در نیمههای شامگهان، آن زمان که ماه
زرد و شکسته میدمد از طرف خاوران
استاده در سیاهی شب، مریم سپید
آرام و سرگران
او مانده تا که از پس دندانههای کوه
مهتاب سر زند، کشد از چهره شب نقاب
بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور ماهتاب
بستان به خواب رفته و میدزدد آشکار
دست نسیم، عطر هر آن گل که خرم است
شب خفته در خموشی و شبزنده دار شب
چشمان مریم است
مهتاب، کمکمک ز پس شاخههای بید
Ali
در نیمههای شامگهان، آن زمان که ماه
زرد و شکسته میدمد از طرف خاوران
استاده در سیاهی شب، مریم سپید
آرام و سرگران
او مانده تا که از پس دندانههای کوه
مهتاب سر زند، کشد از چهره شب نقاب
بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور ماهتاب
بستان به خواب رفته و میدزدد آشکار
دست نسیم، عطر هر آن گل که خرم است
شب خفته در خموشی و شبزنده دار شب
چشمان مریم است
مهتاب، کمکمک ز پس شاخههای بید
Ali