بریدههایی از کتاب سفر بیستم
۴٫۱
(۱۳)
دل که عاشق شود بیشک معشوق صدایش زده است.
مَهـجـور
اشک چشمان علی همراه شد با لبهایی که با لبخند زمزمه میکرد:
- من پسر فاطمه را دوست دارم... خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند.... من و جدایی از عشق تو... خدا نکند!
عمّار_۷
- تو برای امامت چه کردی علی؟
raz
یابن الحسن، متی ترانا و نراک... کجا شما را ببینم و شما من را ببینی؟
I'm 26
فهمیده بود امام باید از تو راضی باشد، تو را مطیع امر خدا ببیند، تا کار مردم را بر عهدهٔ تو بگذارد و رازگویی با تو داشته باشد.
مبین
دل حرم خداست و قلب المؤمن عَرش الرحمن... عرش الرحمن... عرش الرحمن... و امام ساکن عرش است... تنها ساکن عرش است و دل علی پر بود از ساکنان غریبه و...
مَهـجـور
- من انقدر خوب زندگی کردهام که امام با دیدن من لبخند رضایت بزنند؟
عمّار_۷
من انقدر خوب زندگی کردهام که امام با دیدن من لبخند رضایت بزنند؟
I'm 26
که تو برای امام مثل عموعلی هستی که کار راه بیندازی و بار زمین مانده برداری؟
raz
همانا خدای عزّوجل خوش ندارد که مردم در انجام حاجت به همدیگر اصرار کنند، ولی آن را برای خودش دوست دارد. خدای عزوجل دوست دارد که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست طلب کرده شود
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
بعضیها خیلی قشنگ جوانی میکنند، جوانیشان در پیشانی تاریخ میماند که هیچ، به پیری هم که میرسند تمام دنیا میشود عرصهٔ زندگی زیبایی که هیچکس مثل آنها مزهٔ دنیا را نمیفهمد.
هدی✌
من آرزوی این جوانی پر لذت و این پیری لذتبخش را دارم؛ نه من، که از هرکسی بپرسی از جوانیات چه میخواهی؟ میگوید:
- لذت دنیا را!
- و از پیریات؟
- لذت دنیا را!
و هزار امیدی که میآید و نمیرود.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
امامصادق (ع) اشک مینشاند بر چشمانش:
- امام در روزهای حج حاضر میشود، مردم را میبیند، مردم او را نمیبینند، امامی را که از دست دادهاند نمیبینند
مُنتَظِر
جُعِلتُ فداک... فدایت شوم
مُنتَظِر
یابن الحسن، متی ترانا و نراک... کجا شما را ببینم و شما من را ببینی؟ کی شما را ببینم و شما من را مورد محبتت قرار دهی؟
مُنتَظِر
نفسهای عمیقی که میکشید نه سبکش میکرد و نه آرامش! فقط کمک میکرد که زنده بماند و زنده بماند و زنده بماند!
هدی✌
امام را داشت و از او غفلت میکرد جز گاهی در لحظهٔ احتیاجی. امام همهٔ زندگیاش نشده بود!
هدی✌
و چه دردی میپیچید در قلبش که داشت دست خالی برمیگشت از دیدار امامی که امان بود برای همهٔ عالم و اما تنها بود، یارانش اندک بودند و طالبانش غافل.
هدی✌
سخت است برای من آقای من که بلاها تو را احاطه کند و صدای تو به من نرسد تا یاریات کنم... سخت است برای من که از غیر شما پاسخی بشنوم...
هدی✌
مردم همه خوب بودند، اما این خوبی اندک بود که کار همهٔ امامان را به سختی انداخت و به شهادت.
هدی✌
دل شکسته را خدا میخرد. دلش حتما هنوز نشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هر چه غیر او. نمیشود که یک دل باشد و صد دلبر.
علی همه اینها را میدانست و میفهمید که صد دلبر دارد دلش.
atena4r
- نه، لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوایان از مؤمنان سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطهٔ خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟
.Reyhaneh.
آقاجان قبولی حج تنها به حضور شما در حج است... حضور شما! وگرنه، کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
این رفتنها و ندیدنها خستهاش نکرده بود و پاکترش کرده بود و دلنازکتر، علیبن ابراهیم هر بار که بازمیگشت کس والاتری شده بود و این را خودش هم میفهمید که دارد ادب و عقل را در آغوش اندیشه بار میآورد و سایهٔ امام برای او گستردهتر میشود و خودش محفوظتر در دنیا از هرچه آسیب است.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
من علی را نمیشناختم. علی پسر مازیار اهوازی، که عمری نصرانی بود و ساکن جنوب ایران.
هدی✌
. اشک بارید از چشمانش و لب زد که:
- من را یاری کردی، یاریام کن پس از این هم، با این همه غفلت مولای من!
هدی✌
در هر خانهای زمانی بسته میشد، اما در خانهٔ مهزیارها به روی همه باز بود.
هدی✌
اشک برای دل ناب است که وصل به اصل است. برای رسول خداست در فراق آسمان برای علیبنابیطالب است در رثای دل پیامبر برای مادرم فاطمهزهراست برای دل علی (ع).
مَهـجـور
- دلم بهانهٔ داشتن شما را میگیرد یابنالحسن!
کاربر ۱۴۷۹۰۳۲
- دلم بهانهٔ داشتن شما را میگیرد یابنالحسن!
کاربر ۱۴۷۹۰۳۲
حجم
۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۲۴,۳۰۰
۲,۴۳۰۹۰%
تومان