بریدههایی از کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم
۳٫۵
(۳۰)
عشق همیشه تازه است، مهم نیست در زندگی یکبار، دو بار یا ده بار عاشق شده باشیم، در هر مرحله انسان خود را در برابر پدیدهای ناشناخته میبیند. عشق قادر است ما را به قعر دوزخ ببرد یا در بهترین نقطهٔ بهشت؛ اما همیشه عشق ما را به جایی خواهد برد
Sajad Gharache
«هرازگاهی غم عمیقی وجودمون رو پرمی کنه که توان مقابله باهاش رو نداریم. بعد میبینیم لحظهٔ جادویی اون روز رو بدون اینکه بهرهای ازش ببریم از دست دادیم و اینطوری میشه که زندگی جادو و هنرش رو از ما مخفی میکنه.
فاطمه
«یادت نره که عشق زندهس و هیچوقت تغییر نمیکنه. این آدمها هستن که تغییر میکنن.»
رها
بوداییها، هندوها، مسلمونا، یهودیها و مسیحیها همهشون حق داشتن، چون همهشون پیرو راهی بودن که به خدا ختم میشد و وقتی آدم با دل پاک و خلوص نیت توی راه ایمان قدم میذاره میتونه به خدا نزدیک بشه و جزئی از وجودش بشه و همونجاس که معجزهٔ آفرینش اتفاق میافته؛ ولی فقط این کافی نیست. لازمه که آدم خودش راهش رو انتخاب کنه. من کلیسای کاتولیک رو انتخاب کردم؛ چون با این مذهب متولد شده بودم و تموم دورهٔ کودکیم با اسرار اون گذشته بود. اگه توی یه خونوادهٔ یهودی به دنیا میاومدم، حتماً راه موسی رو میرفتم و اگه توی یه خونوادهٔ مسلمان بودم راه محمد رو... اما خدا یکیه، اگه هزار تا اسم هم داشته باشه، آدم باید فقط یه اسم پیدا کنه که همیشه با همون اسم صداش بزنه...
AidA
چراکه عشق هیچوقت کسی رو از رؤیاهاش دور نمیکنه.
فاطمه
بدبخت کیست؟ کسی که از خطرکردن بترسد، شاید هیچگاه افسرده و غمگین نشود، اما هرگز لحظات جادویی زندگی را درک نخواهد کرد. وقتی به گذشته مینگرد، ندایی در قلبش به او میگوید با معجزاتی که هر روز پروردگارت برای تو تدارک دیده بود چه کردی؟ با استعدادهایی که خدایت در وجودت به ودیعه گذاشته بود چه کردی؟ آیا همهچیز را در گور نادانی و ترسهایت مدفون ساختی؟ اگر اینچنین باشد، حقیقتاً زندگیات را باختهای...
رها
در توان هیچکس نیست وقتی مستقیم به چشمان ما نگاه میکند، چیزی را کتمان کند یا موضوعی را انکار. یک زن با کمترین احساس میتواند عشق را در چشمان یک مردِ عاشق تشخیص دهد، هرچند این عشق در موقعیت زمانی و مکانی خاصی غیرممکن باشد یا غیرعادی بهنظر برسد...
الهام
خدا یکیه، اگه هزار تا اسم هم داشته باشه، آدم باید فقط یه اسم پیدا کنه که همیشه با همون اسم صداش بزنه...
MahShid Pourhosein
بله، این دنیا داره دورهای رو میگذرونه که اکثر مردم پیامهای یکسانی رو دریافت میکنن: دنبال آرزوهاتون برین، مسیری رو توی زندگیتون انتخاب کنین که به خدا ختم میشه، معجزههای زندگیتون رو محقق کنین، درمانگری کنین، شفا ببخشین، به ندای فرشتهٔ نگهبانتون گوش بدین، متحول بشین، برای رسیدن به خواستههاتون بجنگین، از مبارزهای که برای رسیدن به اهدافتون میکنین، دلشاد بشین. ریسکپذیر باشین.
AidA
یک زن با کمترین احساس میتواند عشق را در چشمان یک مردِ عاشق تشخیص دهد، هرچند این عشق در موقعیت زمانی و مکانی خاصی غیرممکن باشد یا غیرعادی بهنظر برسد...
MahShid Pourhosein
«عاقل فقط کسیه که عشق میورزه و نادان فقط به این دلیل نادانه چون فکر میکنه میتونه از عشق سر دربیاره.
MahShid Pourhosein
عشق مثل سدی است که اگر دیوارهٔ آن ترک کوچکی بردارد و آب از آن نفوذ کند، کمکم این درز بزرگ و بزرگتر خواهد شد و زمانی میرسد که دیگر هیچکس قادر نیست جلوی طغیان سیل را بگیرد. عشق هم همینطور است، اگر مجال پیدا کند، دیگر ممکن و غیرممکن برایش اهمیتی ندارد. برایش مهم نیست که بتوانیم در کنار معشوق خود باشیم یا نه. عشق یعنی ازخودبیخودشدن و عنان از کف دادن.
Z.a.h.r.a
تنها کسی که خوشبخته میتونه خوشبختی رو به دیگران منتقل کنه.
نارون
اینکه هرچی از روی اعتقاد به خدا نزدیکتر بشیم، خدا سادهتر میشه و هرچی خدا توی ذهنمون سادهتر بشه، ارتباطمون باهاش قویتر و شکوه و عظمتش بیشتر میشه.
