بابام تو بازار بود، تاجر بود اما متجدد هم بود. وقتی که میآمد منزل، چون شاهنامه را خیلی دوست داشت به من میگفت بیا سه صفحه شاهنامه بخوان بعد برو درسات را بخوان. میگفت برای هر دختری لازمه سه صفحه چهار صفحه شاهنامه را بخواند. پدرم شاهنامه و سعدی و حافظ را خیلی دوست داشت، با کتاب حافظ فال میگرفت برای مادرم. داستان امیرارسلان را هم برای مادرم میخواند
hamideh
«همینقدر باید بگویم که در طول زندگی زناشوییمان، شوهر من از هر نظر، روشنفکر بود، به معنای واقعی کلمه، روشنفکر بود. برای نمونه در آن زمان هیچ شوهری قبول نمیکرد هر شب تا ساعت ۸/۵-۹ زنش بیرون باشد و ساعت ۲ بعد از نصف شب برود بیرون، چون من کار داشتم یا جراحی میکردم پس باید میرفتم.»
hamideh
ما در خانه پدری، کتابخانه داشتیم که الان اصلاً عادت است که همگی تو منزلمان یک کتابخانه داشته باشیم. برادر بزرگ من یک کتابخانه خیلی بزرگ داشت. خواهرم شمسالملوک مصاحب، که دکتر ادبیات و شخصیتی فاضل و برجسته بود او هم یک کتابخانه داشت که هنوز هست و آثار تمام شعرا، تمام عرفا و بزرگان ایران را در کتابخانهاش گرد آورده بود
hamideh