بریدههایی از کتاب مهاجر سرزمین آفتاب
نویسنده:حمید حسام، مسعود امیرخانی
ویراستار:محبوبه قاسمی ایمچه
انتشارات:انتشارات سوره مهر
امتیاز:
۴.۸از ۲۰۲ رأی
۴٫۸
(۲۰۲)
کف دست راستم را مثل ایرانیها روی قلبم گذاشتم، زل زدم به ضریح و آهسته گفتم: «امام هشتم، سلام.»
هفتصد و چهل و نه
امریکاییها برای دختران همسنوسال من رشتهٔ ورزشی بیسبال را آوردند، ولی من و بسیاری از دختران ژاپنی با رشتهٔ مشابه سنتی آن، «هانهتسوکی» (بدمینتون ژاپنی)، خودمان را مشغول میکردیم. آنها تلاش میکردند در همهٔ امور از قانون اساسی تا قوانین نظامیگری و حتی محتوای درسهایی مثل تاریخ اعمالنظر کنند. ولی ما در سرودهای مدرسه آنقدر مرثیهٔ هیروشیما را میخواندیم که مظلومیت هشتادهزار نفر سوختهٔ بیگناه را هرگز فراموش نکنیم
•)•
در زبان ژاپنی، پسوند «کو» به معنی فرزند دختر است، مثل هانیکو (دختر گل)، آتسوکو (دختر شاد)، تسوکو (دختر مبارک)، شیزوکو (دختر ساکت)، کازوکو (دختر صلح)، کونیکو (دختر وطن).
همچنان خواهم خواند...
معلم کلاس اول میگفت: «اولین جایی که خورشید در بامداد زودتر از هر جای دیگر در کرهٔ زمین طلوع میکند و به مردم سلام میدهد سرزمین ماست؛ کشور ‘خورشید تابان’ و من، که به ماهی قرمز، لباس کیمونوی قرمز، و شکوفههای قرمز علاقه داشتم، از دیدن دایرهٔ توپُر و قرمزرنگ وسط سفیدی پرچم، که نماد خورشید است، ذوقزده میشدم و شادی میدوید زیر پوستم.
آهی بیصدا کشید و گفت: «ملت ما سالها چشم به راه این روزها بودند و حالا که امریکاییها و شاه را از در بیرون کردهایم، نمیگذاریم از پنجره وارد بشوند.»
خامنه ای رهبرم💗
همسرم برای آموزش هیچ کاری تعجیلی نداشت؛ صبور بود و باحوصله. این شکیبایی در یاد دادن آداب و اعمال دین اسلام هم وجود داشت. سعی میکرد با صبوری و خونسردی و بهتدریج مرا با اسلام آشنا کند. برای من، مهمتر از عقیدهٔ او، خود او و اعمال و رفتار و صداقتش بود. اصلاً تمام محبت من برای پذیرش دین اسلام او بود؛ او که هرچه زمان میگذشت بهشدت شیفتهاش میشدم. مهربانی، ادب، تواضع، و احترام و اظهار عشق به همسر در او موج میزد. من ترکیب این فضایل انسانی پسندیده را حاصل عمل به اسلام میدیدم و سپس مشتاق میشدم بیشتر و بیشتر از اسلام بشنوم و بیاموزم.
زینب هاشمزاده
ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان، آمده بودم. اما غرور شکستهشدهام در هیروشیما و ناکازاکی را اینجاـ هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادریامـ بازیافتم.
•)•
هرکس بهشکلی باید به جبهه کمک میکرد. شماری از زنان موهایشان را بریدند و به هم بافتند و از آن طنابی به طول هفتاد متر و ضخامت سی سانتیمتر ساختند تا جنگجویان ژاپنی در نیروی دریایی از آن برای بستن کشتی استفاده کنند.
•)•
شنیدم شماری از زنان و دختران جوان، برای اینکه به دست امریکاییها نیفتند، به داخل غاری در دل یک کوه رفتند و دستهجمعی خودکشی کردند.
•)•
عادت به گلایه یا بیان سختی زندگی نداشتم. حتی زورکی خندیدم،
•)•
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان