فدای یک حرفِ حساب!
پویا پانا
کار من بیشتر سرنگونکردن بُتهاست (و منظورم از «بت» هر نوع «ایدهئال» است).
پویا پانا
انسانِ دانا به دوستداشتنِ دشمنانش بسنده نمیکند. او باید بتواند از دوستانش نیز بیزار شود.
پویا پانا
من فقط به فرهنگ فرانسوی اعتقاد دارم؛ غیر از این هر آنچه در اروپا «فرهنگ» نامیده میشود، به نظر من یک سوء تفاهم است، فرهنگ آلمانی که دیگر اصلاً حرفش را نزنیم...
پویا پانا
پای آلمان به هرکجا برسد، فرهنگ را فاسد میکند.
پویا پانا
هر آنچه را که بشریت تاکنون جدی گرفته است، حتا واقعیت هم نیست، بلکه صرفاً اوهام، یا به بیان دقیق، دروغهایی است که از غرایزِ بدسرشتِ بیمار، و به معنای عمیق کلمه، زیانمند، برمیخیزد ــ همهی مفاهیمی چون «خدا»، «روح»، «فضیلت»، «گناه»، «ماوراء»، «حقیقت»، «زندگی جاوید»
پویا پانا
من از بلندیهایی میآیم که هرگز هیچ پرندهیی بدان پرواز نکرده است، مغاکهایی را میشناسم که هنوز کسی به درونش پا نگذاشته است
پروا
کسی که بتواند هوای نوشتههای مرا تنفس کند میداند که این هوای بلندیهاست، هوایی تازه و سرزنده. آدم باید برای چنین هوایی ساخته شده باشد، وگرنه خطر سرماخوردگی بسیار است
پروا
از میانِ اهلِ فلسفه، که پُر از دورویی ــ و حتا پنجرویی ــ اند! شکاکان تنها سنخِ شایستهی احتراماند
پروا
فیزیولوژیست خواهانِ قطع عضوِ خراب است، از هرگونه همبستگی با این عضوِ منحط سر باز میزند و هیچ احساس ترحمی نسبت به آن ندارد. اما کشیش درست خواهانِ انحطاطِ مجموعه، یعنی بشریت، است. از همین رو از هر آنچه خراب و منحط شده محافظت میکند، سلطه و سروری او بر بشریت به چنین بهایی است
پروا
حقیقت از زبان من بیان میشود ــ اما حقیقتِ من هراسناک است، زیرا تاکنون دروغ را حقیقت نامیدهاند
پروا
دین مسئلهیی مربوط به عوام است، من بعد از تماس با آدمهای دینی باید دستهایم را بشویم... من هیچ «مؤمن و معتقد» ی نمیخواهم، فکر میکنم شرورتر از آنم که به خودم هم معتقد باشم، من هرگز با تودهها سخن نمیگویم...
پویا پانا
«نیکان هرگز حقیقت را نمیگویند. سواحل و امنیتهای دروغین، این است آنچه نیکان به شما آموختهاند؛ شما در بستر دروغِ نیکان زاده و پناهنده شدید.
همهچیز به دست بزرگان تا بیخ و بُن کاذب و تحریف گشته است.»
پویا پانا
نه، من از زندگی سرخورده نشدهام! برعکس، از روزی که آن رهاییبخشِ بزرگ به من رو آورد، یعنی این ایده که زندگی میتواند برای اهلِ شناخت یک تجربه باشد و نه یک تکلیف یا تقدیر یا تزویر... سالبهسال زندگی را بهتر، خواستنیتر و رازآمیزتر مییابم...
پروا
مفهومِ «فراانسان» ubermensch، نهچندان با پسوندِ uber («بالای، روی، فوقِ» از ریشهی لاتینی Supra بهمعنای «برتر، ابر، بالا، مافوق») بلکه با پسوندِ uber (به معنای لاتینی Trans معادلِ «ورا، آنسو، فرا و ترا») تعریف و تعین مییابد.
پروا
در رگهای من یک قطره خون فاسد، مخصوصاً خون آلمانی، نیست. وقتی میخواهم درست قطب مخالفِ خود، یعنی پستی بیاندازهی غرایز را پیدا کنم، همیشه مادر و خواهرم را مییابم. تصور «خویشاوندی» با چنین اراذلی* کفر به طبعِ خدایی من است
پروا
چهگونه کسی که سختترین و هولناکترین نظر را به واقعیت دارد، کسی که «مغاکینترین اندیشه» را داشته است میتواند درعینحال نه تنها این اندیشه را دلیلی علیه هستی، و حتا بازگشتِ جاودانهی آن، نداند بلکه، برعکس، این را دلیلِ دیگری بداند برای آنکه خودش آری جاودانه به همهچیز باشد
پروا
من انسان نیستم، دینامیتام. ــ و با این همه، من هیچ شباهتی به یک بنیانگذار دین ندارم. دین مسئلهیی مربوط به عوام است، من بعد از تماس با آدمهای دینی باید دستهایم را بشویم... من هیچ «مؤمن و معتقد» ی نمیخواهم، فکر میکنم شرورتر از آنم که به خودم هم معتقد باشم، من هرگز با تودهها سخن نمیگویم... ترسِ سهمگین من آن است که روزی مرا مقدس کنند
پروا
بعید نیست که من نخستین فیلسوفِ دورانمان باشم، شاید هم اندکی بیش از این، شاید چیزی باشم قطعی و سرنوشتساز که در میانِ دو هزاره برمیخیزد. کیفر چنین موضعِ منحصربهفردی انزوایی همواره بزرگتر، یخوارهتر و بُرندهتر است
پروا
اکنون به شما دستور میدهم مرا گم کنید و خود را بیابید، و آنگاه که همگی مرا انکار کردید، به میان شما باز خواهم گشت
پروا
هر آنچه را که بشریت تاکنون جدی گرفته است، حتا واقعیت هم نیست، بلکه صرفاً اوهام، یا به بیان دقیق، دروغهایی است که از غرایزِ بدسرشتِ بیمار، و به معنای عمیق کلمه، زیانمند، برمیخیزد
پروا
زندگی برای من آنگاه آسانتر شده که دشوارترین چیزها را از من خواسته است
پروا
هیچکس نمیتواند بیش از آنچه از قبل میداند از چیزها، منجمله از کتابها، چیزی بهدست آورد. انسان برای هرآنچه با زندگی تجربی خود به دست نیاورده باشد، گوشِ شنوا ندارد
پروا
تباهشدگان٭ نیازمندِ دروغاند، این یکی از شرایطِ بقای آنهاست
پروا
آنگاه غریزهام تصمیم راسخ گرفت که به عادتِ من به تسلیمشدن، همرنگدیگرانشدن، و خود را با دیگران عوضیگرفتن پایان دهد
پروا
حجم
۲۷۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۲۷۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان