ولی من اصلاً نمیخوام برای این دولت کار کنم. آنها فقط برای خودشان و افراد مورد علاقهشان تلاش میکنند. خانههای لوکس، قایق تفریحی، هواپیما، همهٔ چیزهای فوقالعاده و شیک. همهٔ این وکلا و وزرا... همانطور که همه قبلاً میخواندند: «ما حق داریم مالک زمین باشیم، اما انگلها - هرگز!» زرشک!
آنتون گفت:
ـ بله، البته، کشور را غارت میکنند. آدم راستگو کم مانده. چه کشوری را تخریب کردند!
گرینبرگ اضافه کرد:
ـ در عوض تعداد افرادی که مدرک دکترا دارند روزبهروز زیادتر میشه.
behrad ghasemzade
در روزهای خونین دهشتناک
شما باشکوه زیستید
و زیبا از دنیا رفتید
behrad ghasemzade
همچین کمونیسمی نصیبمان میشه. کمونیسم زندان!
آلگ پرسید:
ـ تو چه کمونیسمی میخوای؟ اصلاً تو میدانی کمونیسم چیه؟
ـ خیال خام؟
ـ از آن هم بدتر! افسانهٔ کودکانه است. از خودشان درآوردند که: «به هر کس براساس نیازهایش!». کمونیسم رؤیای بیکارها و مفتخورهاست. آدم بیکار توانایی و استعدادی ندارد، فقط نیازمنده. بهترین تبلیغگرِ کمونیسمه و براش غیرتی میشه و سینه چاک میکنه. کمونیسم نه به مارکس رحم کرد و نه به انبوه بیشمار فیلسوفان شوروی.
behrad ghasemzade
ـ من حکومتمان را دوست ندارم. سردمداران نه قلب دارند و نه وجدان!
behrad ghasemzade
مادر برایش داستانی تعریف کرده بود که در آن فرشته از آدم پرسیده بود: «میخوای از همینجا زندگی خودت را ببینی؟» آدم در جواب گفته بود: «بله، میخوام». فرشته او را به بالای زمین برده بود: «این ردپای سفر زندگی توئه». آدم نگاه کرد. دو رد پای موازی دیده میشد. پرسید: «چرا دو رد پا اینجاست؟» ـ ـ «یکی ردپای توئه و آن یکی رد پای من. من در همهٔ سالهای زندگی با تو بودم». آدم پرسید: «پس چرا بعضی جاها فقط یک رد پاست؟» فرشته جواب داد: «چون گاهی وقتها که حالت خیلی بد بود، من تو را بغل میکردم.». آدم گفت: «تو که خیلی کوچکی!» فرشته جواب داد: «برای کمک کردن عشق لازمه، نه قدرت.»
behrad ghasemzade