AidA
اما بدبخت کیست؟ کسی که از خطرکردن بترسد، شاید هیچگاه افسرده و غمگین نشود، اما هرگز لحظات جادویی زندگی را درک نخواهد کرد. وقتی به گذشته مینگرد، ندایی در قلبش به او میگوید با معجزاتی که هر روز پروردگارت برای تو تدارک دیده بود چه کردی؟ با استعدادهایی که خدایت در وجودت به ودیعه گذاشته بود چه کردی؟ آیا همهچیز را در گور نادانی و ترسهایت مدفون ساختی؟ اگر اینچنین باشد، حقیقتاً زندگیات را باختهای...
Z.a.h.r.a
باید به نوای بچگیهامون که زمانی به شنیدنش عادت داشتیم گوش بدیم؛ بچهای ک هنوز توی وجودمونه. اونه که لحظههای جادویی زندگی رو میفهمه و با سماجت بهمون ندا میده. ما میتونیم ندای اون رو سرکوب کنیم، ولی هرگز نمیتونیم از وجودمون حذفش کنیم.
Z.a.h.r.a
سپس چراغ را خاموش کردم و در سکوت به ادامهٔ اندیشههایم پرداختم و به یاد دقایقی افتادم که کنار هم نشستیم و لحظاتی که بینمان سپری شدند؛ لحظاتی که سراسر سکوت بودند و آن سکوت به من فهماند که چقدر به او نزدیکم. صحبت درمورد عشق، در لحظاتی که خود عشق حرف میزند بیفایده است.
نارون
بله دوست داشتم دقایقی را شاد، کنجکاو و خوشبخت زندگی کنم. دوست داشتم هر لحظه زنده باشم و با تمام وجودم زندگی کنم، به رؤیاهایم اعتماد کنم و برای بهدستآوردن خواستههایم بجنگم و به مردی که عاشقش بودم عشق بورزم.
نارون
کسی که بتواند قلبش را مهار کند میتواند قلههای دنیا را هم فتح کند
zahra talebi
لحظهٔ جادویی اون روز رو بدون اینکه بهرهای ازش ببریم از دست دادیم و اینطوری میشه که زندگی جادو و هنرش رو از ما مخفی میکنه
کاربر ۸۶۲۷۴۵۳
وقتی آدم با دل پاک و خلوص نیت توی راه ایمان قدم میذاره میتونه به خدا نزدیک بشه و جزئی از وجودش بشه و همونجاس که معجزهٔ آفرینش اتفاق میافته؛ ولی فقط این کافی نیست. لازمه که آدم خودش راهش رو انتخاب کنه. من کلیسای کاتولیک رو انتخاب کردم؛ چون با این مذهب متولد شده بودم و تموم دورهٔ کودکیم با اسرار اون گذشته بود. اگه توی یه خونوادهٔ یهودی به دنیا میاومدم، حتماً راه موسی رو میرفتم و اگه توی یه خونوادهٔ مسلمان بودم راه محمد رو... اما خدا یکیه، اگه هزار تا اسم هم داشته باشه، آدم باید فقط یه اسم پیدا کنه که همیشه با همون اسم صداش بزنه...
fateme
اما بدبخت کیست؟ کسی که از خطرکردن بترسد، شاید هیچگاه افسرده و غمگین نشود، اما هرگز لحظات جادویی زندگی را درک نخواهد کرد. وقتی به گذشته مینگرد، ندایی در قلبش به او میگوید با معجزاتی که هر روز پروردگارت برای تو تدارک دیده بود چه کردی؟ با استعدادهایی که خدایت در وجودت به ودیعه گذاشته بود چه کردی؟ آیا همهچیز را در گور نادانی و ترسهایت مدفون ساختی؟ اگر اینچنین باشد، حقیقتاً زندگیات را باختهای...
bookwormnoushin
در کنج اتاق، «دیگری» نشسته بود: ضعیف، شکننده، خسته، فرسوده و سرخورده. انگار از همهچیز میترسید، اما درعینحال به خود میقبولاند که ترسی در کار نیست، آری، دانایی و فرزانگی از آن کسی است که با واقعیت آشناست. «دیگری» در گوشهٔ اتاق مشغول قضاوت عشق آتی در برابر رنج پیشین بود.
نارون
بلاتکلیفی از همهٔ رنجها دردناکتره.»
نارون
این حالوهوا من را به دورانی میبرد که به خدا نزدیکتر بودم و در همهحال از او کمک میخواستم و او خواستههایم را اجابت میکرد.
نارون
او درمورد الهام و مکاشفه صحبت میکرد و به من گفته بود که کلِ حکمت بشری ناشی از گوشسپردن به آوای روح است.
نارون
. باوجود مقاومت و سرسختیهایم میدانستم که نیروی عشق خیلی راحت قلب یک زن را شعلهور میسازد.
نارون
انتظارکشیدن توانفرساست و فراموشی رنجآور، اما بلاتکلیفی از همهٔ رنجها دردناکتره.»
hamidkashi92
شاید هیچگاه افسرده و
کاربر ۸۶۲۷۴۵۳
لحظهٔ جادویی اون روز رو بدون اینکه بهرهای ازش ببریم از دست دادیم و اینطوری میشه که زندگی جادو و هنرش رو از ما مخفی میکنه
کاربر ۸۶۲۷۴۵۳
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان