بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چشم هایم؛ در اورشلیم | طاقچه
تصویر جلد کتاب چشم هایم؛ در اورشلیم

بریده‌هایی از کتاب چشم هایم؛ در اورشلیم

نویسنده:مریم مقانی
انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۶ رأی
۴٫۰
(۱۶)
راحیل یکی از آن پوزخندهای تنفرانگیزش را بر لب آورد و گفت: «من هم یه روز‌ می‌میرم؛ مثل تو، مثل بقیه.» و بعد با لحنی فیلسوف‌مآبانه ادامه داد: «مرگ از ما آغاز نشده و با ما هم به پایان نمی‌رسه.»
طهورا
و من با فرمانده‌ام عهد کرده بودم تا انتقامش را نگیرم گریه نکنم. با او عهد کرده بودم تا جان در بدن دارم برای آزادی الاقصی بجنگم و هرچه دارم فدا کنم؛ همانطور که او خود عزیزترینهایش را فدا کرده بود
طهورا
آنچه‌ می‌آید، قصۀ اندوه است از امروز و دیروز... دستآویزی برای بیان دردها فردا را،‌ می‌دانم به فرو نشاندن خشم د‌ل‌ها خواهد آمد...
مجنون الرضا

حجم

۲۱۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۲۱۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان