جملات زیبای کتاب ساکن برج بلند | طاقچه
تصویر جلد کتاب ساکن برج بلند

بریده‌هایی از کتاب ساکن برج بلند

دسته‌بندی:
امتیاز
۲.۰از ۱ رأی
۲٫۰
(۱)
با خود اندیشید بالاخره روزی تمام می‌شود. خود تصور مقام هم تمام می‌شود. نه حکومت می‌ماند و نه تحت الحکومه. فقط خود مردم.
ساجده عباسی
آثار تقلبی ارزش آثار اصل را را تحلیل می‌برند. و بدون شک، انگیزهٔ عدم تحقیقات نیز همین بود.
بهزاد
گفت: «سلام،» و حالش بهتر شد.
Orson Welles
«ساکن برج بلند» یک رمان کوتاه گونهٔ ادبیات علمی نیست که چند ساعتی و چه بسا چند روزی را صرف خواندنش کنید، سرگرم شوید، لبخندی بزنید و دوباره به دریافت یارانه‌اتان فکر کنید! ‫حتی پایان قاطع و قطعی هم برای آن نیست و نمی‌توان یک قهرمان برای آن تصور کرد. شاید در نظر اول، چنین تنوع شخصیتی ضعف داستان‌پردازی بنماید اما اگر بیشتر از یک بار کتاب را بخوانید خواهید دید که بسته به طرز تفکر خود با یکی از شخصیت‌ها همراه شده و او را قهرمان داستان می‌گیرید.
Amir Moozari
هیچ کشوری بهتر از رهبرش نیست.
Amir Moozari
بی‌نز گفت: «من هم‌وطن شما نیستم.» «آه بله، درست است. ولی از نظر نژادی خیلی نزدیک هستید. از هر لحاظ یکی هستیم.» شروع کرده بود به تکان خوردن در صندلی‌اش، آماده می‌شد تا کمربندهای پیچیده‌اش را باز کند. بی‌نز از خود پرسید واقعاً من از حیث نژادی خویش این مرد هستم؟ آن قدر نزدیک که از هر لحاظ یکی باشیم؟ پس آن رگهٔ پریشانی روانی در من هم هست. در دنیای روان‌پریش‌ها زندگی می‌کنیم. دیوانگان در مسند قدرت نشسته‌اند. چند وقت است که می‌دانیم؟ با آن مواجه شده‌ایم؟ و... چند نفر از ما می‌دانند؟
بهزاد
مردها به سایه‌های تاریک زندگی نگاه می‌کنند. به مسیرشان تا قبر.
بهزاد

حجم

۳۱۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۳۱۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان