بریدههایی از کتاب نسیمی که بر ستاره ای وزید
۳٫۴
(۹)
هنگامی که لبخند بر لبانش در درنگ بود، چشمهایش نه حالت مراقب داشتند و نه حالت ناراحت و نگران
Soh Bat
بهطرز عجیبی دستور او مانند یک خواهش مینمود
Soh Bat
"واقعیتهایی را که آشکار شدهاند بپذیر. حقیقت فقط باعث میشود همه رنج بکشند."
Soh Bat
گاهی دروغهای غیرمنطقی میتوانند تبدیل به حقیقت شوند
Soh Bat
"پرومتئوس آتش دزدید. اهمیتی ندارد که چه دزدیده باشی یا برای چه کسی؛ دزدی باید مجازات شود."
Soh Bat
گل سرخ با هر نام دیگری همچنان معطر بود، اما دیگر گل سرخ نبود اگر گل سرخ نامیده نمیشد
Soh Bat
حس کرد که قلبش گرم میشود؛ او، متأثر از زیبایی، دریافت که هنوز انسان است
Soh Bat
آنهایی که ما را به اسارت بردند از ما خواستند سرودی بخوانیم؛ و آنهایی که ما را غارت کردند خواستار شادمانی از جانب ما شدند
Soh Bat
عشق و خجالتش را با خشم نشان میداد، فریاد میزد تا همدردیاش را ابراز کند و هنگامی که توجه و علاقه نشان میداد خشن بود
Soh Bat
جنگ آغاز شده بود؛ تمام کاری که میتوانست بکند جنگیدن بود.
Soh Bat
هیرانوما با خود لبخند میزد. نقشهاش داشت کار میکرد. خشونتْ آخرین خط دفاعی بود
Soh Bat
حبس، فقر، مرگ. اینها واژههایی بیباکانه بودند، اولین توصیفات آشکار از جنگ
Soh Bat
باید او را فراموش میکردم تا خودم به دست فراموشی سپرده نشوم. نمیخواستم تمام زندگیام را برای امید به معجزه هدر بدهم
Soh Bat
"من باید راجع به زندگیاش بدانم تا مرگش را درک کنم. فقط هنگامی که بدانم او چگونه زندگی کرد میتوانم بفهمم که چرا مرد."
Soh Bat
"تو به همان اندازه از خداوند متنفری که من دوستش دارم. یا شاید هم درواقع بیشتر از آن از او متنفری. ما هر کدام به شیوهٔ خودمان عاشقش هستیم یا از او متنفریم. اگر وجود نداشت، دلیلی نداشتی که از او متنفر باشی."
Soh Bat
هیچچیز تغییر نکرده!"
"نه، تو تغییر کردهای."
حق با هیرانوما بود. اگر او رومئو و ژولیت را نخوانده بود، در چنین مشاجرهٔ احمقانهای که راجع به گل سرخها و نامها بود درگیر نمیشد
Soh Bat
مردمی که باید بمیرند خواهند مرد، و آنهایی که زنده میمانند باید خوب زندگی کنند
Soh Bat
مردم معمولاً دروغ میگویند به این علت که میترسند یا به این دلیل که امیدوار هستند
Soh Bat
به هر چیزی که مظهری از آن بود خیانت کرده بود
Soh Bat
دریافتم که چیزی بهعنوان خاطرهٔ بد وجود ندارد. تمام خاطرات ارزشمندند
Soh Bat
برای رفتن به یک ستاره سوار مرگ میشویم
Soh Bat
میدانست که خودش یک زندانی است، اما نمیدانست که چرا آنجاست. میدانست که شاعر است، اما نمیدانست که چه مینوشت. میدانست که کتاب میخواند، اما از محتوایشان خبر نداشت
Soh Bat
لبخندی بر چهرهاش شکفت، مانند همان لبخندی که در اولین روزی که دیده بودمش بر چهرهاش بود. اما حالا، همهچیز را از او گرفته بودند
Soh Bat
"همانطور که گفتم، تو کارت را خوب انجام دادی. کار تو این بود که کاملاً گول بخوری."
Soh Bat
حجم
۳۶۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۳۶۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان