بودن یا نبودن، مسئله این است. آیا شریفتر آن است که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شویم یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته با انبوه مشکلات بجنگیم تا آن ناگواریها را از میان برداریم؟
مردن... خفتن... همین و بس؟ اگر خواب مرگ دردهای قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر جسم ما مستولی میکند پایان بخشد، غایتی است که بایستی البته آرزومند آن بود. مردن...
Tiyara_banani
خفتن... خفتن... و شاید خوابدیدن. آه مانع همینجاست. در آن زمان که این کالبد خاکی را به دور انداخته باشیم، در آن خواب مرگ، شاید رؤیاهای ناگواری ببینیم. ترس از همین رؤیاهاست که ما را به تأمل وامیدارد و همینگونه ملاحظات است که عمر بدبختی را اینقدر طولانی میکند. زیرا اگر شخص یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه میتوان خود را آسوده کرد، کیست که درمقابل لطمات و خفتهای زمانه، ظلم ظالم، تفرعنِ مرد متکبر، آلام عشق مردود، درنگهای دیوانی، وقاحت منصبداران، و تحقیرهایی که لایقان صبور از دست نالایقان میبینند تن به تحمل دردهد؟ کیست که حاضر به بردن این بارها باشد و بخواهد که زیر فشار زندگانی پرملال پیوسته ناله و شکایت کند و عرق بریزد؟
Tiyara_banani
همانا بیم از ماورای مرگ، آن سرزمین نامکشوفی که از سرحدش هیچ مسافری بازنمیگردد شخص را حیران و ارادهٔ او را سست میکند و ما را وامیدارد تا همهٔ رنجهایی را که در حال کنونی داریم تحمل نماییم و خود را میان مشقاتی که از حد و نوع آن بیخبر هستیم پرتاب نکنیم. آری، آگاهی و وجدان همهٔ ما را ترسو و جبان میکند، عزم و اراده، هر زمان که با افکار احتیاطآمیز توأم گردد رنگ باخته و صلابت خویش را از دست میدهد، خیالات بسیار بلند، به ملاحظهٔ همین مراتب از سیر و جریان طبیعی خویش باز میمانند و نام عمل را از دست میدهند.
(پردهٔ سومصحنهٔ یکسطر ۸۸-۵۶)
Tiyara_banani