بریدههایی از کتاب سفرنامه اروپا
۳٫۳
(۱۸)
وقتی از قبل معین کنند که هرکس چقدر لیاقت دارد و چه کارهایی باید بکند دیگر اسمش را نمیشود برادری گذاشت. بههرحال این شعاری است که داده شده؛ یکی برای همه و همه برای یکی. مسلماً بهتر از این دیگر نمیشود، بهخصوص که شعار را از کتابی بسیار معروف برداشتهاند.این شعار، عملی هم شد و بعد از شش ماه برادران بنیانگذار برادری کابت را به دادگاه کشاندند.
zahra rahimzadeh
بود. مگر غیر از این است که روح آدمیزاد با موطنش نوعی پیوند شیمیایی دارد و اصلاً نمیتواند از آن جدا شود و اگر هم از وطن ببرد، بههرحال باز جوید روزگار وصل خویش؟
Hasti.hdd
درست بعد از سِیِس، شعار لیبرتا، برابری و برادری سرداده شد. خیلی هم عالی. اما لیبرتا یعنی چه؟ یعنی آزادی. کدام آزادی؟ آزادی یکسان برای همه تا در چارچوب قانون، هر کاری دلشان خواست، بکنند. کِی آدم میتواند هر کاری خواست بکند؟ وقتی میلیونر باشد. آیا این لیبرتا میتواند نفری یک میلیون به ما بدهد؟ آدمی که میلیونر نیست، نمیتواند هر کاری خواست، بکند، بلکه هر کاری بخواهند، با او میکنند. از اینجا چه میفهمیم؟ اینکه غیر از آزادی، برابری هم هست و دقیقاً منظور، برابری در مقابل قانون است.
Hasti.hdd
چون در برادری، در برادری واقعی، شخصیت جدا وجود ندارد، من وجود ندارد. در برابری باید تلاش کنید که حق برابری و همارزشبودنتان با بقیه را درونی کنید و تمام این بقیه باید به خود تبدیل شوند، خودی که حق فردیتش را مطالبه میکند. بقیه باید با این منِ جداگانه یکی شوند. و در مقابل، من بدون اینکه درخواست کند باید همارز و دارای حقوق برابر با خودش -یعنی با بقیهٔ مردم دنیا- شناخته شود.
Hasti.hdd
انسان غربی برادری را مثل نیروی محرکهٔ عظیم بشریت میبیند و فکرش را نکرده که وقتی برادری در واقع وجود ندارد، باید آن را از کجا بیاوریم؟ چه باید بکنیم؟ باید به هر قیمتی که شده برادری بسازیم. اما معلوم میشود که برادری ساختنی نیست، چون خودش درست میشود، به دست میآید، ذاتی است. و در ذات فرانسویها و کلاً غربیها چنین چیزی وجود ندارد، بهجایش فردیت و تکروی، حس صیانتنفس بسیار زیاد، خودمحوری و یافتن منِ شخصی خودشان وجود دارد. آنها این من شخصی را با کل جهان و طبیعت و باقی آدمها تطبیق میدهند و آن را بهعنوان یک وجود جدا در نظر میگیرند که خودش، خود را اداره میکند و میگویند این وجود با تمام چیزهای غیر از خودش یکسان و برابر و همارزش است. بسیار خب، از چنین قیاس و تطبیقی که برادری درنمیآید
Hasti.hdd
خودمان آنقدر زیبا و متمدن و اروپاییایم که ملت از ریختمان حالش به هم میخورد. طوری شده که دیگر مردم ما را با خارجیها عوضی میگیرند و یک کلمه از زبان و کتابهایمان و حتی یکی از افکارمان را متوجه نمیشوند و این اسمش پیشرفت است. به حدی عمیق ملت و سرچشمههای ملی را تحقیر کردهایم که حتی دیگر با آن مثل یک چیز پلید نویافتهٔ عجیب برخورد میکنیم
Tamim Nazari
علاوه بر اینها تا آن زمان خواهد فهمید که خلوت رنجدیدگان و دلشکستگان، اروپا نیست، بلکه شاید همین جا کنار خودمان باشد
Tamim Nazari
من از تمام کسانی که دنبال کنج عافیتی در اروپا میگردند، حرف زدم و راستش فکر میکردم همان جا برایشان بهتر است، اما چنان غمی در چهرهشان دیدم که نگو...
Tamim Nazari
آخر کشیشهای اَنگلیکن که به فقیربیچارهها سرنمیزنند. اصلاً فقرا را به کلیسا راه نمیدهند، چون آنها پولی ندارند که بابت نشستن روی نیمکت کلیسا بپردازند.
Tamim Nazari
کِی آدم میتواند هر کاری خواست بکند؟ وقتی میلیونر باشد.
Tamim Nazari
آدمی که میلیونر نیست، نمیتواند هر کاری خواست، بکند، بلکه هر کاری بخواهند، با او میکنند
Tamim Nazari
حجم
۱۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان