بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آتش بدون دود (جلد ششم از مجموعه هفت جلدی) | طاقچه
تصویر جلد کتاب آتش بدون دود (جلد ششم از مجموعه هفت جلدی)

بریده‌هایی از کتاب آتش بدون دود (جلد ششم از مجموعه هفت جلدی)

امتیاز:
۴.۱از ۸ رأی
۴٫۱
(۸)
شما می‌دانید: مسلمان واقعی، از یک سو باید عاشق شهادت باشد و از سوی دیگر، سخت حافظ زندگی و سلامت خویش.
سحر
فرق مبارز مؤمن با ظالم بی‌ایمان در این است که زندگی و مرگ، هردو، موهبتی‌ست برای مبارز مؤمن؛ امّا زندگی و مرگ، هر دو، عذابی‌ست برای ظالمِ بی‌ایمان… من، روی خاک آسوده‌ام، زیر خاک نیز آسوده خواهم‌بود…
رضوان
گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً! گمان می‌برم که اگر خداوند، صدهزار گونه خنده می‌آفرید امّا رسم اشک‌ریختن را نمی‌آموخت، قلب، حتّی تاب ده روز تپیدن را هم نمی‌آورد. گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً __برای آن‌کس که قلبی دارد.
Shaker
ابراهیمی! خلق عشق مسأله‌یی نیست؛ حفظ عشق مسأله است. عاشق‌شدن مهم نیست؛ عاشق‌ماندن مهم است. عاشق‌شدن حرفهٔ بچّه‌هاست؛ عاشق‌ماندن هنر مردان و دلاوران. سست‌عهدی‌های عشّاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانهٔ مبتذل در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آن‌که مهم، از این لحظه به بعد است. مهم، پنجاه سال بعد است: دوام عشق… دوام زیبایی و شکوه‌ِ عشق…
•° زهــــرا °•
من نمی‌فهمم که چرا همه‌ی‌مردان، از عشق، به‌عنوان یک خاطره یاد می‌کنند؟ چرا همه‌شان همه‌شان همه‌شان می‌گویند: «وقتی جوان بودم، عاشق این یا آن زن شدم؟» و حتّی می‌گویند «عاشق همین زنی که می‌بینی»؛ امّا حرف از دوام عشق نمی‌زنند. مگر عشق، پشهٔ خلق‌السّاعه است؟ وصل، چرا باید مرگ عشق را در رکاب داشته‌باشد؟ اصلاً آن‌زمان که عاشق شدی، عاشق رسیدن شدی یا عاشق یک انسان؟ اگر عاشق رسیدن شدی، و آدمی که می‌بایست به او بِرِسی برایت هیچ اهمّیت نداشت، خب، این که عشق نیست، این اوج شهوت است؛ این تن‌خواهی صرف است؛ این جنون تخلیه است… دیگر چرا کلمهٔ عشق را آلوده می‌کنی؟
•° زهــــرا °•
ممکن است راهی که می‌رود، درست نباشد؛ امّا مهم این است که راه می‌رود __در عصری که بسیاری همچو او، نشسته‌اند.
•° زهــــرا °•
«خواب باید مُزد کارکردن، جان‌کندن، جنگیدن و مزد خدمت به دردمندان باشد، نه پناهگاه تن‌پروران و کاهلان و بیکارگان.»
•° زهــــرا °•
جهان، هنوز جهانی‌ست که بسیاری از انسان‌ها، با احترامی وافر به حیوانیت خویش، خوب‌ترین آرمان‌ها را با لذّت‌های تن تاخت می‌زنند و شرم هم نمی‌کنند
•° زهــــرا °•
ما، در هیچ حال، قلب‌هایمان خالی از غم نخواهدشد؛ چراکه غم، ودیعه‌یی‌ست طبیعی که ما را پاک نگه می‌دارد. بدکاران، غصّه‌دار می‌شوند؛ امّا غمزده نمی‌شوند. انسان‌های بی‌اندوه، به معنای متعالی کلمه، هرگز «انسان» نبوده‌اند و نخواهندبود. از این صافی انسان‌ساز نترس مارال‌بانو!
ص‍‍‍ــاد
آن جامعه‌گرای بزرگ، یقیناً اشتباه می‌کرد که می‌گفت: «خانواده از قدرت انقلابیِ فرد می‌کاهد». آخِر چرا بکاهد؟ عشق به محبوب، مثل عشق به فرزند، مثل عشق به خانواده، مثل عشق به وطن، مثل عشق به انسان، مثل عشق به آرمان، به اندیشه، به عشق، به طبیعت، به خدا، مثل هر عشق بی‌آلایش دیگر، یک نیروست؛ یک نیروی عظیم علیه ظلم و شقاوت.
•° زهــــرا °•
دوام عشق… دوام زیبایی و شکوه‌ِ عشق… عشق، مثل یک کاسهٔ سفالی‌ست که سفالگری آن را ساخته‌باشد. این کاسه را زمان اعتبار می‌بخشد. هرچه از عمر این سفال بگذرد بر ارزشش افزوده می‌شود. اگر صدساله شود با احترام به آن نگاه می‌کنند و اگر دوهزارساله شود، حتّی شکستهٔ بندخورده‌اش را هم با تحسین و حیرت نگاه می‌کنند.
سحر
ذرّه‌ام و کمتر از ذرّه‌ام، خاکم و کمتر از خاکم، قطره‌ام و کمتر از قطره‌ام، هیچم و کمتر از هیچم؛ و با این‌همه، حقیر نیستم، ذلیل نیستم، ضعیف نیستم، علیل نیستم، درمانده و فرومانده و از همه‌جا رانده نیستم. با همهٔ کوچکی بزرگم و با همهٔ قطرگی، دریایم. با وجود هیچ‌بودن همه‌چیزم و با وجود ذرّه‌بودن، موجم؛ و انسان چنین است، و حقّ است که انسان چنین باشد.
رضوان
«خاطره‌ساز باشیم، نه خاطره‌باز»
رضوان
«هر کس، به اندازه‌یی که از او توقّع دارند، قوی‌ست؛ یعنی می‌تواند باشد.»
•° زهــــرا °•
قلب، خاک خوبی دارد. تو می‌توانی، در زمان واحدی، هزاران‌هزار درخت در آن بنشانی و همهٔ آن‌ها را هم بپایی، عزیز بداری، و به‌درستی برویانی. در قلب، همان‌طور که دوست‌داشتن، جای نفرت را تنگ نمی‌کند، دوست‌داشتن، جای دوست‌داشتن را هم تنگ نمی‌کند.
ص‍‍‍ــاد
«خاطره‌ساز باشیم، نه خاطره‌باز»
رضوان
از آنجا به نقطهٔ اوج قلّهٔ رفیع عرفان، آغاز و انجام عرفان، مولا علی نگریست و حیران و شیفته نگاه کرد و نگاه کرد، و مغلوب قامت بلند علی در متن تاریخ حیات بشر شد، و مغلوب اندیشه‌های علی، و مغلوب کلام علی، اخلاق علی، عاطفهٔ علی، قدرت علی… مغلوب و غرق شد. آلنی‌اوجای چوپان، عاشق علی شد، درماندهٔ علی، مبهوتِ علی، مرید علی، مطیع علی، شمشیرکش رکاب علی. آلنی‌اوجا، در علی، کمال همهٔ آن چیزهایی را یافت که در خویش، ذرّات بسیار ناچیزی از آن‌ها را آرزو می‌کرد.
saqqa
با همهٔ کوچکی بزرگم و با همهٔ قطرگی، دریایم. با وجود هیچ‌بودن همه‌چیزم و با وجود ذرّه‌بودن، موجم؛ و انسان چنین است، و حقّ است که انسان چنین باشد.
Shaker
گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً! گمان می‌برم که اگر خداوند، صدهزار گونه خنده می‌آفرید امّا رسم اشک‌ریختن را نمی‌آموخت، قلب، حتّی تاب ده روز تپیدن را هم نمی‌آورد. گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً __برای آن‌کس که قلبی دارد.
ص‍‍‍ــاد
«خاطره‌ساز باشیم، نه خاطره‌باز». مرتباً برنگردیم، و «ازآن روزها و آن شب‌ها» سخن نگوییم. این کار، یعنی بازگشت به لحظه‌های جذّاب گذشته، به ما قناعت در ایجاد لحظه‌های جذّاب را می‌آموزد و بسنده‌کردن به موجودی را. این، کوتاهی‌ست، جرم است، خیانت است.
ص‍‍‍ــاد
چراکه اعتقاد سیه‌بختان و درماندگان به خدا، اعتقاد خالص استواری نیست؛ همان‌طور که اعتقاد اغنیا به خدا.
فاطمه بلالی
گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً! گمان می‌برم که اگر خداوند، صدهزار گونه خنده می‌آفرید امّا رسم اشک‌ریختن را نمی‌آموخت، قلب، حتّی تاب ده روز تپیدن را هم نمی‌آورد. گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً __برای آن‌کس که قلبی دارد.
رضوان
خلق عشق مسأله‌یی نیست؛ حفظ عشق مسأله است. عاشق‌شدن مهم نیست؛ عاشق‌ماندن مهم است. عاشق‌شدن حرفهٔ بچّه‌هاست؛ عاشق‌ماندن هنر مردان و دلاوران. سست‌عهدی‌های عشّاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانهٔ مبتذل در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آن‌که مهم، از این لحظه به بعد است. مهم، پنجاه سال بعد است: دوام عشق… دوام زیبایی و شکوه‌ِ عشق… عشق، مثل یک کاسهٔ سفالی‌ست که سفالگری آن را ساخته‌باشد. این کاسه را زمان اعتبار می‌بخشد. هرچه از عمر این سفال بگذرد بر ارزشش افزوده می‌شود. اگر صدساله شود با احترام به آن نگاه می‌کنند و اگر دوهزارساله شود، حتّی شکستهٔ بندخورده‌اش را هم با تحسین و حیرت نگاه می‌کنند.
saqqa
من نمی‌فهمم که چرا همه‌ی‌مردان، از عشق، به‌عنوان یک خاطره یاد می‌کنند؟ چرا همه‌شان همه‌شان همه‌شان می‌گویند: «وقتی جوان بودم، عاشق این یا آن زن شدم؟» و حتّی می‌گویند «عاشق همین زنی که می‌بینی»؛ امّا حرف از دوام عشق نمی‌زنند. مگر عشق، پشهٔ خلق‌السّاعه است؟ وصل، چرا باید مرگ عشق را در رکاب داشته‌باشد؟ اصلاً آن‌زمان که عاشق شدی، عاشق رسیدن شدی یا عاشق یک انسان؟ اگر عاشق رسیدن شدی، و آدمی که می‌بایست به او بِرِسی برایت هیچ اهمّیت نداشت، خب، این که عشق نیست، این اوج شهوت است؛ این تن‌خواهی صرف است؛ این جنون تخلیه است… دیگر چرا کلمهٔ عشق را آلوده می‌کنی؟ تو… قصّهٔ عشق گالان و سولماز را شنیده‌یی؟ هاه! از که می‌پرسم! مگر گالان، روزبه‌روز، شور عاشقانه‌اش نسبت به سولماز بیشتر نشد؟ و شور عاشقانهٔ سولماز به گالان؟ مگر گالانِ وحشی، آن بایاتی‌های خوب را برای سولماز نساخت؟ هاه؟
saqqa
گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً! گمان می‌برم که اگر خداوند، صدهزار گونه خنده می‌آفرید امّا رسم اشک‌ریختن را نمی‌آموخت، قلب، حتّی تاب ده روز تپیدن را هم نمی‌آورد. گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً __برای آن‌کس که قلبی دارد.
GHASEMI
آن جامعه‌گرای بزرگ، یقیناً اشتباه می‌کرد که می‌گفت: «خانواده از قدرت انقلابیِ فرد می‌کاهد». آخِر چرا بکاهد؟ عشق به محبوب، مثل عشق به فرزند، مثل عشق به خانواده، مثل عشق به وطن، مثل عشق به انسان، مثل عشق به آرمان، به اندیشه، به عشق، به طبیعت، به خدا، مثل هر عشق بی‌آلایش دیگر، یک نیروست؛ یک نیروی عظیم علیه ظلم و شقاوت. بیازمای! کاری ندارد که: «اوّل، عاشق شو! آنگاه ببین آیا بُزدل هم می‌شوی؟ خائن هم می‌شوی؟ رذل هم می‌شوی؟ نه… آنچه انسان را از خوب‌بودن بازمی‌دارد عشق نیست، بَدَل عشق است، یا چیزی که با همین کلمه بیان می‌شود امّا هیچ نسبتی با نفس عشق ندارد.» آلنی‌اوجا گفته‌است.
ص‍‍‍ــاد
«عشق، کهنه نمی‌شود. کهنه نمی‌شود. کهنه نمی‌شود. من آن را خوب می‌شناسم. او که عاشق من نشده تا بشناسدش. او فقط قبول کرده. من هم چیزی برای آن‌که خدیجه عاشقم بشود نداشته‌ام. عشق، امّا، کهنه نمی‌شود، تمام نمی‌شود. مصرف نمی‌شود. مگر عشق، یک وعده غذای چرب‌وچیل است که وقتی گرسنه و بی‌تاب رسیدی و خوردی و یک_دو لیوان آب هم روی آن، بادکرده و سیر، کنار بکشی و خدا را شکر کنی؟ عشق __من می‌گویم__ یا دروغی‌ست که بعض آدم‌های ضعیف آویخته‌به‌خود، به خود می‌گویند، و یا چیزی‌ست باقی، به بقای حیات…
فاطمه بلالی
من امروز، خدیجه را بیشتر از دیروز می‌خواهم؛ امسال بیشتر از پارسال. ابراهیمی! خلق عشق مسأله‌یی نیست؛ حفظ عشق مسأله است. عاشق‌شدن مهم نیست؛ عاشق‌ماندن مهم است. عاشق‌شدن حرفهٔ بچّه‌هاست؛ عاشق‌ماندن هنر مردان و دلاوران. سست‌عهدی‌های عشّاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانهٔ مبتذل در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آن‌که مهم، از این لحظه به بعد است. مهم، پنجاه سال بعد است: دوام عشق… دوام زیبایی و شکوه‌ِ عشق… عشق، مثل یک کاسهٔ سفالی‌ست که سفالگری آن را ساخته‌باشد. این کاسه را زمان اعتبار می‌بخشد. هرچه از عمر این سفال بگذرد بر ارزشش افزوده می‌شود. اگر صدساله شود با احترام به آن نگاه می‌کنند و اگر دوهزارساله شود، حتّی شکستهٔ بندخورده‌اش را هم با تحسین و حیرت نگاه می‌کنند.
فاطمه بلالی
آن جامعه‌گرای بزرگ، یقیناً اشتباه می‌کرد که می‌گفت: «خانواده از قدرت انقلابیِ فرد می‌کاهد». آخِر چرا بکاهد؟ عشق به محبوب، مثل عشق به فرزند، مثل عشق به خانواده، مثل عشق به وطن، مثل عشق به انسان، مثل عشق به آرمان، به اندیشه، به عشق، به طبیعت، به خدا، مثل هر عشق بی‌آلایش دیگر، یک نیروست؛ یک نیروی عظیم علیه ظلم و شقاوت. بیازمای! کاری ندارد که: «اوّل، عاشق شو! آنگاه ببین آیا بُزدل هم می‌شوی؟ خائن هم می‌شوی؟ رذل هم می‌شوی؟ نه… آنچه انسان را از خوب‌بودن بازمی‌دارد عشق نیست، بَدَل عشق است، یا چیزی که با همین کلمه بیان می‌شود امّا هیچ نسبتی با نفس عشق ندارد.»
درّین
من امروز، خدیجه را بیشتر از دیروز می‌خواهم؛ امسال بیشتر از پارسال. ابراهیمی! خلق عشق مسأله‌یی نیست؛ حفظ عشق مسأله است. عاشق‌شدن مهم نیست؛ عاشق‌ماندن مهم است. عاشق‌شدن حرفهٔ بچّه‌هاست؛ عاشق‌ماندن هنر مردان و دلاوران. سست‌عهدی‌های عشّاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانهٔ مبتذل در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آن‌که مهم، از این لحظه به بعد است. مهم، پنجاه سال بعد است: دوام عشق… دوام زیبایی و شکوه‌ِ عشق… عشق، مثل یک کاسهٔ سفالی‌ست که سفالگری آن را ساخته‌باشد. این کاسه را زمان اعتبار می‌بخشد. هرچه از عمر این سفال بگذرد بر ارزشش افزوده می‌شود. اگر صدساله شود با احترام به آن نگاه می‌کنند و اگر دوهزارساله شود، حتّی شکستهٔ بندخورده‌اش را هم با تحسین و حیرت نگاه می‌کنند.
درّین

حجم

۲۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان