ـ برای حسادت هیچچیزی وحشتناکتر از خنده نیست.
fatima
در حالی که سعی میکرد آرامَش کند گفت: «گریه نکن،» و ناگهان متوجه شد که این همسرش است، داراییاش، و به خودش تعلق دارد، و کسی است که فقط به او فکر میکند، و تقریباً تا یک قدمی مرگ رفته است. او تنها مایملکش بود، و برنارد تقریباً او را از دست داده بود.
شلاله
هیچچیزی بهتر از جاهطلبی مناسبِ زنانِ مصمم نیست. عشق آنها را زشت و بیریخت میکند.
پویا پانا
ما وقتی که متولد میشویم گریه میکنیم، و هر چه پس از آن میآید فقط کاستن از این گریه است.
پویا پانا
فقط ثروتمندان هستند که در عشق، همانند تجارت، میتوانند با نسیه زندگی کنند،
پویا پانا
سیگار نمداری که برنارد با ناکامی سعی کرده بود روشن کند نمادی بود از زندگی آنها، برای اینکه آنها اصلاً طعم خوشبختی واقعی را نمیشناختند و متوجه این موضوع هم بودند، اما، علاوه بر این، حس میکردند که این موضوع اصلاً برایشان مهم نیست.
یکتا
برای حسادت هیچچیزی وحشتناکتر از خنده نیست.
پویا پانا
من تا حد جنون عاشق بودهام، یعنی واقعاً دیوانهی دیوانه، یعنی همان چیزی که به آن دیوانگی محض میگویند، و برای من تنها شیوهی قابل درک برای عشق ورزیدن جنون است.
پویا پانا
ما وقتی که متولد میشویم گریه میکنیم، و هر چه پس از آن میآید فقط کاستن از این گریه است.
کافه کتاب
نمیدانم آیا این انعکاس تصویر خودم در او است که دوستش دارم، یا نبودن این انعکاس، یا این فقط خودِ او است. اما او دلچسب نیست، شاید حتی بیرحم هم نیست. اما فقط هست، همین. و این تنها کلمهی درست دربارهی او است.
شکوفا