جملات زیبای کتاب چشم هایم؛ در اورشلیم | طاقچه
تصویر جلد کتاب چشم هایم؛ در اورشلیم

بریده‌هایی از کتاب چشم هایم؛ در اورشلیم

نویسنده:مریم مقانی
انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز
۴.۱از ۱۷ رأی
۴٫۱
(۱۷)
راحیل یکی از آن پوزخندهای تنفرانگیزش را بر لب آورد و گفت: «من هم یه روز‌ می‌میرم؛ مثل تو، مثل بقیه.» و بعد با لحنی فیلسوف‌مآبانه ادامه داد: «مرگ از ما آغاز نشده و با ما هم به پایان نمی‌رسه.»
طهورا
و من با فرمانده‌ام عهد کرده بودم تا انتقامش را نگیرم گریه نکنم. با او عهد کرده بودم تا جان در بدن دارم برای آزادی الاقصی بجنگم و هرچه دارم فدا کنم؛ همانطور که او خود عزیزترینهایش را فدا کرده بود
طهورا
آنچه‌ می‌آید، قصۀ اندوه است از امروز و دیروز... دستآویزی برای بیان دردها فردا را،‌ می‌دانم به فرو نشاندن خشم د‌ل‌ها خواهد آمد...
مجنون الرضا
چهره‌‌های جهانی و رسانه‌ای و فریبنده‌شان افکاری شوم بود که طی سال‌ها با آن آشنا شده بودم. تمایل و حتی وابستگی بسیاری از ایشان به مافیا‌های قدرت و ثروت و سکس، انکارناپذیر و بسیار دهشتناک بود. چهره‌‌های بزک‌شده و نگاه‌های شهوت‌بارشان حالم را به هم‌ می‌زد. مشتی ستارۀ رو به اضمحلال و اجسادی شبح‌مانند بودند که‌ می‌اندیشیدند انسانند.
کاربر ۶۵۴۶۷۴۷

حجم

۲۱۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲۱۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان