«زیاد گپ زدیم. مانده که نشدید؟» «نه، سَیلْ سَیل است. قصه هم نصف سَیل است.»
شاهدخت
تصویر داخل چشمه بغض کرد. سلطانه هم بغض کرد. اشک از چشم تصویر داخل چشمه رو به بالا ریخت. اشک از چشم سلطانه رو به پایین ریخت. اشکهایشان در سطح آب به هم رسیدند و یکی شدند. تصویر داخل چشمه موج برداشت.