با تصورنکردنِ ما واقعیت تغییر نمیکند.
مجتبی قاسم زاده تهرانی
آیا ممکن است کسی از مرگ بگریزد؟ وقتی انسان به لحظهٔ مرگ رسید، آیا فرق میکند که پشتسرِ خودش ۹۰ سال را گذرانده باشد یا ۲۰ سال؟ آیا بزرگترین پرسش هر انسانی از مرگ، بهخاطر این نیست که از بعد از آغاز سفر مرگ بیخبر است و نمیداند چه بر سر او خواهد آمد؟ هیچکس در دنیا باقیماندنی نیست؛ همه رفتنیاند. انسانها به انواع و اقسام مرگها میمیرند؛ جوان و پیر هم ندارد. انسانها در جوانی هم میمیرند، در پیری هم میمیرند، در کودکی هم میمیرند؛ مُردن برای همه است
کاربر ۳۴۲۷۸۴۹
آیا ممکن است کسی از مرگ بگریزد؟ وقتی انسان به لحظهٔ مرگ رسید، آیا فرق میکند که پشتسرِ خودش ۹۰ سال را گذرانده باشد یا ۲۰ سال؟ آیا بزرگترین پرسش هر انسانی از مرگ، بهخاطر این نیست که از بعد از آغاز سفر مرگ بیخبر است و نمیداند چه بر سر او خواهد آمد؟ هیچکس در دنیا باقیماندنی نیست؛ همه رفتنیاند. انسانها به انواع و اقسام مرگها میمیرند؛ جوان و پیر هم ندارد. انسانها در جوانی هم میمیرند، در پیری هم میمیرند، در کودکی هم میمیرند؛ مُردن برای همه است
کاربر ۳۴۲۷۸۴۹
او میگوید من عالم غیب را نمیبینم و از آن خبر ندارم. آنوقت بااینکه میگوید من خبر ندارم، درعینحال بهطور قاطع میگوید نیست! اینجا اولین سؤالی که باید از او بشود، این است که تو وقتی خودت میگویی من از او خبر ندارم، پس چگونه میگویی نیست؟
مجتبی قاسم زاده تهرانی