درسی که باید از زمستان آموخت این است: گذشتهای هست و حالی و آیندهای. پس از زمانِ واپسین هم زمانی هست.
rain_88
زمستان یعنی در خانهای با چراغهای فانوسمانند روشنشده، در شبی مهتابی و صاف برای تماشای ستارگان درخشان آسمان پا به حیاط گذاشتن، خروش صدای سوختن هیزمها در شومینه و همنشینی با عطر خوش چوب نیمسوخته است. زمستان یعنی دم کردن چای و پر کردن فنجانها از شیرشکلات داغ و تلخ. زمستان یعنی آش جاافتادهٔ درستشده از قلم و گوشت قلقلی غلتان در آن، درست مثل آسمان و ابرهای غوطهور در آن. زمستان یعنی در خلوت خود کتاب خواندن و بعدازظهرها را با تماشای فیلم گذراندن. زمستان یعنی جورابهای پشمی و خود را لای ژاکت بافتنی پیچیدن.
rain_88
گاهی بهترین پاسخ به زوزههای اضطراب صداقت است. ما به دوستانی نیاز داریم که در هنگامهٔ درد همسفرمان باشند و دلگیریهای ما را تحمل کنند و اجازه دهند مدتی را در ضعف بگذرانیم تا بتوانیم دوباره روی پای خود بایستیم.
مهدی نیسی پور