جملات زیبای کتاب رانده شده | طاقچه
۳٫۶
(۱۵)
سر صحبت را با مردم بازکردن اشتباه بزرگی است
آرمان
خاطرات کشنده‌اند. به همین دلیل نباید به بعضی چیزها فکر کنید، همان‌هایی که برایتان عزیزند، یا شاید هم باید به آن‌ها فکر کنید، چون اگر چنین نکنی این خطر را به جان خریده‌ای که آن‌ها را اندک اندک در ذهن خود بیابی. می‌گویند، باید مدتی درباره آن‌ها فکر کنی، یک مدت حسابی، هر روز و روزانه چندین بار، تا هنگامی‌که برای همیشه در لجن‌ها فرو روند. قاعده کار همین است.
باران
خاطرات کشنده‌اند. به همین دلیل نباید به بعضی چیزها فکر کنید، همان‌هایی که برایتان عزیزند، یا شاید هم باید به آن‌ها فکر کنید، چون اگر چنین نکنی این خطر را به جان خریده‌ای که آن‌ها را اندک اندک در ذهن خود بیابی. می‌گویند، باید مدتی درباره آن‌ها فکر کنی، یک مدت حسابی، هر روز و روزانه چندین بار، تا هنگامی‌که برای همیشه در لجن‌ها فرو روند. قاعده کار همین است.
منصوره
چه فرقی می‌کند که فریاد خفیف یا شدید باشد؟ مهم این است که خفه شود. سال‌ها گمان می‌کردم که فریادها خفه می‌شوند.
farnaz Pursmaily
آن‌ها صرفا به این دلیل کلاه مرا مسخره می‌کنند که کمی بیشتر از سایر چیزها به چشم می‌آید، اما واقعیت آن است که آن‌ها ظریف نیستند. من همیشه از فقدان ظرافت مردم این دوره زمانه تعجب می‌کنم، منی که روحم از صبح تا شب در پی خود سرگردان بود. اما شاید هم آن‌ها صرفا مهربان بودند، شبیه به همان‌هایی که دماغ گنده‌ی فرد گوژپشت را مسخره می‌کنند.
rain_88
فرد دیگر خودش نیست واین که فرد خودش نباشد دردناک است و دردناک‌تر این است که فرد خودش باشد. چون وقتی فرد خودش باشد می‌داند که چه باید بکند تا کم‌تر خودش باشد، در حالی که وقتی فرد خودش نباشد، هرکسی دیگری هم که باشد، احتمال نبودنش بیشتر می‌شود
rain_88
ترسم از آن است که آقایان برای پیدا کردن مرده‌ام به اندازه زنده‌ام به زحمت بیفتند. بنابراین آن نوشته را حالا که وقت هست باشتاب در این جا ذکر می‌کنم: در زیر خفته است آن کس که بالا بوده است چندساعتی است مرده آن کس که تاکنون زنده بوده است
metha.crodoss
خاطرات کشنده‌اند. به همین دلیل نباید به بعضی چیزها فکر کنید، همان‌هایی که برایتان عزیزند، یا شاید هم باید به آن‌ها فکر کنید، چون اگر چنین نکنی این خطر را به جان خریده‌ای که آن‌ها را اندک اندک در ذهن خود بیابی. می‌گویند، باید مدتی درباره آن‌ها فکر کنی، یک مدت حسابی، هر روز و روزانه چندین بار، تا هنگامی‌که برای همیشه در لجن‌ها فرو روند. قاعده کار همین است.
NeginJr
به مرده‌ها حسادت می‌کردم.
پویا پانا
زمانی که فراموش شوم، بیشتر بخشیده خواهم شد.
Saeid Ghorbani
همه چیز در سرم به هم ریخته است
Saeid Ghorbani
برگ‌ها شروع به ریختن کرده بودند، من از زمستان می‌ترسیدم. از زمستان نباید ترسید، آن هم لطف خاص خود را دارد. برف هوا را گرم می‌کند و از شدت هیاهو می‌کاهد و روزهای بی‌فروغش زود تمام می‌شود. اما در آن زمان هنوز نمی‌دانستم که زمین در حق کسانی که جز آن چیزی ندارند چقدر مهربان است و چه گورهایی برای زندگانی می‌توان در آن پیدا کرد.
Saeid Ghorbani
خاطرات کشنده‌اند. به همین دلیل نباید به بعضی چیزها فکر کنید، همان‌هایی که برایتان عزیزند، یا شاید هم باید به آن‌ها فکر کنید، چون اگر چنین نکنی این خطر را به جان خریده‌ای که آن‌ها را اندک اندک در ذهن خود بیابی. می‌گویند، باید مدتی درباره آن‌ها فکر کنی، یک مدت حسابی، هر روز و روزانه چندین بار، تا هنگامی‌که برای همیشه در لجن‌ها فرو روند. قاعده کار همین است.
rain_88
برای منی که پادشاه قلمرو بی‌رعیت خود بودم اهمیت داشت، چیزی که وضعیت و موقعیت لاشه‌ام در برابر آن بی‌اهمیت جلوه می‌نمود، کندی نفس و تفاله‌های نفرت انگیز بی‌اهمیتی است که آن را غیرمن یا حتی به‌اختصار جهان می‌خوانند.
rain_88
تابستان تا ابد طول نخواهد کشید، پاییز هم همین طور، روح اعتدالم این را می‌گفت
rain_88
حقیقت مطلب آن بود که نمی‌دانستم از کجا آغاز کنم و کجا به پایان ببرم.
NeginJr
هرجا که تاریخ به حالت تهوع افتاده و فضله مفصلی برجای گذاشته می‌توانید هم وطنان ما را ببینید که چمباتمه زده‌اند و بو می‌کشند و صورت‌شان از شادی برافروخته است. این جا بهشت بی‌خانمان‌هاست. از همین جا معلوم می‌شود که چرا من خوشبختم. همه چیز انسان را به احترام فرا می‌خواند. من میان این مطالب ارتباطی نمی‌بینم.
Saeid Ghorbani
زمین خوردم و به همراه من پیرزنی پوشیده در منجوق و توری هم به زمین افتاد، گمانم پیرزن صدکیلویی وزن داشت. جیغ‌های پیرزن خیلی زود جماعتی را به دور ما جمع کرد. خیلی امیدوار بودم که استخوان رانش شکسته باشد، چون استخوان ران پیرزن‌ها به‌راحتی می‌شکند، اما این کافی نبود، نه کافی نبود. از هیاهوی جمعیت استفاده کردم و در رفتم، زیر لب ناسزا می‌گفتم انگاری که من مظلوم واقع شده بودم، البته که مظلوم واقع شده بودم اما نمی‌توانستم آن را اثبات کنم.
Saeid Ghorbani

حجم

۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان