
بریدههایی از کتاب لذت خواندن در عصر حواس پرتی
۱٫۶
(۱۵)
«هدف از کتابها مبارزه با تنهایی است»
niloufar.dh
میخواستم خودم را گم کنم؛ میخواستم بخوانم. بهجای پر کردن جاهای خالی، میخواستم جای خالیای باشم که پر میشوم.
boogi.lu
هیو مشخصاً اصرار میورزد که طالبِ خواندن باید فضیلت فروتنی را در خود پرورش دهد: «فروتنی برای خواننده سه آموزه دارد که اهمیتی ویژه دارند: نخست اینکه او هیچ دانش یا نوشتهای را بههیچوجه خوار نشمارد. دوم، از آموختن از هیچکس اکراه نداشته باشد. سوم، زمانیکه خودْ دانایی به کف آورد، در هیچکس به دیدهٔ تحقیر ننگرد».
niloufar.dh
خواندن کتابها میتواند بسیار لذتبخش باشد. خواندن یکی از خوشیهای بزرگ انسانی است
شکوفه صبح
«در کتابها مردگان را مییابم که انگار زندهاند؛ در کتابها آینده را میبینم؛ در کتابها جنگافروزیها شروع میشوند؛ از کتابها قوانین صلح پدید میآیند. همه چیز فاسد شده و در زمان میپوسد؛ کیوان دست از بلعیدن کودکانی که خود میزاید بر نخواهد داشت؛ تمام افتخار جهان در فراموشی مدفون خواهد شد، مگر اینکه خداوند برای میرایان مرهم کتاب را فراهم آورد»
niloufar.dh
آلبرتو مانگوئل میگوید: «هستیِ متن هستیِ خاموش است، خاموش تا لحظهای که خوانندهای آن را میخواند. تنها زمانی که چشمان توانا با نشانههای روی کتیبه تماس برقرار میکنند متن به حیات فعال پا میگذارد. نوشتار وابستهٔ سخاوت خواننده است».
boogi.lu
من روی تختم نشسته بودم و انگار برای حفظ جانم میخواندم
paria
آن پسر حقیقتاً فریفته بود، گمشده در داستان، هیجانزدهٔ آن؛ باقی جهان، حتی خورشید صبحگاه روی دریا و جزیرههایی که مثل نقطه در تنگه پراکندهاند، برایش هیچ بود. و تنها آن کسانی که آن جذب تام و تمام خویشتن در چیزی دیگر، چیزی زیبا را تجربه کردهاند میدانند که معنای قراردادن این استعداد در جایی دیگر چیست؛ تنها ما اضطرابی را میشناسیم که ناشی از این هراس است که ممکن است هرگز دوباره آن را تجربه نکنیم.
boogi.lu
«فقط با قدرت ذهنتان بر روی نمادهایی که پیش رویتان است بهنحوی عمل میکنید که بهتدریج خود را از وضعیت فهم کمتر به وضعیت فهم بیشتر ارتقا میدهید»
fataneh1351
طی چند سال گذشته، این احساس ناخوشایند را داشتهام که کسی، یا چیزی، دارد مغزم را دستکاری میکند، مدارهای عصبی را از نو نقشهکشی و حافظه را از نو برنامهریزی میکند. ذهنم در حال ازدسترفتن نیست -آنقدر که عقلم قد میدهد- اما دارد تغییر میکند. دیگر آنگونه که پیش از این فکر میکردم فکر نمیکنم. شدیدتر از همیشه موقع خواندن آن را احساس میکنم. سابقاً غرقشدن در یک کتاب یا مقالهای بلند برایم آسان بود. ذهنم درون روایت یا پیچشهای بحث گیر میافتاد و ساعتها در میان تکههای بلند نثر میگشتم. اما اکنون پس از دو یا سه صفحه کمکم تمرکزم به هم میریزد؛ بیقرار میشوم، سررشته را از دست میدهم و دنبال کار دیگری برای انجامدادن میگردم. احساس میکنم که همیشه دارم ذهن ولگردم را خِرکشان به سر متن بر میگردانم.
Narjesbn
حواس آمریکاییها بیشتر از همیشه پرت میشد و کمتر از همیشه تعلیم میدیدند؛ خواندن داشت تبدیل به عملی بیشازپیش ناآشنا و، درواقع، غیرطبیعی میشد؛ و بنابراین کتاب او بیش از همیشه با زمانه همخوانی داشت.
mohammadreza
حس تکلیف همان است. تجربهٔ خواندنِ مثلاً جمهور افلاطون برای رودریگز ممکن است بهکلی متفاوت از تجربهٔ بسیاری از بزرگترهایش نبوده باشد: «نیاز داشتم تا مرتب به نظرات روی جلد کتاب نگاه کنم تا یادم بیاید که متن دربارهٔ چیست. با همهٔ اینها، ... به هر کلمهٔ متن نگاه میکردم. و زمانیکه به آخرین کلمه رسیدم، خود را راضی کردم که جمهور را خواندهام. طی مراسمی با غرور فراوان، با وقارِ تمام افلاطون را از فهرست خط زدم».
mohammadreza
البته، خواندن هدف دیگری نیز در کنار بهدستآوردن اطلاعات و فهم دارد، و آن هم سرگرمی است
mohammadreza
دربارهٔ فروش سرسامآور مجموعهٔ هری پاتر است: «من هیچ کیفرخواستی قویتر از این علیه سقوط جهان به کمسوادی نمیشناسم».
بلوم «کمسوادی» را واقعاً به کار میبرد: او شک دارد آنهایی که کتابهای هری پاتر را میخوانند اصلاً در حال خواندن باشند
mohammadreza
شروع کرد به خواندن آنها از سر وظیفه، بدون آنکه هیچ درکی داشته باشد از اینکه چه چیزْ این کتابها را ارزشمند میکند.
paria
آن را نه برای چیزی که میتوانست از آن بیاموزد، بلکه برای خودش میخواند.
paria
اعتقاد ندارم باید دست مردم را گرفت و به آنها بهزور فرهنگ خوراند. فکر میکنم باید تصمیم خودشان را بگیرند. اگر میخواهند به موزه و کنسرت بروند، خوب است، اما نباید آنها را برای انجام این کارها اغوا کرد یا خجالت داد
paria
تظاهرهای جوانان اغلب حاکی از این است که آنها امید دارند چه باشند:
paria
در موارد بسیاری، تظاهر تبدیل به واقعیت میشود: سلایقی که آرزویشان را داریم درنهایت سلیقهٔ خودمان میشوند.
paria
چیزی را بخوانید که خوشتان میآید -دستکم بیشتر اوقات- و خجالت هم نکشید. و حتی اگر از آن دسته افراد کمیابی هستید که بیشتر از کتابهایی خوشتان میآید که برخی به آنها کتابهای تراز اول میگویند، آنها را تبدیل به رژیم فکری ثابت خود نکنید، همانطور که هر روز در باشکوهترین رستورانها غذا نمیخورید؛ این کار زیادهروی خواهد بود.
paria
مطمئن نبودم چه فایدهای برایم دارد، تأیید چه کسی را برایم میآورد، یا اتمامش چقدر طول میکشد (چیزی به من میگفت تا ابد)، اما برای اولینبار اینها دغدغههای اصلیام نبودند. تنها در اتاقم، نفسبریده و خسته، وسواسم نسبت به پیشرفت شخصی را فراموش کردم. میخواستم خودم را گم کنم؛ میخواستم بخوانم. بهجای پر کردن جاهای خالی، میخواستم جای خالیای باشم که پر میشوم.
با گفتن اینکه «میخواستم آنچه را دیگران اندیشیدهاند بیابم» کلامش را ختم میکند.
paria
«هاکلبری فین را اولینبار توانستم در ۵۳ سالگی بخوانم. آنتونیای من را برای اولینبار ماه گذشته خواندم. این نوعی موهبت است. اگر... هاکلبری فین را در ۴۱ سالگی خوانده بودم، آیا در ۵۳ سالگی بازخوانیاش میکردم؟ شاید، اما دیگر شباهتی به تجربهٔ متعالیِ کشف آن در بزرگسالی نداشت».
paria
«یادم هست روز تولد هفتسالگیام چه کردم؛ روی تختم دراز کشیدم و همهٔ کتابها را، از اول تا آخر، کامل خواندم. برای چهار یا پنج سال بعد از آن هم به خواندنشان ادامه دادم. البته کتابهای دیگری هم میخواندم، اما از صمیم قلب میدانستم که آن کتابها را میخوانم چون تعداد کتابهای «نارنیا» نامحدود نیست».
paria
حجم
۲۳۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۲۳۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان