بریدههایی از کتاب فقط گوش کن
۳٫۷
(۱۹)
اگه کسی واقعاً با تو صمیمی باشه، دلخور شدن تو یا دلخور شدن اونها اشکالی نداره، و بهخاطرش عوض نمیشن. این فقط یه بخشی از رابطهست. پیش میآد. باهاش کنار میآی.
book worm
به روراستی بیدغدغۀ او غبطه میخوردم، توانایی آشکار ساختن وجودش در برابر دنیا بهجای اینکه عمیقتر در خودش فروبرود
book worm
در هر زندگی زمانی میرسد که دنیا ساکت میشود و تنها چیزی که باقی میماند قلب خودت است. پس بهتر است یاد بگیری صدایش را بشناسی. وگرنه هرگز چیزی را که میگوید درک نمیکنی.
abbas5549
گرچه کمکم درک میکردم که غریبه بودن همیشه بزرگترین دلیل برای ترسیدن نیست. آدمهایی که تو را بهتر از دیگران میشناسند میتوانند خطرناکتر باشند، چون حرفهایی که میزنند و چیزهایی که فکر میکنند میتواند نهتنها ترسناک، بلکه درست هم باشد.
abbas5549
متوجه شدم طی چند هفتۀ گذشته نهتنها دلم برای اوئن، بلکه برای آن بخش از خودم هم که قادر بود با او روراست باشد تنگ شده
abbas5549
«فوقالعاده بود. آزادی، حتی نوع خیالیاش، همیشه عالی است
abbas5549
«من میدونم برام چه مفهومی داره. برای تو قراره فرق داشته باشه. ببین، فیلم یه چیز شخصیه. هیچ پیام درست و غلطی وجود نداره. همهاش مفاهیمیست که ازش برداشت میکنی.»
abbas5549
گرچه گرفتن چیزی که کسی را خوشحال میکند بهخودیخود سخت است، وقتی بهنظر میرسد آن چیز تنها دلیل خوشحالی اوست، حتی سختتر هم میشود.
abbas5549
فقط یه آشغال واقعی بدون اجازه به ضبط ماشین کسی دست میزنه. این شوخیبردار نیست.
کاپوچینو
ولی خوب بودن آنطور که بهنظر میرسید آسان نبود، بهخصوص وقتی بقیۀ دنیا میتوانست آنقدر بدجنس باشد.
کاپوچینو
هرچند، راستش سکوت بدتر بود.»
گفتم: «بدتر از جیغ و داد؟!»
سرش را تکان داد و گفت: «خیلی بدتر. یعنی، حداقل با جر و بحث میدونی چه اتفاقی داره میافته یا یه فکرهایی دربارهاش داری. سکوت میتونه هر معنایی داشته باشه. فقط...»
book worm
زمان چیزی نبود که بهراحتی بتوانی از هم جدایش کنی؛ هیچ میانه یا آغاز یا پایان مشخصی وجود نداشت. میتوانستم وانمود کنم گذشته را رها کردهام، ولی گذشته مرا رها نمیکرد.
abbas5549
در هر حال، وظیفۀ من نبود که همه را نجات بدهم. مخصوصاً که حتی قادر به نجات خودم نبودم.
کاپوچینو
وقتی شک داری، آن را بیرون نگه دار: دور از صدارس، بیرون از خانه؛ حتی اگر به این معنا باشد که درواقع توی دلت نگهش داری.
کاپوچینو
میتوانستم وانمود کنم گذشته را رها کردهام، ولی گذشته مرا رها نمیکرد.
book worm
چه آهنگ بود یا صدای آدم، یا یک داستان، چیزهای زیادی وجود داشت که نمیتوانستی فقط از یک قطعه یا نگاهی گذرا یا بخشی از همسُرایی، بفهمی.
book worm
کمکم درک میکردم که غریبه بودن همیشه بزرگترین دلیل برای ترسیدن نیست. آدمهایی که تو را بهتر از دیگران میشناسند میتوانند خطرناکتر باشند، چون حرفهایی که میزنند و چیزهایی که فکر میکنند میتواند نهتنها ترسناک، بلکه درست هم باشد.
book worm
کمکم داشتم درک میکردم که چیزی بهعنوان مطلق و محض وجود نداشت، نه در زندگی و نه در انسانها.
abbas5549
بار دیگر فکر کردم که فقط با یک نگاه، آن هم در حال حرکت، هرگز نمیتوانستی بهدرستی تشخیص بدهی چه میبینی. خوب یا بد، درست یا غلط. همیشه بیشتر از آن بود.
abbas5549
شاید تمرینی احمقانه بود، و در زمستان نمیتوانستی گل و گیاه برویانی. ولی چیزی در ایدۀ آن بذرها بود که دوستش داشتم؛ چنان عمیق در دل خاک پنهان میشدند و هنوز فرصتی برای بیرون آمدن داشتند. با اینکه نمیتوانستی زیر خاک را ببینی، ولی مولکولها داشتند به هم میپیوستند، انرژی بهآرامی نیرو وارد میکرد و در همان حال چیزی، تنهای تنها، سخت در تلاش بود تا سبز شود.
abbas5549
حجم
۳۲۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۲۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان