بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب می شکنم در شکن زلف یار | طاقچه
تصویر جلد کتاب می شکنم در شکن زلف یار

بریده‌هایی از کتاب می شکنم در شکن زلف یار

۳٫۸
(۶۶۳)
آنها همه می‌دانند اگر زنی محجوب شد، دیگر در کوچه و خیابان از لوازم آرایشی که آنها می‌سازند، استفاده نمی‌کند. دیگر لخت و عور مبلّغ کالاهای آنان نمی‌شود. دیگر با مردان بیگانه به دریا نمی‌رود. دیگر نمی‌تواند در هر مجلس و محفلی شرکت کند، بزند و برقصد...! باز هم فکر می‌کنید همه این حرف‌ها به خاطر یک متر روسری است؟
مهدی
دختر پرسید اگر من روسری خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب می‌شوم؟ پاسخ شنید: آری. و او با صلابت و استواری گفت: «والله قسم! روسری خود را برنمی‌دارم؛ هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم.»
|جمع نقیضین|
خاک بر سر مملکتی که شاه آن برای رفتن به شمال آن مملکت باید از روسیه اجازه بگیرد و برای رفتن به جنوب آن از انگلستان!
mb
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
MOHAMMAD
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست... هر کسی نغمه خود خوانَد و از صحنه رود. صحنه پیوسته به جاست؛ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!
دختر دریا
بزرگی می‌گفت: اگر یک سال بر ناملایمات لبخند بزنید، یک عمر، زندگی به شما لبخند خواهد زد!
گل سرخ
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
دختر دریا
می‌دانید، زن غربی خیلی بخشنده است. همه را از خوان پر نعمت خویش بهره‌مند می‌کند؛ اما خود همیشه سرگردان و تشنه است! گفتم تشنه چه چیز؟ گفت تشنه اینکه به او بنگرند، طالبش شوند و پی‌اش را بگیرند. همه همت زن غربی این است که از کاروان مُد عقب نماند و هر روز جلوه‌ای تازه کند. او اسیر و در بند خویش است... و در این اسارت، سرخوش. او هرگز به رهایی فکر هم نمی‌کند، چون آزاد است و رها... اما در قفس! زن غربی نمی‌داند کیست!
|جمع نقیضین|
چه رمز آلود و شگفت است آفرینش اشک! از دل سوخته برمی‌خیزد و بر دل سوخته التیام می‌بخشد. هم درد است و هم درمان!
|جمع نقیضین|
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
|جمع نقیضین|
او در آن مجلس مسلمان شد و برای اولین بار حجاب را پذیرفت. خانواده مسیحی دختر که با یک پدیده جدید مواجه شده بودند، شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سخت‌گیری و فشار خویش افزودند. دختر مانده بود چه کند! باز راه مؤسسه اسلامی نیویورک را درپیش گرفت و مسئولان این مرکز را در جریان کار خود قرار داد. آنان نیز با برخی از علمای ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند. در نهایت، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانی او را تهدید می‌کند، اجازه دارد روسری خود را بردارد. گوش کنید! شاه بیت این غزل اینجاست؛ دختر پرسید اگر من روسری خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب می‌شوم؟ پاسخ شنید: آری. و او با صلابت و استواری گفت: «والله قسم! روسری خود را برنمی‌دارم؛ هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم.»
جمع ضدین
شما هم اگر یادداشت‌های روزانه کنفوسیوس را ورق بزنید، شاید به این جمله برخورد کنید که: «به تعلیم و تربیت آکادمیک بسنده کردن، وقت تلف کردن است. بزرگان هر جامعه‌ای باید با رفتار خویش مردم را تربیت کنند...»
falinezh
می‌دانید، زن غربی خیلی بخشنده است. همه را از خوان پر نعمت خویش بهره‌مند می‌کند؛ اما خود همیشه سرگردان و تشنه است!
|جمع نقیضین|
او در این نامه، چهار بار به صراحت تقاضای کمک می‌کند و از مخاطبان خویش در آن مجله، عاجزانه می‌خواهد که نگذارند برادرشان پاکی خود را از دست بدهد. بعد هم نامه را امضا می‌کند و به نشانی مجله می‌فرستد. دست‌اندرکاران آن مجله، پس از دو هفته، پاسخ بسیار کوتاهی را به آدرس دبیرستان محل تحصیل این نوجوان می‌فرستند: برادر گرامی... با سلام. حتماً موضوع را با خانواده خود در میان بگذارید؛ زیرا آگاهی خانواده‌تان می‌تواند برای شما موثر باشد. موفق باشید و چند روز بعد، پاسخی دریافت می‌کنند به انضمام نامه‌ای دیگر: مجله محترم... با سلام، برادر امیر... در تاریخ ۶۵/۱۰/۵ در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیده‌اند. نامه شهید ضمیمه می‌شود. رئیس دبیرستان
جمع ضدین
ساده است. دو جمله شهادتین و یک عمر رفتار خوب! این یعنی مسلمانی! این یعنی ارزش‌گذاری واقعی بر خود! ... و او مسلمان شد. در همان مجلس!
k.mehrabi
[ باید می‌بودی و می‌دیدی که سراسر وجودش می‌گفت: آن روی خوب یوسف کنعانم آرزوست. ]
برای او
روزه‌های فردی و دسته‌جمعی! یک اطلاعیه کوچک کافی است که بچه‌های دانشکده غذای گرم ظهر نیمه شعبان خود را ببرند به سفره بی‌نان و نمک کوت عبداللهی‌ها! و در این ظهر عید، ده‌ها دل پلاسیده را خوش کنند و خود به انتظار افطاری شیرین، شکم‌های گرسنه خویش را التیام دهند. از همان وقت‌ها بود که بچه‌های دانشکده بارها می‌دیدند که دو نفر یک سینی غذا گرفته‌اند و به مدد نانی و تکه ته دیگی خود را سیر می‌کنند تا یک وعده غذا به آمار غذای کوت عبداللهی‌ها اضافه شود! ... و شگفتی و تعجب مسئولان سلف که خدایا! چرا اینقدر غذا اضافه می‌آید؟!
کاربر ۱۵۰۷۹۵۷
ما پیرامون خویش حصاری کشیده‌ایم و نمی‌خواهیم قدمی از آن بیرون بگذاریم. در حالی که تا این حصار را نشکنیم، امکان ندارد به آنچه می‌خواهیم، برسیم.
کاربر ۱۵۰۷۹۵۷
کنار صحن خوابم برد. در عالم رؤیا حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را دیدم که با مهربانی تسبیحی به دست من داد و گفت با این تسبیح استخاره بگیر و برای هر استخاره چهار آنه بگیر! گفتم آقا من استخاره بلد نیستم. من تا حالا استخاره نگرفته‌ام. گفت تو یک قبضه تسبیح را بگیر، ما بغل گوش تو می‌گوییم که چه بگویی! از خواب پریدم دیدم همان تسبیح در مشت من است. غرق در افکار خویش بودم که زنی از راه رسید. ـ شما استخاره می‌گیری؟ ـ بله ـ یکی هم برای من بگیر! ـ چهار آنه بریز. ... سید! چند سال است من با این تسبیح دارم زندگی می‌کنم. خانه گرفته‌ام، سر و سامانی پیدا کرده‌ام...
جمع ضدین
اگر این سمبل معنوی شما مسلمانان است، چرا من مسلمان نباشم؟ بی‌آنکه کوچک‌ترین مکثی کند گفت: باید چه کنم؟ ساده است. دو جمله شهادتین و یک عمر رفتار خوب! این یعنی مسلمانی! این یعنی ارزش‌گذاری واقعی بر خود! ... و او مسلمان شد. در همان مجلس! بازگردیم به یادداشت‌های روزانه کنفوسیوس: بزرگان هر جامعه‌ای باید با رفتار خویش، مردم را تربیت کنند... بزرگان هر جامعه‌ای! نه با حرف، با رفتار خویش!
جمع ضدین
نکردند عنان سخن را به دست اهلش بسپارند و از آن عالم بزرگ بهره‌ای ببرند... و از آن میان، یکی از مهمانان حرف ناجوری پشت سر کسی گفت و آبروی مؤمنی را برد. دیدند میرزا جواد از جا برخاست، به قصد رفتن؛ با چهره‌ای تکیده و غصه‌دار. همه تعجب کردند. میزبان پیش دوید و از این عزیمت نابهنگام پرسید. میرزا پاسخ داد در مجلس شما از مسلمانی غیبت شد. آبروی او رفت و کار من چهل روز عقب افتاد. لابد این سخن مولای متقیان را شنیده‌اید که فرمود: آیا می‌پنداری تو موجود کوچکی هستی، نه! جهانی بزرگ‌تر از جهان هستی در تو پیچیده است! پس می‌شود غیبتی کوچک، باعث عقب گرد انسانی شود که از جهان هستی بزرگتر است!
جمع ضدین
از همان وقت‌ها بود که بچه‌های دانشکده بارها می‌دیدند که دو نفر یک سینی غذا گرفته‌اند و به مدد نانی و تکه ته دیگی خود را سیر می‌کنند تا یک وعده غذا به آمار غذای کوت عبداللهی‌ها اضافه شود! ... و شگفتی و تعجب مسئولان سلف که خدایا! چرا اینقدر غذا اضافه می‌آید؟! - آقا نمی‌دونین؛ بیشتر از اینکه اونا خوشحال بشن، خود بچه‌ها لذت می‌برن. سال پیش، شب اول ماه رمضان، من بودم و تعدادی از بچه‌ها. رفتیم درِ خونه‌ای برای توزیع غذا. وقتی در باز شد و زن خونه اومد کنار در، خوشی در چهره‌اش موج می‌زد. آقا! می‌دونین چی گفت؟ حرفی زد که موهای بدنم سیخ شد. گفت بچه‌هام می‌خواستن فردا روزه بگیرن؛ اما برای سحری هیچی تو خونه نداشتیم. یه خورده آب ریختم توی قابلمه و داشتم الکی با ملاقه اونو هم می‌زدم که شما رسیدین... اومدن شما برکت خونه ما بود.
جمع ضدین
آنچه بیش از همه آزارش می‌داد، این بود که چرا باید غم نان، اینچنین گلوی آزاده‌ای سرافراز را بفشرد که عنان اختیار از کف بدهد و سیلی جانانه‌اش را مرهم زخم کهنه‌اش کند؟
k.mehrabi
«الکلام یجر الکلام» ؛ دوستی می‌گفت حرف مثل کلینکس است. یکی را که بگویی، دیگری هم پشت سر آن می‌آید!
k.mehrabi
. ما هر ماهه در یکی از بانک‌های خارجی، مبلغ مشخصی را به حساب تو واریز می‌کنیم و از تو فقط یک چیز می‌خواهیم: «در منصب حساس خویش هر کس را که مهارت و تخصص ویژه‌ای دارد، به کاری بگمار که هیچ ارتباطی با تخصص او نداشته باشد.» ... من هم سال‌ها چنین کردم!
mb
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
برای او
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند نه هر که آینه سازد، سکندری داند نه هر که طرف کله، کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آیین سروری داند مدار نقطه بینش، ز خال توست مرا که قدر گوهر یکدانه، گوهری داند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده‌پروری داند
برای او
«بعضی چیزهای کوچک هستند که چیزهای بزرگ را از حرکت باز می‌دارند.»
برای او
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده‌پروری داند
کاربر ۱۵۰۷۹۵۷
اگر کشاورزی روزی به دور از چشم دیگران در دل زمین خویش بذری نهان می‌کند، دیری نمی‌پاید که این بذر، عیان و آشکار سر بر می‌آورد و خود را می‌نمایاند. اگر چنین است، آیا بذر گناهی که هر صبح و شام در فضایی آلوده کاشته می‌شود، هرگز نمی‌روید و سر بر نمی‌آورد؟
کاربر ۱۵۰۷۹۵۷

حجم

۱۷۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

حجم

۱۷۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان