بریدههایی از کتاب فصل خوشه های طلا
۳٫۱
(۲۴)
«ناز کنی،
نظر کنی،
قهر کنی،
ستم کنی،
گر که جفا،
گر که وفا،
از تو حذر نمیکنم»
مهدیه بانو
تو برای یه زندگی بیهدف و بیدغدغه ساخته نشدی که از صبح تا شب لم بدی جلوی تلویزیون فقط فیلم ببینی و چیپس و پفک بخوری و کار مهمی هم انجام ندی، درسته که همه دنبال آرامش و آسایشن اما بیهوده زندگی کردن و بیانگیزه قدم برداشتن به هیچکس آرامش و آسایش هدیه نکرده که حالا بخواد برای تو معجزه کنه، ببین آرام! زیبایی زندگی در اینه که ببینی پاهات از قدمهای سختی که برداشتی تاول زدن اما دلت لبریز شادی و حس پیروزیه!
محبوبه غلامی
تو امشب اولین قدم رو برای تغییر شروع کردی اما نمیدونستی که نباید به قضاوت بقیه بها بدی! تغییر درد داره دختر جان!
محبوبه غلامی
«در حاشیهٔ نگاه غمگینت عشق را دیدم که به انتظار گره زدی، از عشق به راحتی عبور نکن حتی اگر یک عمر منتظر ماندی!»
محبوبه غلامی
از این به بعد به جای اخم، آرام درون آینه لبخند بزن و بگو من دوستت دارم هر جور که باشی!
محبوبه غلامی
حس دگرآزاری زیر پوستش میخزید. هرگاه عصبانی میشد ناخودآگاه دلش میخواست او را اذیت کند. او که بیگناهتر از همه، هیچ نقشی در آن اتفاق شوم نداشت. او که صبورانه بدخلقیها، جیغ و فریادها، بیخوابیهای شبانه و بیماریهایش را تحمل کرده بود، اما همیشه هم دمدستیترین فرد برای خالی کردن عقدههایش بود. شاید مادر بودن همینش سخت بود که سنگ
paeez
ـ شکسپیر میگه هرازگاهی برای آنان که دوستشان داری، نشانهای بفرست تا به یادشان آوری که هنوز برایت عزیزند.
کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
«نامهتو دادی به من خوندمش یواشکی
خوندمش هزار دفعه سوزوندمش یواشکی...»
کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
تولستوی میگه خانوادههای خوشبخت مثل هم هستند، اما خانوادههای بدبخت هر کدام تیره روزیهای خودشان را دارند.
کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
«آنقدر پیله کردند به عشق مسکوت ما،
که هر دو پروانه شدیم،
تو بال زدی و گم شدی،
من مسحور شعلهٔ شمع شدم»
کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
«کفتر کاکل به سر های های،
این خبر از من ببر های های
بگو به یارم که دوسش دارم
بگو برگرده...»
کاربر ۱۴۳۱۴۴۷
«بوی جانی سوی جانم میرسد
بوی یار مهربانم میرسد»
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
«بوی جانی سوی جانم میرسد
بوی یار مهربانم میرسد»
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
حجم
۳۸۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
حجم
۳۸۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان