بریدههایی از کتاب جنوب از شمال
۳٫۶
(۱۲۴)
به نظرم هر عاشقانهای متفاوتتر از دیگری است و همین تفاوتها باعث شده قصه عشق هیچوقت تکراری نشود.
n re
زندگی واقعی با اون چیزی که تو کتابها میخونی خیلی فرق داره
n re
همیشه عاشق شنیدن عاشقانههای مردم بودم. به نظرم هر عاشقانهای متفاوتتر از دیگری است و همین تفاوتها باعث شده قصه عشق هیچوقت تکراری نشود
shiva._.f
جایی در کتابی روانشناسی خوانده بودم که اگر میخواهید کسی را بشناسید رفتار او را با زیردستانش و خانوادهاش مورد مطالعه قرار دهید.
n re
بعضی از حسها مثل عطر است. وقتی در فضا رها و پاشیده میشود، دیگر قابل برگشت به داخل شیشه نیست و شاید همیشه رد و اثری از خود به جا بگذارد.
n re
عاشقی که فکر کردن نمیخواد. یا هستی یا نیستی. واضحتر از این حس، دیگه تو دنیا نیست.
n re
یکی از ایراداتم که خیلیها از آن سوءاستفاده کردهاند، نرمش و آرامشم است. همیشه خیلی زود از نقطه جوش، رام و آرام میشوم و گناهان دیگران را به سرعت میبخشم.
n re
موهاتو بزن و خودت باش، ولی دیگه نذار هیچی داغونت کنه. محکم بودن به این نیست که خودت نباشی و جوری که دوست داری، نگردی. محکم بودن اینه که هر وقت زمین میخوری، بلند شی و از نو شروع کنی.
yasaman
شمال که به جنوب نمیرسه.
ـ اگه عشق باشه، شمال هم به جنوب میرسه.
ـ اگه عشقی باشه!
NilGooN
«دریغا، سرزمین نگونبخت که از به یاد آوردن خود بیمناک است. کجا میتوانیم آن را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؛ آنجا که جز از همه جا بیخبران را خنده بر لب نمیتوان دید؛ آنجا که آه و ناله و فریادهای آسمان شکاف را گوش شنوایی نیست. آنجا که اندوه جانکاه چیزیست همه جا یاب! و چون ناقوس عزا به نوا در آید، کمتر میپرسند از برای کیست و عمر نیکمردان کوتاهتر از عمر گلیست که بر کلاه میزنند و میمیرند پیش از آن که بیماری گریبانگیرشان شود.»
n re
رفتار رت با هر کسی، مثل خود اون شخصه.
n re
اینکه شما بهش پول میدادی هر چی دوست داره بخره یه چیزه و اینکه حتی اونقدر برات اهمیت نداشته که بهش بگی از چه تیپی خوشت میآد و از چه تیپی بدت میآد یه چیز دیگه است. اینکه حتی ازش نپرسیدی چرا چادرشو برداشته و این تیپی شده، نشون میده که اون هیچ ارزشی برات نداشته. میفهمی این چهقدر برای یه زن ناامید کننده است؟
n re
نگاهش حس خوبی داشت. نباید میداشت، ولی داشت. مثل چیزی بود که اختیارش از عهده من خارج بود. احساس میکردم اختیارش از عهده خودش هم خارج شده. از آن چیزهای تا حدودی ممنوع، ولی خوشمزه و شیرین بود.
n re
بعضی چیزها هست که فقط یک زن میتواند حس کند. خواستن از ته دل یک مرد هم جز همان چیزهاست.
n re
عشق همیشه در درجه اوله.
n re
. هیچ چیزی ارزش آینده خوب تو رو نداره. هیچ حس الکی و زودگذری!
n re
آدمیزاد خیلی عجیبه. بعضی وقتها یه سایههای تیره تو وجود آدم هست که تا موقعیتش جور نشه، هیچوقت خودشونو نشون نمیدن.
n re
یه چیزی هست به اسم دلتنگی، یه چیز دیگه هم هست به اسم دلسنگی... من دلتنگ و شما هم که دلسنگ.
n re
بعضی وقتها یه اتفاقهایی تو زندگی آدم میافته که زندگی رو برای آدم از این رو به اون رو میکنه، ولی این دلیل نمیشه که آدم دست از خودش بودن بکشه و به کس دیگهای که اصلا شبیه خودش نیست، تظاهر کنه.
n re
ـ سردرگمی خیلی بده.
n re
بعضی از حسها مثل عطر است. وقتی در فضا رها و پاشیده میشود، دیگر قابل برگشت به داخل شیشه نیست و شاید همیشه رد و اثری از خود به جا بگذارد.
yasaman
این بار تقریبا مناسب بودم. هر چند که در آن مانتو و کفش پاشنه بلند و کیف چرم، اصلا احساس خودم بودن را نداشتم. احساس بیگانگی بدی با این لباسها داشتم. مانتو و تمام مخلفات، به غیر از مقنعه، متعلق به سارا بود. من همیشه دختر کتانی و جین و مهر و مومها و النگوهای رنگین بودم. این همه رسمی بودن برایم کمی سنگین بود.
nila
«دریغا، سرزمین نگونبخت که از به یاد آوردن خود بیمناک است. کجا میتوانیم آن را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؛ آنجا که جز از همه جا بیخبران را خنده بر لب نمیتوان دید؛ آنجا که آه و ناله و فریادهای آسمان شکاف را گوش شنوایی نیست. آنجا که اندوه جانکاه چیزیست همه جا یاب! و چون ناقوس عزا به نوا در آید، کمتر میپرسند از برای کیست و عمر نیکمردان کوتاهتر از عمر گلیست که بر کلاه میزنند و میمیرند پیش از آن که بیماری گریبانگیرشان شود.»
«مکبث، پردهٔ چهار، مجلس سه»
Elaheh Dalirian
حجم
۳۱۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
حجم
۳۱۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
تومان