بریدههایی از کتاب فرهنگ و زندگی روزمره
۴٫۰
(۲۰)
اساسِ تمدن «چشمپوشی از ارضای غرایز آنی» است.
El Santo
در صنعت «تفریح و سرگرمی» مسئله این نیست که فرد واقعا حق انتخاب داشته باشد بلکه مسئله اصلی این است که «احساس کند» حق انتخاب دارد،
احسان
وقتی به سینماهای چندسالنه میرویم، یا ماهواره و تلویزیون را روشن میکنیم، ممکن است فکر کنیم که قدرت انتخاب فراوانی داریم، اما در واقع اینگونه نیست و قدرت انتخاب واقعی ما بسیار اندک است. وقتی همه چیز بر اساس استاندارد خاصی طراحی میشود، وقتی همه مسابقههای اطلاعات عمومی مثل هم هستند و وقتی همه فیلمهای رمانتیک شبیه همدیگرند، چگونه میتوان از قدرت انتخاب واقعی صحبت کرد؟
taravat
در عین اینکه «فرهنگ فاخر» مجزا و «برتر» از زندگی روزمره است، اما میتواند به زندگی روزمره ما غنا ببخشد، به شرطی که ما به جای مصرف انفعالی خوراکهای تکراری، سطحی، تصنعی و قابل پیشبینی که فرهنگ مسلط رایج به ما عرضه میکند ذوق و سلیقهمان را پرورش دهیم و خودمان را در معرض خوراکهای فرهنگی بدیع و چالشبرانگیز قرار دهیم.
بر اساس این دیدگاه، انجام کارهایی مانند گوش دادن به موسیقی پاپ یا خواندن کتابهای «پرفروشِ» سطحی و بیچالش، استعدادهای ما را تضعیف میکنند
taravat
نیروهای فرهنگی در اینکه چگونه فرد از بدنش استفاده میکند، چه احساسی نسبت به آن دارد و دیگران با توجه به بدنش چه واکنشی نسبت به او نشان میدهند نقش دارند. بنابراین، بدن میتواند به همان اندازه که پدیدهای زیستی است، پدیدهای فرهنگی هم باشد.
احسان
در این دیدگاه، فرهنگ مدرن تا حدودی مبتنی بر فردگراییِ حاد، یعنی تأکید افراطی بر بیهمتایی فرد است. هر کس تحت اینفشار است که به خودش و جهان اطرافش ثابت کند که صرفا دندانهای در چرخهای جامعه یا یک آدم آهنی بیروح (یا به زبان مدرن «بیشخصیت») نیست، بلکه به معنای واقعی فردی یگانه است.
taravat
نکته مهم در اینجا این است که «هنر» وابسته بستر آن است؛ یعنی آنچه در یک زمان و مکان خیلی مثبت ارزیابی میشود ممکن است در زمان و مکان دیگر خیلی منفی تلقی شود.
احسان
خودآگاهی میتواند خودانتقادی را به همراه بیاورد
نون صات
منظور آدورنو و هورکهایمر این بود که در جهان معاصر صنعت فرهنگ به روشهای زیادی میتواند نیازی در ما ایجاد کند که خواسته خود آن است، حتی اگر قبلاً هزاران بار همان چیز را تجربه کرده باشیم. مهمترین کاری که تبلیغات میکند این است که ما را قانع میکند از همان چیزی که قبلاً مصرف کردهایم باز هم بیشتر و بیشتر بخواهیم. و ما را به این سمت سوق میدهند که باور کنیم هر کالای پرفروش جدید یا هر فیلم جدید چیزی بهکلی تازه و بیسابقه است. فیلم جدید جیمز باند شاهکاری است بهتر از همیشه. فیلم جدیدِ بریجیت جونز خندهدارتر از قبلی است، آلبوم جدید کیلی جذابتر از تمام آلبومهای قبلی اوست و به همین ترتیب الی آخر.
احسان
«روش کلی زندگیِ» گروه مشخصی از مردم؛ مانند زمانی که از «فرهنگ طبقه کارگر» یا «فرهنگ ژاپنی» سخن میگوییم در این معنا «فرهنگ» بهمثابه تمامی شیوههای تفکر، درک، احساس، باور و رفتار تعریف میشود که «مشخصه» یک گروه خاص است (و بنابراین مشخصه گروهی دیگر نیست). فرد با رشد کردن در محدوده یک گروه خاص این خصلتها را کسب میکند یا به عبارتی با آنها «اجتماعی میشود» یا با این فرهنگ «بار میآید».
مهدی تمدن رستگار
اگر ما تمایلات فرهنگیمان را با تمایلات فرهنگی کسانی که در جاهای دیگر دنیا زندگی میکنند، یا کسانی که در زمانهای گذشته در همین غرب میزیستهاند، مقایسه کنیم میتوانیم ببینیم که چگونه شیوههای اندیشیدن و عمل ما غیرمتعارف و عجیب است.
taravat
آنچه در یک بستر فرهنگی «زیبا» تلقی میشود میتواند با معیار زیبایی در دیگر بسترهای فرهنگی بسیار متفاوت باشد. ایدهآلهای انسانی در مورد آنچه از دید جنسی «جذاب» تلقی میشود کاملاً زیستشناختی نیستند؛ یعنی ما پیشاپیش طوری برنامهریزی نشدهایم که افراد خاصی را از لحاظ جنسی جذاب یا غیرجذاب ببینیم.
احسان
نکته مورد نظرِ زیمل این است که بدون سطحی از فاصلهگیری و بیاعتنایی، اگر نگوییم بدبینی، در واقع زندگی در شهرهای بزرگ ناممکن خواهد بود. بدون این نگرش، زندگی در کلانشهرها غیرقابل تحمل خواهد بود و آشوبِ زندگی، فرد را در خودش غرق خواهد کرد. حدی از خودمداری، خودخواهی، و در واقع نوعی پرخاشگری جلیقههای نجاتِ لازمی هستند که فرد در میان امواجِ زندگی روزمره شهری با خودش به اینسو و آنسو میبرد
احسان
آنچه در یک بستر فرهنگی «زیبا» تلقی میشود میتواند با معیار زیبایی در دیگر بسترهای فرهنگی بسیار متفاوت باشد. ایدهآلهای انسانی در مورد آنچه از دید جنسی «جذاب» تلقی میشود کاملاً زیستشناختی نیستند؛ یعنی ما پیشاپیش طوری برنامهریزی نشدهایم که افراد خاصی را از لحاظ جنسی جذاب یا غیرجذاب ببینیم. این نشان میدهد که نوع برداشت دیگران از بدن هر فرد تا حد زیادی ــ و از دید برخی کاملاًــ فرهنگی است، و چگونگی تعریف یک فرهنگ از شکل و ظاهر بدن یک فرد میتواند تأثیرهای زیادی بر چگونگی عملکرد روزانه شخص و دست یافتن یا نیافتن او به اهداف معمولش (رسیدن به ظاهری خاص، جذاب دیده شدن، رابطه داشتن و غیره) داشته باشد. نیروهای فرهنگی در اینکه چگونه فرد از بدنش استفاده میکند، چه احساسی نسبت به آن دارد و دیگران با توجه به بدنش چه واکنشی نسبت به او نشان میدهند نقش دارند. بنابراین، بدن میتواند به همان اندازه که پدیدهای زیستی است، پدیدهای فرهنگی هم باشد.
نون صات
«مراسم خانوادگی سنّتی کریسمس» که در سرودهای کریسمس بدان اشاره میشود، درخت کریسمس، بابانوئل، کارتهای تبریک و مانند آن که امروزه اینقدر محبوبِ تبلیغاتچیها و فروشندگان معاصرند در واقع ابداع عصر ویکتوریا هستند و فقط کمی بیش از یک قرن و نیم عمر دارند.
نمونه بسیار جالب دیگری از این «سنتهای» اخیرا ابداع شده اسباب و لوازم فرهنگیِ مربوط به برخی از انواع ملیگرایی است. معمولاً هیچ کس شک ندارد که تصاویر قبایل هایلند با نیانبانهایشان و دامنهای طرح پیچازیشان نماد «سنت اسکاتلندی» است. اما این تلقی از چیزی که سنت ازلیـ ابدی «اسکاتلند» به حساب میآید در واقع ابداع اوایل قرن نوزدهم است؛ این «سنت» را کسانی ساختند که مایل بودند نوعی اسطوره «اسکاتلندی» بودن ایجاد کنند که با بستر فرهنگیِ کلیِ «بریتانیای کبیر» متناسب باشد (Hobsbawm & Ranger, ۱۹۸۳). خیلی از چیزهایی که تصور میکنیم سنتهایی هستند که در طول زمان نسل به نسل به ما منتقل شده در واقع چیزهایی است که برخی گروههای سیاسی کمتر از ۲۰۰ سال پیش کاملاً آگاهانه ابداع کردهاند. کولهبار فرهنگیِ سایر ملتها، مانند آلمان و ایتالیا، نیز ساخته و پرداخته نخبگان اجتماعی آنها در قرن نوزدهم است که با اهدافی سیاسی، از طریق اغراق و زیبانمایی، اسطورههایی فرهنگی ساختند.
نون صات
فرهنگ مدرن را میتوان متشکل از مجموعه گیجکنندهای از تواناییها و امکاناتی دید، که همواره در حال تغییر و تحولند. همه چیز در آن موقتی مینماید، بیش از دورهای کوتاه نمیپاید و دائم رنگ عوض میکند. این با موقعیت فرهنگی جوامع «سنتی» کاملاً تفاوت دارد، که در آنها تغییر در ایدهها و نگرشها درمجموع آرام و تدریجی رخ میدهد. میتوان گفت جنبه منحصربهفرد فرهنگ مدرن توانایی آن برای ایجاد تغییرات سریع و در حس عدم قطعیت و بیثباتی شرایط است که به همراه دارد.
احسان
«گوشنوازترین» جنبههای موسیقی کلاسیک، یعنی قطعاتی که «خوشآهنگند»، در قالب گلچینهایی با نام «بیست اثر برتر کلاسیک تمام اعصار» بستهبندی میشوند و به فروش میرسند. هر قطعه موسیقی از بافت اصلیاش در یک سمفونی کامل یا دیگر ساختارهای موسیقایی بزرگتر جدا میشود، و به راحتالحلقومی تقلیل مییابد که به جز صدایی «خوب» هیچ معنای دیگری ندارد، مانند بستنی وانیلی که ابتدا خوشمزه و لذتبخش به نظر میرسد اما بعد از مدتی متوجه میشوید که هیچ ماده مغذی ندارد (Adorno, ۱۹۶۷). چیزی که زمانی موسیقی چالشبرانگیز و پیچیدهای بود، حالا به صداها و نواهایی تبدیل شده است که مردم مثلاً موقع اتو کردن با خودشان زمزمه میکنند.
lordartan
برای یافتن فرهنگی اصیل، دائما باید از جاهای کاملاً تجاریشده به جاهایی رفت که کمتر توسعهیافته و ظاهرا ناشناختهترند. اما به محض اینکه شایع میشود که جایی «بکر» و شیوه زندگی در آن کاملاً «دستنخورده» است، آنجا هم تجاری میشود و «فرهنگ» آن به جای اینکه نمود شیوه زندگی واقعی مردمش باشد تبدیل به چیزی ساختگی و بدلی میشود.
ح. دوست حافظ
یک ارزیابی بدبینانه از فرهنگ مدرنِ غرب این است که این فرهنگ بیروحتر و محتوای آن از لحاظ اخلاقی و معنوی تهیتر (و درنتیجه برای مردمانش بیمعناتر) از هر تمدن دیگری است که تاکنون وجود داشته است. کسانی که در یک چنین بستر فرهنگی زندگی میکنند به گفته گوته «متخصصانِ بیروح و لذتجویانِ بیقلب» هستند، و این فکری است که در جریان برخوردهای صوری و غیرشخصی روزمره میتواند بارها و بارها در ذهنمان طنین اندازد
نون صات
اگر تلسکوپمان را روی ماه زوم کنیم حتما این واقعیت کوچک از چشممان به دور خواهد ماند که چیزهای دیگری هم در آسمان هستند که ممکن است جالب باشند.
نون صات
در این دیدگاه «فرهنگ فاخر» و زندگی روزمره در نقطه مقابل یکدیگرند. زندگی روزمره مملو از دغدغههای جزئی و پیشپاافتاده است (آیا میتوانم قبضهای تازهآمده را پرداخت کنم؟ آیا موجودی حساب بانکیام تا آخر ماه میرسد؟ آیا میتوانم با دختر مورد علاقهام در محل کار دوست شوم؟)، اما «فرهنگ فاخر» حقیقتا جنبه عالی و متعالیتر زندگی انسان است، زیرا به رازهای عمیق و لاینحل جهان اشاره دارد؛ رازهای بزرگی که هر کدام از ما و نیز کل بشریت را به تفکر وامیدارد.
از این دیدگاه، آن موقعیت فرهنگی که ما امروز در آن زندگی میکنیم فاجعهبار است. «سرگرمیهای» پوچ بر «فرهنگ فاخر» ترجیح داده میشوند، قدرت و نفوذ سرگرمیهای پوچ افزایش مییابد و فرهنگ فاخر به حاشیه رانده میشود. حتی اگر آثار بزرگ هنری به حاشیه هم رانده نشوند، به اموری مبتذل و پیشپاافتاده تبدیل میشوند. مثلاً، اخیرا امضای پیکاسو تبدیل به نشان نوع خاصی از اتوموبیلهای رنو شده است. سمفونیهای بتهوون و دیگر آثار بزرگ موسیقی را سازندگان آگهیهای تبلیغاتی برای تولید موسیقی متن تبلیغات ماشین و سوپ تصاحب کردهاند.
lordartan
در دیدگاههایی همچون دیدگاه آرنولد، آثار بزرگ هنری مهمترین جنبههای آن چیزی هستند که زندگی را باارزش میسازد. بدون آنها، ما با زبالههای فرهنگی تغذیه میشویم که برای ذهن مضرّ و برای روح آزاردهندهاند. فقدان آثار بزرگ هنری بزرگ در زندگی، ما را از لحاظ عقلی، ذهنی و زیباییشناختی فقیر میکند. بنابراین، در عین اینکه «فرهنگ فاخر» مجزا و «برتر» از زندگی روزمره است، اما میتواند به زندگی روزمره ما غنا ببخشد، به شرطی که ما به جای مصرف انفعالی خوراکهای تکراری، سطحی، تصنعی و قابل پیشبینی که فرهنگ مسلط رایج به ما عرضه میکند ذوق و سلیقهمان را پرورش دهیم و خودمان را در معرض خوراکهای فرهنگی بدیع و چالشبرانگیز قرار دهیم.
بر اساس این دیدگاه، انجام کارهایی مانند گوش دادن به موسیقی پاپ یا خواندن کتابهای «پرفروشِ» سطحی و بیچالش، استعدادهای ما را تضعیف میکنند
lordartan
غالبا برای کسی که در فرهنگ خاصی زندگی میکند مشکل است تصور کند که این فرهنگ، و اثرهایی که بر ذهنیات و اعمال فرد دارد، از دید کسی که در فرهنگ دیگری بزرگ شده است چقدر عجیب به نظر میرسد.
ح. دوست حافظ
ماکس وبر (نقلشده در Turner, ۱۹۹۶: ۵) نیز به شیوهای کانتی فرهنگ را «جزئی متناهی از نامتناهیِ بیمعنای فرایند جهان» تعریف میکند. یعنی «جزئی که انسان به آن معنا و مفهوم میبخشد». وبر و دورکم تقریبا یک چیز را به دو شیوه متفاوت بیان میکنند: فرهنگ یک گروه جهان را برای افراد آن گروه معنادار میکند؛ فرهنگ چارچوبی است که افراد گروه از طریق آن جهان اطرافشان را تجربه و درک میکنند. بنابراین، میتوان گفت که انسانها هیچگونه دسترسی مستقیم به «واقعیت» ندارند؛ واقعیتِ آنها را تماما فرهنگ شکل میدهد
mohammad
همانطور که جوامع متفاوت هنجارهای فرهنگی متفاوتی دارند، تکنیکهای بدنی پذیرفتهشده در یک جامعه هم ممکن است در جوامع دیگر غیرقابل قبول باشد. مثلاً، در یک جامعه آروغ زدن بعد از غذا میتواند نشانه لذت بردن از آن باشد، اما در جامعه دیگر رفتاری فوقالعاده زشت و بیادبانه تلقی شود.
احسان رضاپور
اندیشه و رفتار هر گروه از انسانها تابع فرهنگ آن گروه است نه غریزه آنها (Mead, ۱۹۳۸)
نون صات
فرهنگ چارچوبی است که افراد گروه از طریق آن جهان اطرافشان را تجربه و درک میکنند. بنابراین، میتوان گفت که انسانها هیچگونه دسترسی مستقیم به «واقعیت» ندارند؛ واقعیتِ آنها را تماما فرهنگ شکل میدهد
نون صات
فرهنگ مسلط در هر جامعه ارتباط وثیقی با فرهنگ طبقه (طبقات) حاکم در آن جامعه دارد و آنها هستند که این فرهنگ را تولید میکنند: «ایدههای طبقه حاکم در هر عصری ایدههای غالبند: یعنی هر طبقهای که نیروی مادی مسلط در جامعه است، همزمان نیروی فکری مسلطِ آن نیز هست».
نون صات
فرد نیازمند میزانی از احساس امنیت روانی است، تا حدی که جهان پیرامونش نسبتا قابل پیشبینی و قابل درک باشد نه یک چیز کاملاً آشوبناک (Giddens, ۱۹۹۱). ما در زندگی روزمرهمان بهنوعی حسِ ثبات و روزمرگی نیاز داریم. این حس، برای هر کس، همان زیست ـ جهان اوست، برداشت و تجربه او از نظم و ترتیب و ثبات نسبیِ جهان پیرامونش.
نون صات
اتوموبیل جابجاییهای افراد را خصوصی میکند، و آنها را دور از دیگران در حبابی کوچک قرار میدهد: «رفت و آمد اتوموبیلها باعث میشود افراد و اجسام، بدون اینکه با هم برخوردی داشته باشند، یک جا جمع شوند و با هم درآمیزند، و این مثالی بارز از حضور همزمان در یک جاست بیآنکه آشنایی و ملاقاتی رخ دهد، زیرا هر کس در اتاقکش محبوس و در لاک خودش پنهان است.» نتیجه این جدایی افراد در واحدهای خودرویی کوچکشان این است که «چنین شرایطی به فروپاشی زندگی شهری و... نوعی " روانپریشی" منجر میشود که خاص رانندگان است.» (Lefebvre ۱۹۷۱[ ۱۹۶۸ ]: ۱۰۱) منظور لوفور در اینجا پدیدههایی همچون «خشم جادهای» و دیگر رفتارهای خودخواهانه و خشن در جاده است. فرهنگ اتوموبیل افراد را منزوی میکند، احساس همدلی و همدردی را کاهش میدهد، و حتی آرامترین افراد را به شخصیتی پرخاشگر و خودخواه تبدیل میکند که از دیگران بیموقع سبقت میگیرد و به آنها بد و بیراه میگوید اما اگر آنها همین کارها را بکنند سخت عصبانی و آزرده میشود. به گفته بوسکه (Bosquet, ۱۹۷۷[ ۱۹۷۳ ]: ۲۱) «رانندگی در موارد زیادی این توهم را در فرد ایجاد میکند و میپروراند که میتواند به قیمت ضرر دیگران موفق شود و جلو بزند. خودمحوریِ رقابتجویانه و بیرحمانه راننده که به شکلی نمادین حساب "احمقهایی" را میرسد که راهش را سد میکنند و نمیگذارند با تمام سرعت پیش برود، تجسم بارز تاثیرات روانیِ فرهنگ اتوموبیل است.»
نون صات
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۱۱۴,۰۰۰
تومان