جملات زیبای کتاب هیچ کس این زن را نمی شناسد | طاقچه
تصویر جلد کتاب هیچ کس این زن را نمی شناسد

بریده‌هایی از کتاب هیچ کس این زن را نمی شناسد

نویسنده:ندا رسولی
دسته‌بندی:
امتیاز
۴.۵از ۲ رأی
۴٫۵
(۲)
گفت عاشق نبودم که تا حالا صدبار جانم را گرفته بود. گفتم چی؟! گفت غربت آسمان شهر شما. یک وقت‌هایی آن‌قدر دلم هوای زمین و آسمان شهر خودم را می‌کند که فکر می‌کنم الان است که بیفتم و بمیرم از دلتنگی، درست مثل حالا...
n re
گفت عاشق نبودم که تا حالا صدبار جانم را گرفته بود. گفتم چی؟! گفت غربت آسمان شهر شما. یک وقت‌هایی آن‌قدر دلم هوای زمین و آسمان شهر خودم را می‌کند که فکر می‌کنم الان است که بیفتم و بمیرم از دلتنگی، درست مثل حالا... در بطری ودکا را باز کرد و هر دو استکان را پر کرد. بعد گفت جنگ هزار چیز با خودش می‌آورد. عشق و غربت را یک‌جا به من داد...
مرضیه

حجم

۱۸۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۵ صفحه

حجم

۱۸۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۵ صفحه

قیمت:
۵۷,۳۷۵
تومان