بریدههایی از کتاب گرسنگی
۳٫۸
(۳۰)
در تبلیغی دیگر اپرا محزون میگوید: «هر زن چاقی میداند که درونش زن دیگری است که میتواند به آن بدل شود.» این تصوری متداول است که چربی پیرامون ما زنی باریکاندام را در میان گرفته است. هروقت این آگهی تلویزیونی بخصوص را میبینم، فکر میکنم که من آن زن باریکاندام را بلعیدهام و خوشمزه بود اما کافی نبود. و بعد فکر میکنم که چه افتضاحی است ترویج این اندیشه که خود راستینمان زن باریکی است که مانند طراری غاصب و نامشروع میان بدن فربهمان پنهان شده است.
شهرزاد
افراد بسیاری در زندگی خودم بودند که حتی پیش از آنکه مرا ببینند یا در نظرم بگیرند بدنم را می دیدند.
یك رهگذر
کاش می دانستم که تجاوز به من گناه من نیست.
یك رهگذر
به فاصله گرفتن از استانداردهای صُلبی زیبایی که زنان را به پذیرش آرمان هایی واهی ناگزیر می کند باور دارم، باور دارم که باید تعاریفی گسترده از زیبایی داشته باشیم که بدن های متنوعی را شامل شود؛ باور دارم که برای زنان حیاتی است که در کالبدشان احساس آسودگی کنند بدون تمایل به تغییرِ تمام جزئیات آن برای یافتن چنین احساسی؛ باور دارم (دوست دارم باور داشته باشم) که ارزش من به مثابهٔ انسان وابسته به اندازه و ظاهرم نیست.
یك رهگذر
من با رشد یافتن در فرهنگی عموماً زهرآگین برای زنان، فرهنگی که پیوسته در تلاش برای لگام زدن به بدن زن است، می دانم که مقاومت در برابر معیارهای نابخردانه، که بدن من یا هر کس دیگر چگونه باید باشد، تا چه حد مهم است.
اما آنچه می دانم و آنچه حس می کنم با هم بسیار متفاوت است.
یك رهگذر
من زنی چاقم. تصور نمی کنم زشتم. از خودم آن گونه که جامعه می طلبد بیزار نیستم، اما در این جهان زندگی می کنم. من در چنین کالبدی، در چنین جهانی زندگی می کنم و از شیوه ای که این جهان اغلب به چنین کالبدی واکنش نشان می دهد بیزارم. بر پایهٔ عقل می پذیرم که مشکل من نیستم. مشکل، این جهان و بی میلی آن به پذیرش من و همراهی با من است
یك رهگذر
او پسر خوبی بود از خانوادهای خوب که در محلهای خوب زندگی میکرد، اما از بدترین راهها به من صدمه زد. مردم به ندرت همان چیزی هستند که به نظر میرسند.
یك رهگذر
در سال ۲۰۱۵، وینفری ده درصد سهم ویتواچرز را خریداری کرد، یک سرمایهگذاری چهلمیلیوندلاری. در یکی از آگهیهای تلویزیونی فراوانش برای این برند گفت: «بیایید امسال را به سال حالت اعلای بدنمان بدل کنیم» که مسلماً به طور ضمنی شامل این مفهوم است که بدن کنونیمان حالت اعلای آن نیست، مطلقاً نیست. پی بردن به این موضوع تکاندهنده است که حتی اپرا، زنی که در نخستین سالهای دهۀ ششم زندگیاش به سر میبرد، میلیاردر است و یکی از مشهورترین زنان جهان، با خودش، با بدن کنونیاش خوشبخت نیست.
شهرزاد
زنان از آنجا که هدف این تبلیغات غذایی رژیمی تخدیرکننده و تأییدیههای کاهش وزن افراد مشهورند، وقتی غذای مناسبی بخورند و رژیم مناسبی را رعایت کنند و هزینۀ مناسبی را بپردازند، میتوانند همزمان همهچیز داشته باشند.
اینکه اشتیاق به کاهش وزن به عنوان مشخصۀ پیشفرض زنانگی در نظر گرفته شده است بیانگر چه چیزی در فرهنگ ماست؟
شهرزاد
در آن لحظات آرامی که در خیابان واتر روی سنگریزه و خاک مینشستم و در اطرافم تهسیگارهای رهاشده و قوطیهای آبجو، و کسی چه میداند چه چیزهای دیگری، پراکنده بود؛ حس میکردم شورشیام. عاشق این حس بودم که به اندازۀ کافی جذاب هستم که قوانین را بشکنم، که قوانین بر من کارگر نیستند.
reyhaneh amouie
گم کردن خودم در دنیای مجازی آسانتر از این بود که تلاش کنم و زندگیام را دوباره جمعوجور کنم یا با افرادی رو در رو شوم که خیال میکردند مرا میشناسند. هنوز ویران بودم و دوست داشتم به سادگی بپذیرم همهچیز اشتباه است و نمیتواند هم درست شود. حس دلپذیری بود که تلاش نکنی، که تظاهر نکنی.
reyhaneh amouie
من خوردن را آغاز کردم تا بدنم را تغییر دهم. این تصمیمی ارادی بود. چند پسر جوان مرا ویران کردند و به سختی از آن جان سالم به در بردم. می دانستم که بار دیگر تاب چنین خشونتی را نخواهم داشت. پس خوردم، چون تصور می کردم اگر بدنم نفرت انگیز شود، می توانم خودم را از مردان حفظ کنم. حتی در سنین جوانی فهمیده بودم که چاق بودن به معنای نامطلوب بودن در چشم مردان است، به معنی خوار بودن در چشم آن هاست و من از پیش چیزهای فراوانی دربارهٔ تحقیر آن ها می دانستم.
یك رهگذر
به بیشتر دختران آموخته می شود که باید ضعیف و کوچک باشیم، که نباید فضا اشغال کنیم، که باید دیده شویم، اما شنیده نه و اگر دیده می شویم، باید مطلوب مردان باشیم، مقبول جامعه.
یك رهگذر
در طول دبیرستان، صرفاً آنچه از من توقع می رفت را انجام می دادم. در مدرسه وانمود می کردم دانش آموز خوبی هستم و هنگام حرف زدن با والدینم وانمود می کردم که فرزند خوبی ام، درحالی که ذهنم در حال فروپاشی بود.
یك رهگذر
تلاش برای اینکه خودت باشی و به خودت دلگرم، کافی است اگرچه هراسانگیز. پذیرفتنش ترسناک است که همانطور که هستی میتوانی کافی باشی.
در اینکه خودت باشی دلواپسیای نهفته است. پرسش تکراری «چه میشود اگر؟» پیوسته در ذهن پرسه میزند. چه میشود اگر کسی که هستم ابداً کافی نباشد؟ چه میشود اگر هرگز به قدر کافی سزاوار کسی نباشم؟
یك رهگذر
نمیدانستم چگونه نه بگویم. هرگز از ذهنم نگذشت که «نه» بگویم. به خودم میگفتم این هزینهای است که باید بپردازم تا او به من عشق بورزد یا دستکم اگر با خودم صادق بودم، تحملم کند. دختری مانند من حرفشنو و محافظتشده و بیلیاقت، که تشنۀ توجه اوست، امیدی به چیزی فراتر نداشت. میدانستم.
reyhaneh amouie
به مدرسه برگشتم و همکلاسیهایم بدن تازهام را تحسین کردند، به من خوشامد گفتند و دوست داشتند با من وقت بگذرانند. این نخستین بار بود که فهمیدم کاهش وزن، در حقیقت لاغری، وجهۀ اجتماعی است. در میان این توجهها نامرئی بودن نویافتهام را از دست دادم و این هراسانم کرد.
reyhaneh amouie
دانستم که تجاوز به من گناه من نبوده است و اگرچه هرچه آموختم باور نکردم، آگاهی از وجودِ این اندیشهها، این حقایق اهمیت داشت.
reyhaneh amouie
مردم بدن هایی چون بدن مرا می بینند و خیال های خودشان را می بافند. آن ها خیال می کنند که چرایی بدن این چنینی مرا می دانند. نمی دانند.
یك رهگذر
از شیوهٔ نگاه خیرهٔ مردم به افراد چاق، از شیوهٔ نگاه خیرهٔ خودم به افراد چاق دریافتم که وزنِ زیاد ناخوشایند است. اگر ناخوشایند بودم، آزار کمتری می دیدم. دست کم امیدوار بودم آزار کمتری ببینم
یك رهگذر
آن دو طوری به من لبخند می زنند، گویی که کانون جهان آنانم. بودم. هستم. سرآغاز هرآنچه در من نیکو و نیرومند است به مادر و پدرم می رسد، واقعاً هرچیز؛ این بخشی از حقیقتم است که به روشنی از آن آگاهم.
یك رهگذر
بچه ها دوست داشتنی اند، اما به هیچ دردی نمی خورند. کار چندانی از دست آنان برای خودشان برنمی آید. باید آن ها را به خاطر بی مصرف بودنشان دوست داشته باشی.
یك رهگذر
خانواده قدرتمند است، هرچه می خواهد باشد. ما همیشه به هم گره خورده ایم، با چشم هایمان و لب هایمان و خونمان و قلب های لعنتی مان.
یك رهگذر
در قصه هایم می توانستم برای خودم دوستانی بیابم که نداشتم؛ می توانستم بسیاری چیزها را شدنی کنم که شهامت تصورش را برای خودم نداشتم؛ می توانستم شجاع باشم، باهوش باشم، بامزه باشم؛ می توانستم تمام آن چیزی باشم که همیشه می خواستم. وقتی می نوشتم خوشبخت بودن بسیار آسان بود.
یك رهگذر
گاهی تلاش می کنیم خودمان را دربارهٔ چیزهایی متقاعد کنیم که حقیقت ندارند، تلاش می کنیم با تغییر گذشته به توضیح بهتری از امروز برسیم.
یك رهگذر
ما الزاماً نمی دانیم چگونه به داستان هایی دربارهٔ انواع خشونت گوش فرادهیم، زیرا پذیرفتن اینکه خشونت به قدرِ پیچیدگی اش ساده است آسان نیست، پذیرفتن اینکه می توانی عاشق کسی باشی که آزارت می دهد، که می توانی در کنار کسی که آزارت می دهد بمانی، که می توانی از کسی آزار ببینی که عاشق توست، که ممکن است از کسی به تمامی بیگانه آزار ببینی، که ممکن است به شیوه هایی فراوان، شیوه هایی مخوف، شیوه هایی مأنوس آزار ببینی.
یك رهگذر
آن مرد گفت/ آن زن گفت یکی از دلایلی است که موجب می شود بسیاری از قربانیان (یا باززیستگان، اگر این اصطلاح را ترجیح می دهید) برای شهادت دادن پا پیش نگذارند. اغلب موارد آنچه «آن مرد گفت» اهمیت بیشتری دارد. پس ما صرفاً حقیقت را فرومی بلعیم. آن را فرومی بلعیم و غالباً آن حقیقت فاسد می شود و چون عفونت در تمام بدن می گسترد. بدل می شود به افسردگی، اعتیاد، وسواس یا تجلی جسمانی ناگفته هایی که آن زن باید بر زبان می آورد، آنچه گفتنش ضروری بود و نتوانست بگوید.
یك رهگذر
وقتی زنی نه می گوید، وظیفهٔ مرد است که گوش کند، که هرآنچه می کند متوقف کند.
یك رهگذر
ویران بودم و دوست داشتم به سادگی بپذیرم همه چیز اشتباه است و نمی تواند هم درست شود. حس دلپذیری بود که تلاش نکنی، که تظاهر نکنی.
یك رهگذر
روابط دوستانه ام، این عبارت را با مسامحه به کار می برم، گذرا بودند و شکننده و اغلب همراه با رنج؛ با مردمانی که عموماً چیزی از من می خواستند و به محض دست یافتن به آن ترکم می کردند.
یك رهگذر
حجم
۲۵۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۲۵۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان