بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نجواگر | طاقچه
تصویر جلد کتاب نجواگر

بریده‌هایی از کتاب نجواگر

نویسنده:الکس نورث
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۴.۱از ۲۵۴ رأی
۴٫۱
(۲۵۴)
‫وحشتناک‌ترین کابوس هر پدر و مادری دزدیده شدن فرزندشان توسط فردی غریبه است. اما از لحاظ آماری، این اتفاقی به‌شدت نادر است. در واقع، بچه‌ها بیشتر از جانب اعضای خانوادهٔ خودشان و پشت درهای بسته مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. دنیای بیرون ممکن است ترسناک و تهدیدآمیز به نظر برسد، اما حقیقت این است که بیشترِ غریبه‌ها آدم‌های معقولی‌اند و خانه می‌تواند از هر جای دیگری خطرناک‌تر باشد.
shayestehbanoo
شیطان برای آدم بیکارْ کار درست می‌کند. فکرهای بد برای ذهن‌های خالی است.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
اگر بگذاری احساس گناه کنترلت را به دست بگیرد، این احساس لعنتی هرگز رهایت نخواهد کرد.
میس سین
«اما خیلی از آدم‌ها عوضی‌ان، نه؟ و هر کسی که می‌خواد خودش رو دوستت نشون بده واقعاً دوستت نیست.»
Farhadmarch
«دوستت دارم، جیک.» «حتی وقتی دعوا می‌کنیم؟» «معلومه... مخصوصاً، وقتی دعوا می‌کنیم. اون موقع، ارزش دوست داشتنمون بیشتره.»
fatiw rad
این کاری بود که موجودات می‌کردند. حتی در سخت‌ترین شرایط، به زندگی ادامه می‌دادند.
shayestehbanoo
همیشه، همون جایی تموم می‌شه که شروع شده.
SARA
فکرهای بد برای ذهن‌های خالی است.
AS4438
بچگی دوران خوشی است یا بهتر است بگوییم باید دوران خوشی باشد
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
در واقع، کار هر دانش‌آموزی در مدرسه هم همین بود، کاری را که گفتند انجام دهی و جاهای خالی را پر کنی و با زیادی فکر کردن و زیاد سؤال کردن دردسر درست نکنی.
Reihan:)
همیشه می‌گفت معذرت‌خواهی و توضیح دادن بیشتر برای خود آدم‌هاست تا دیگران
Negin
در جنگ، شما باید از هر سلاحی که دم دستتان هست استفاده کنید تا نبردی را پیروز شوید، و بعد، زمان آن می‌رسد که تجدید قوا کنید وآمادهٔ نبرد بعدی شوید
غَزال_ک
شیطان برای آدم بیکارْ کار درست می‌کند. فکرهای بد برای ذهن‌های خالی است. برای همین، خودش و ذهنش را مشغول نگه می‌داشت.
Farhadmarch
شجاعتْ نترسیدن نیست، این را پیت به‌خوبی می‌دانست. ترس لازمهٔ شجاعت است.
hany
اگر کنار شمشیر زندگی کنی، با شمشیر هم خواهی مرد.
AS4438
آسون نیست، اما باید با یه عذرخواهی شروع کنم. چون در طول تمام این سال‌ها، بهت گفتم چیزی به نام هیولا وجود خارجی نداره. متأسفم که دروغ گفتم.
Shaghayegh
«دوستت دارم، جیک.» «حتی وقتی دعوا می‌کنیم؟» «معلومه... مخصوصاً، وقتی دعوا می‌کنیم. اون موقع، ارزش دوست داشتنمون بیشتره.»
نگآرا
وقتی قرار است با چیز وحشتناکی روبه‌رو شوی، بهتر است هرچه زودتر اتفاق بیفتد. هر چقدر هم که وحشتناک باشد، بالاخره، باید پیش بیاید و زودتر مواجه شدن با آن این حسن را دارد که مدام در ذهنت تصورش نمی‌کنی.
maha
احساس گناه حس به‌دردنخور و بیخودی است. اگر بگذاری احساس گناه کنترلت را به دست بگیرد، این احساس لعنتی هرگز رهایت نخواهد کرد.
Hajar
فاصله کمکش کرده بود تا همه چیز را درک کند. دیدن چیزها از راه دور، همیشه، فهمیدن اصل ماجرا را راحت‌تر می‌کرد.
بیتا
همین‌طور که از اتاقی به اتاق دیگر می‌رفتیم، نمی‌توانستم حس تنها نبودنمان را دور کنم... حس اینکه کس دیگری هم اینجاست، مخفی شده و اگر به‌موقع و در لحظهٔ مناسب برگردم، می‌توانم مچش را در ورودی هر اتاق بگیرم.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
وقتی قرار است با چیز وحشتناکی روبه‌رو شوی، بهتر است هرچه زودتر اتفاق بیفتد. هر چقدر هم که وحشتناک باشد، بالاخره، باید پیش بیاید و زودتر مواجه شدن با آن این حسن را دارد که مدام در ذهنت تصورش نمی‌کنی.
lonelyhera
خوبی خوابیدن همین بود. انگار چیزها را پاک می‌کرد. دعواها، نگرانی‌ها و همه چیز را می‌شست. ممکن است دربارهٔ چیزی وحشت‌زده و ناراحت باشی و فکر کنی خوابیدن غیرممکن است، اما بالاخره، خوابت می‌برد و وقتی صبح بیدار می‌شوی آن احساس برای مدتی از بین رفته است، درست مثل توفانی که میانه‌های شب می‌آید و می‌گذرد. یا شاید هم مثل بیهوش شدن قبل از عمل بزرگی در بیمارستان باشد... که گاهی اوقات، پیش می‌آمد. بابایی این را به او گفته بود. دکترها تو را بیهوش می‌کنند و تو دیگر اتفاقات و بلاهای وحشتناکی را که سرت می‌آید نمی‌بینی و وقتی به هوش می‌آیی و بیدار می‌شوی، حالت بهتر شده.
zhrayzdi
معتقد بود خشم انگیزهٔ خوبی است و زمان‌هایی پیش می‌آمدند که شما به چیزی برای ادامه دادن احتیاج داشتید و خشم می‌توانست آن چیز باشد.
Farhadmarch
حقیقتِ هر چیزی همان‌قدری که می‌تواند در حقایق موجود دربارهٔ آن باشد، می‌تواند در حس و احساسی که برمی‌انگیزاند هم باشد.
Negin
اگر کنار شمشیر زندگی کنی، با شمشیر هم خواهی مرد.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
این کاری بود که موجودات می‌کردند. حتی در سخت‌ترین شرایط، به زندگی ادامه می‌دادند.
Farhadmarch
سن و تجربه به او فهمانده بود که پدرش مرد کوچکی بوده، ناامید از همه چیزش در زندگی، و پسرش تنها هدف دم‌دستی و ساده برای او به حساب می‌آمده تا دق و دلی‌اش را سر او خالی کند. اما خیلی دیر به این درک رسیده بود. وقتی به این درک رسید که این پیام به گوشت و استخوانش نفوذ کرده بود. عملاً، می‌دانست که بی‌ارزش و بی‌مصرف بودنش حقیقت ندارد. اما احساسش ساز مخالف می‌زد. مثل حقهٔ شعبده‌بازی که رازش را می‌دانی، اما هنوز برایت جادویی به نظر می‌رسد.
کاربر ۳۴۲۹۰۶۸
وقتی قرار است با چیز وحشتناکی روبه‌رو شوی، بهتر است هرچه زودتر اتفاق بیفتد. هر چقدر هم که وحشتناک باشد، بالاخره، باید پیش بیاید و زودتر مواجه شدن با آن این حسن را دارد که مدام در ذهنت تصورش نمی‌کنی.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
قسمت‌هایی از در ورودی خانه با رنگ سفید نقاشی شده بود، اما خیلی جاها پوسته‌پوسته بود و این صحنه، برای پیت، تداعی‌کنندهٔ صورت پیرزنی بود که آرایش صورتش ماسیده بود و داشت ورمی‌آمد.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸

حجم

۳۴۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۷۴ صفحه

حجم

۳۴۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۷۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان