جملات زیبای کتاب هنگامی که باران پیانو می نوازد | طاقچه
تصویر جلد کتاب هنگامی که باران پیانو می نوازد

بریده‌هایی از کتاب هنگامی که باران پیانو می نوازد

نویسنده:روزبه معین
انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۷از ۱۴ رأی
۳٫۷
(۱۴)
مهتاب: شجاعت یک مرزی داره که باید بهش رسید، نباید ازش رد شد! سپهر: رد بشی میشه چی؟ مهتاب: حماقت...
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
واسه راحت رسیدن گاهی وقت‌ها باید تو تاریکی حرکت کنی
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
زندگی مثل یک پل معلق می‌مونه وسط یک دره عمیق، ما هم وسط این پل گیر کردیم، یک دسته راه را درست انتخاب می‌کنن و جلو میرن، یک دسته هم خلاف جهت می‌رن، اما اشتباه نکن! اونهایی که خلاف جهت میرن، بازنده نیستن، بازنده اونهایی هستند که دستشون را به میله‌ها ی پل گرفتند و دارند به پایین نگاه می‌کنند، می‌ترسند، می‌ترسند
کاربر ۱۹۰۳۸۹۰
زمستون، بهار، تابستون، پاییز... پشت سر هم می‌اومدن و می‌رفتن، ولی سخت‌ترینشون پاییز بود، وقتی قدم می‌زنی، با صدای خرد شدن هر برگ تازه می‌فهمی چقدر تنهایی،
venos
زیر باران باید رفت/ دوست را، زیر باران باید دید/ عشق را، زیر باران باید جست/ زیر باران باید بازی کرد/ زیر باران باید چیز نوشت/ حرف زد/ نیلوفر کاشت/ زندگی تر شدن پی در پی/ زندگی آب تنی کردن در حوضچه «اکنون» است.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
برای گم شدن همیشه لازم نیست توی کوچه پس کوچه غربت باشی، گاهی وقت‌ها توی اتاق خودت، میونه تک تک خاطراتت گم می‌شی، اون وقت باید خیلی به عقب برگردی تا خودت را پیدا کنی، خیلی...
کاربر ۱۹۰۳۸۹۰
بابا بزرگ می‌گفت بعضی شب‌ها تو آسمون ستاره‌ای میاد که فقط همون یک شبه، اون شب سعی کن بقیه ستاره‌ها را نشمری، فقط به همون ستاره نگاه کن، چون بعدش تو می‌مونی و یه آسمون پرستاره، که هیچ کدوم مال تو نیستن
مارُن
کی گفته مرده‌ها رو فقط تو قبرستون خاک می‌کنند؟ من خودم یکی رو وسط یه کافه خاک کردم، اول کشتمش، بعد خاکش کردم!
کاربر ۱۹۰۳۸۹۰
اول اینکه اونی که تنهات می‌ذاره، الزاما برنده نیست، دوم اینکه اونی که تنها می‌مونه، الزاما بازنده نیست. و سوم که مهمتر از همه هست، اینه که اگه مطمئن هم شدی که باختی، صداش رو در نیار، فریادش نکن، دست و پا نزن. اینجوری بهتره!
مارُن
خیلی از آدم‌ها وقتی زخمی رو صورتشون می‌افته، تا یک مدت به آیینه نگاه نمی‌کنن، تا زخمشون را نببینن، تا آزارشون نده، زخمشون خوب م‌یشه. ولی اونا خودشون را دیگه از یاد بردن، اما من بعد از زخمی که رو صورتم انداختی، هر روز جلو آیینه میشستم، نگاه می‌کردم، حرف می‌زدم، با خودم کلنجار می‌رفتم، درد داشت، هم خودش، هم دیدنش، اما خودم رو از یادم نبردم!
مارُن
زمستون، بهار، تابستون، پاییز... پشت سر هم می‌اومدن و می‌رفتن، ولی سخت‌ترینشون پاییز بود، وقتی قدم می‌زنی، با صدای خرد شدن هر برگ تازه می‌فهمی چقدر تنهایی، می‌گن مرد که گریه نمی‌کنه، مرد قدم میزنه، منم قدم زدم کل این شهرو... کل خیابون‌های اطراف اون کافه رو، آدم‌ها رو می‌دیدم، آدم‌هایی که مثل تو حرف می‌زدن، مثل تو می‌خندیدن، همه انگار عطر تو رو میزدن، حتی مردها! تو چشمای همشون دنبال نگاه تو بودم، اما تو نبودی،
مارُن

حجم

۴۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۳ صفحه

حجم

۴۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۳ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان