بریدههایی از کتاب در فاصله دو نقطه...!
۴٫۵
(۱۲)
پدرگفته بود:
ــ کم دانستن خطرناکتر از هیچ ندانستن است.
الهه =)
به یاد دارم روزی در کودکی یک نقطه بر روی یک صفحهٔ کاغذ سفید گذاردم. آثارم به دنبال و در ادامهٔ این نقطه هستند تا روزی که آخرین نقطه را بگذارم... و به خواب هیچکس نبودن فرو روم...!
یک زندگی، چند اثر...، در فاصلهٔ دو نقطه...!
الهه =)
ــ شما خدا را چگونه توصیف میکنید؟
ــ من به آن جمله قدیمی معتقدم که «هرکس خدا را از چشم خویشتن میبیند».
الهه =)
در باور من، مشکل ناهماهنگی از زمانی بروز میکند که هیاهو و همهمه را میشنویم و صدایی که با درون ما همآهنگ است در میان سایر صداها گم میشود. ما هر چه را در مقابل دیدگانمان قرار میگیرد، با هم و به یکسان مینگریم و فرصت «انتخاب» را از دست میدهیم.
فقط انسانهای برگزیدهاند که زواید را نمیبینند و صدای حقیقت را با وجود هیاهوها میشنوند. نادرند کسانی که به ندای قلب خود گوش فرا میدهند و در مرداب، به رویش نیلوفر آبی مینگرند.
کاربر ۶۶۸۴۴۹۵
با آرزوهایم زندگی میکردم و با آنها افسانهوار روبهرو میشدم. انسانهایی که سپاس خوشبختی را دارند، شاعرانی هستند که با «واژههای لحظات زندگی» شعر میگویند.
کاربر ۶۶۸۴۴۹۵
دنیای شماتتها و قضاوتها را نمیشناختم، ولی غم مادر را از شنیدن جملاتی که نام من نیز در لابلای آنها شنیده میشد، از صورتش میخواندم و حسی از گناه سراسر وجودم را فرا میگرفت، در جایی به دلیلی... گناهکار بودم، شاید که گناهم در «موجودیتم» بود؟!
الهه =)
و سپس باور کردم:
که این جهان پیشتر از اینکه به رنگهای اصلی یا مکمل، رنگآمیزی شده باشند، رنگِ حسهای ما را به خود میگیرد.
الهه =)
باید بگویم، به طور کلی پدر و مادر، در مقابل خواستهای ما آزادمنشانه عمل میکردند. به مدارک اخذ شده در دبیرستان و نحوهٔ امتحانات و بعدها انتخاب رشتهٔ تحصیلی ما، کاری نداشتند. آنها امتیازی برای رتبهٔ شاگرداولی یا دریافت قدرنامهای قائل نبودند. چرا که پدر باور داشت، انسانها نسبت به خمیرهٔ ذاتی و جوهر وجودی، در طول زندگی به دنبال ارزشها و فراگیریها میروند و ارزشهای نهفتهٔ خود را نسبت به هدفی که دنبال میکنند، بروز میدهند و برای این ارزشها مدرکی وجود ندارد، مگر شعور انسانها.
الهه =)
به هرحال خانواده بیشتر به نحوهٔ فراگیریها توجه داشت تا به امتیاز به دست آمده در این راه. آنها نگران بودند که مبادا بهدست آوردن این تکه کاغذها، «هدف» قرارگیرد و بروز ارزشها به همین «کاغذها» محدود شود.
الهه =)
پس از دو سال هنوز با هیچ دانشجویی رابطهٔ دوستی نداشتم. در ناهارخانهٔ دانشگاه، دانشجویان معماری زشتترین شوخیها را میکردند.
الهه =)
منتقدین و هنرشناسان عصر ما، آن چنان در باورهایشان سست و مرددند که غالباً پس از نیم قرن، ارزشهای شناخته شده را تاکید میکنند! شاید که آنها نبوغ نوابغ در قید حیات را باور ندارند و تنها مرگ هنرمند است که ارزشها را به مرور زمان برایشان آشکار میکند!
الهه =)
ــ شما «غیر ممکن» را در چه میدانید.؟
ــ در ناتوانی. در اینکه آدم آرزوی انجام کاری را در سر بپروراند ولی توانایی انجام آن را نداشته باشد.
ــ شما خدا را چگونه توصیف میکنید؟
ــ من به آن جمله قدیمی معتقدم که «هرکس خدا را از چشم خویشتن میبیند».
Atita
ویژگی عمید ولع زندگیست که ابعاد زندگی را گستردهتر و زمان را طولانیتر میکند. او برخلاف من، که همیشه با نگرانی از دلشوره و دلهره لبریز هستم با هیجاناتش شادی میآفریند و با طنز خاصی انسان را به شعف وامیدارد. عمید با تیزهوشی شگفتآورش، از هر اتفاق ساده و معمولی، نکات جالب را بیرون میکشد و از آن بهانهایی میسازد برای جلب توجه مخاطبش. به عبارت دیگر، او حضور ذهن انسان را بیدار میکند.
Atita
به این خاطر که محاسن دوستان من، جبران عیبها و کمبودهای من هستند و چون حماقت را که عیب بزرگی است ندارم، پیش از آنکه عیب دوستانم را ببینم به درون خودم مینگرم.
Atita
با گذشت زمان، شور و سرکشی سالهای عصیان، به آرامی رسوب میکند. سکون و نظاره، جایگزین هیجانات زودگذر میشود. در این مرحله سعی دارم به آنچه هستم پی ببرم؛ ذرهای از هستی که در جستجوی تعادل رنگها و فرمها، میداند: در هر سفیدی نقطهای از سیاهی است و در هر سیاهی نقطهای از سفیدی.
Atita
آنچه بدیهی مینماید، اینست که بشر امروز از قدرتی برخوردار است که سابقاً نداشته، چه مثلا به ماه و بمب اتمی دست یافته است. اما ضعفی بزرگ گریبانگیر اوست و آن هم ضعف معنوی است که هیچ گاه بشر را تا این حد گرفتار نکرده بوده است.
رفتن به ماه اگر به خودکشی بشر منجر شود، چه سودی خواهد داشت.؟
الهه =)
در لحظات مهم سرنوشت میباید حضور یافت تا صدای کوبیدن ضربههای سرنوشت را شنید. همانگونه که بهترین را زیسته بودم، اینک میباید تلخترین را تاب بیاورم.
الهه =)
«اکنون که این خاطرات را مرور میکنم، به این نتیجه میرسم که همان مشقهای تصحیحنشده یا دیکتهای هستند که هرگز صحیح نوشتنشان را یاد نگرفتهام. با این تفاوت که دیگر از ترس تمسخر دیگران پنهانشان نمیکنم!»
الهه =)
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۹ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۹ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان