«نگه داشتن چیزهای زیبا آسان نیست، مثل نگه داشتن من!»
کرم کتابخوان
از آن به بعد یکی از تکیهکلامهای مارتا شد: شعور به سواد نیست.
اشک انار
فکر کردم حوصلهٔ چه کاری را دارم؟ فقط نشستن و تماشای بنفشهها شاید.
pegah
این روزها همه خستهایم.
pegah
باید حواسم را جمع کنم. گاهی که حواسم پرتِ سکوت خانه میشود یا نگاهم به عکسی میافتد و فکرم پی خاطرهای میرود، دستهایم به عادت بیست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست میکنند. خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است.
pegah
«دعا تشکر ماست از پروردگار. به خاطر این همه نعمت. به خاطر این که ما را آفریده.»
کرم کتابخوان
شعور به سواد نیست.
کرم کتابخوان
بعد از چهار سال هنوز باید حواسم را جمع کنم. گاهی که حواسم پرتِ سکوت خانه میشود یا نگاهم به عکسی میافتد و فکرم پی خاطرهای میرود، دستهایم به عادت بیست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست میکنند. خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است.
ایران آزاد
مردها اسم حماقتهایشان را میگذارند غرور.
•TAHEREH•
«من فقط به یک چیز تعصب دارم، تعصب نداشتن!»
pegah
«نگه داشتن چیزهای زیبا آسان نیست، مثل نگه داشتن من!»
pegah
با هیچ کس حرفش را نزده بودم. حتی خودم جرئت نمیکردم به موضوع فکر کنم.
pegah
مردها اسم حماقتهایشان را میگذارند غرور.
کرم کتابخوان
«حیف عمر آدمه ارباب! جای قشنگ بینون و آب به چه درد میخوره، ها؟»
کرم کتابخوان
پدرم پوزخند میزد. «چه مرد پخمهای! شب وقت کارهای بهتره.» و گونهٔ مادرم را نیشگون میگرفت و میخندید.
مادرم انگار سوسکی را از خود براند دست پدرم را پس میزد و پدرم بلندتر میخندید.
کرم کتابخوان
مارتا میگفت «فنجان عمر من! اگر بشکند، من هم میمیرم!»
کرم کتابخوان