مهرگیاه، پنجمین فیلم گُله، دیگر رسیده بود به مقام خیرگی و بُهت و بهطور رسمی گواهی میداد که با فیلمسازی یکه طرفیم که جنس سینمایش بهسمت تجرید و دگر شدن در حرکت است و نهتنها از فرم، که از منطق فلسفی و نگاه هستیشناسانهاش و... میتوانستی بفهمی که از همهچیز فاصله گرفته و هیچ قرابتی با سینمای محیط ندارد.
.
در کل تاریخ سینمای ایران، قبل و بعد از زیر پوست شب، هرگز فیلمی تا این حد درگیر در تماشا نداشتهایم که در روایت و انتقال توازن را حفظ کرده باشد و حساسیتهای ذهنی تماشاگر را سالها، که دههها تازه و فرحناک نگه دارد. فیلم را همین امروز هم اگر ببینی تر و تازه و زیباست؛
.
آری! گُله، فریدون گُله، غریبترین فیلمساز مهم تاریخ سینمای ما، از دل همین درز گرفتنهای تاریخی بود که سر برآورد و ادعانامهای شد برای همهٔ آنها که نادیدهاش گرفته بودند، ادعانامهای بر کتابها و تاریخنگاریهای مجعول، ادعانامهای بر حقیقت قلبشده در صفحات خشک و جامد وجیزهها و مکتوبها؛ حقیقتی که مقدر نبود روی زمین بماند و...
.