بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل همه عصرها | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل همه عصرها

بریده‌هایی از کتاب مثل همه عصرها

نویسنده:زویا پیرزاد
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۳.۲از ۲۷ رأی
۳٫۲
(۲۷)
«وقتی که می‌شود روی درگاهی پنجره نشست و توت خورد و تماشا کرد، چرا باید راه افتاد و به جایی ناآشنا و غریب رفت؟ کجا بهتر از جایی که می‌شناسمش؟ که به آن عادت کرده‌ام؟
kiana
هر روز با خودم می‌گویم «امروز داستانی خواهم نوشت.» اما شب، بعد از شستن ظرف‌های شام خمیازه می‌کشم و می‌گویم «فردا، فردا حتماً خواهم نوشت.»
kiana
«آدم‌ها چرا می‌روند؟ دنبال چه می‌روند؟ کجا می‌روند؟» درخت چنار می‌گفت «اگر تکه زمینی باشد که بشود در آن ریشه دواند، دیگر غمی نخواهد بود. از زمین می‌شود غذا گرفت و برای آب هم به کرَم آسمان و جوی مجاور امید داشت.»
کرم کتابخوان
درخت چنار می‌گفت «اگر تکه زمینی باشد که بشود در آن ریشه دواند، دیگر غمی نخواهد بود. از زمین می‌شود غذا گرفت و برای آب هم به کرَم آسمان و جوی مجاور امید داشت.»
کاربر ۲۴۷۳۵۴۱
بچه آرامش زندگی را بر هم می‌زد و زن این آرامش را بیش از هر چیز دوست داشت.
کرم کتابخوان
من و درخت چنار روبه‌روی پنجره با هم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتن‌ها سر در نمی‌آورد. همیشه از یکدیگر می‌پرسیدیم «آدم‌ها چرا می‌روند؟ دنبال چه می‌روند؟ کجا می‌روند؟»
دلداده فارغ

حجم

۵۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۵۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان