بریدههایی از کتاب داستان های رو به رو
۳٫۹
(۲۱)
امام فرمود: «راست میگویی! مردم، بردگان ثروتاند و دین، بازیچه زبانشان است. تا جایی که زندگیشان با دین بچرخد، بر گِرد آن میچرخند و چون با سختیها آزموده شوند، دینداران راستین، اندک خواهند بود!»
صدف
حسنبنعلی (ع) گوسفندی داشت که به آن علاقهمند بود. روزی دید پای گوسفند شکسته است. از غلامش پرسید: «چه کسی پایش را شکسته؟»
غلام گفت: «من.»
فرمود: «چرا؟»
گفت: «تا تو را غمگین کنم.»
فرمود: «من نیز در مقابل، شیطان را اندوهگین خواهم کرد! تو را برای خشنودی خدا آزاد کردم.»
ریحانه
فرمود: «در کارهای شخصیتان از دیگران کمک نخواهید؛ هرچند تقاضای چوبی برای خلال باشد.»
shariaty
پیامبر (ص) از جایی عبور میکرد که زبالههایی روی هم تلنبار شده بود، ایستاد و به همراهانش گفت: «بیایید و دنیا را ببینید.»
shariaty
باید جان انسان از هرگونه قید و بندی رها باشد تا بتواند انسانیت و آزادگیاش را حفظ کند.»
shariaty
گفتم: «ای فرزند رسولخدا (ص)! اندرزم ده.»
فرمود: «خود را برای سفر آخرت آماده کن و پیش از آن که اجلت فرا رسد، توشه برگیر. بدان که تو، دنیا را میجویی و مرگ، تو را. بدان که داراییِ بیش از نیازت را به دست نمیآوری، مگر آنکه نگهبانش خواهی بود برای دیگران و بدان که در حلال از مال، حساب است و در حرامش عقاب...»
shariaty
در روزی که در جمع یاران سخن از انسانهای زاهد بود، حضرت فرمود:
- خدای متعال، معنای زهد را در دو کلمه از قرآن آورده است که اگر کسی به آن عمل کند زاهد روزگار است و آن دو کلمه این است: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا علی ما آتاکم؛ برای آنچه از دست دادهاید، تأسف نخورید و برای چیزی که به شما داده شده، خوشحال نشوید.» (حدید، ۲۳).
shariaty
در جمع یارانش نشسته بود که از مرگ سخن به میان آمد. یکی از آن حضرت پرسید:
«ای فرزند رسولخدا (ص) چه رازی است که ما مرگ را ناخوش داریم و دوست نداریم؟»
فرمود: «زیرا شما آخرت خود را ویران، و دنیای خود را آباد کردهاید. برای همین، انتقال از آبادانی به ویرانی را ناگوار میدانید.»
shariaty
شهید سیدحسن مدرس میگفت: «اگر من به خلاف بسیاری دیگر، آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بیپروا میزنم، برای آن است که چیزی ندارم تا از دست بدهم. از کسی هم توقعی ندارم که چیزی به من بدهد.
shariaty
-ای پیامبر! در فامیل ما، دختر یتیم اما زیبایی است که اینک دو خواستگار دارد. یکی ثروتمند است و دیگری بیبضاعت. نظر ما آن است که او را به خواستگار ثروتمند بدهیم تا زندگی راحت و بیدغدغهای داشته باشد ولی دخترِ ناقص عقل به آن خواستگاری که ثروتمند نیست، علاقه دارد. به نظر شما تصمیم درست کدام است؟
پیامبر (ص) فرمود: «برای دو نفر که یکدیگر را دوست دارند، هیچ سعادتی همانند ازدواج نیست!»
زهــرا م.ن
هرکس بدون منّت به همسرش کمک کند، خدا نام او را در ردیف شهیدان و صدیقین ثبت کند و در صحرای محشر بدون حساب وارد بهشت شود... خدمت به همسر، کفارهٔ گناهان، موجب خاموشی خشم خداوند، زیاد شدن حسنات و بالا رفتن درجات است.
صدف
سحر ماه مبارک بود. شیخهادی نجمآبادی، عالم بزرگ تهران از اتاق بیرون آمد و در پرتو مهتاب به حیاط رفت تا وضو بگیرد. زنجرهای توی باغچه میخواند. دزدی که میخواست از داربست انگور پایین بیاید، با دیدن ایشان دستپاچه شد و افتاد روی آجرهای کف حیاط. پایش چنان درد گرفت که نتوانست حرکت کند. نفسش برید. شیخ با مهربانی پیش آمد و کنارش نشست و پایش را معاینه کرد و مالید.
«خدا را شکر نشکسته! روی شیطان سیاه که آدمیزاد را گول میزند که نیمه شب از دیوار مردم بالا برود و به این روز بیفتد!»
دستش را گرفت و او را برد و روی تخت چوبی کنار حوض نشاند. به خدمتکار گفت سحری آوردند و با هم خوردند. دزد موقع رفتن گفت: «آقا! چشمم را باز کردید! جز پیر و پیغمبر، کسی با دزد اینطور تا نمیکند!»
کتابدوست
مهریهٔ فاطمه (س) ۴۸۰ درهم بود. به پدرش گفت: «کاش این مهریه را به علی (ع) بر میگرداندی و از خدا میخواستی مهریهٔ مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد!»
جبرئیل فرود آمد و با وی کاغذ کوچکی از حریر بود که بر آن نوشته بود: خدای تعالی مهریهٔ فاطمه (س) را شفاعت گنهکاران امت پدرش قرار داده است.
آن حضرت این کاغذ را با خود داشت و به هنگام احتضار وصیت کرد که آن را روی سینهاش زیر کفن قرار دهند. فرمود: «در قیامت که برانگیخته شوم، این کاغذ را به دست میگیرم و از گناهکاران امت پدرم شفاعت میکنم.»
کتابینا
راهی میگذشت که مردی به قنبر، غلام آن حضرت، ناسزا گفت. قنبر خواست تلافی کند که حضرت او را از جواب دادن بازداشت و گفت: «سکوت کن تا ناسزاگو را خوار و زبون کرده باشی! سکوت کن تا خدا را خشنود گردانی و شیطان را خشمناک سازی. ناسزاگو را با سکوت خود به کیفرش واگذار. بدان که هیچ مؤمنی خدا را جز با صبر و بردباری خشنود نکند.»
m.kh
علی (ع) برای خانه هیزم جمع میکرد، از چاه آب میکشید، خانه را جارو میزد و در دستاس، همسرش را یاری میداد. میگوید:
- روزی فاطمه (س) کنار اجاق مشغول غذا پختن بود و من در پاککردن عدس به او کمک میکردم. در این هنگام پیامبر (ص) وارد شد و ما را در آن حال دید. خوشحال شد و به من فرمود: ای اباالحسن! سخنم را گوش کن و بدان سخنی نمیگویم مگر آن که خداوند مرا به آن فرمان داده باشد... هرکس بدون منّت به همسرش کمک کند، خدا نام او را در ردیف شهیدان و صدیقین ثبت کند و در صحرای محشر بدون حساب وارد بهشت شود... خدمت به همسر، کفارهٔ گناهان، موجب خاموشی خشم خداوند، زیاد شدن حسنات و بالا رفتن درجات است.
m.kh
جناده گوید که به محضر حسنبنعلی (ع) رسیدم، در آن مسمومیت که به شهادتش انجامید. تشتی مقابلش بود پر از خون. حضرت فرمود: «سرنوشت امامان از فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) شهادت است.» آنگاه گفت تا تشت را ببرند و خود تکیه بر پشتی داد. گریستم و گفتم: «ای فرزند رسولخدا (ص)! اندرزم ده.»
فرمود: «خود را برای سفر آخرت آماده کن و پیش از آن که اجلت فرا رسد، توشه برگیر. بدان که تو، دنیا را میجویی و مرگ، تو را. بدان که داراییِ بیش از نیازت را به دست نمیآوری، مگر آنکه نگهبانش خواهی بود برای دیگران و بدان که در حلال از مال، حساب است و در حرامش عقاب...»
در آن لحظه نفسش بند آمد و رنگش زرد شد.
m.kh
شبی حارث همدانی به خانهٔ امیرالمؤمنین (ع) رفت و پس از چند دقیقهای گفت: «از شما تقاضایی دارم.»
حضرت چراغ را خاموش کرد. حارث پرسید: «چرا چراغ را خاموش کردید؟»
فرمود: «چراغ را خاموش کردم تا شرمساری را در چهرهات نبینم و تو بتوانی به راحتی و بدون واهمه، خواستهات را بگویی.»
امیر مسافر
خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را!
Yas Balal.جواد عطوی
دختر نهسالهای برای رزمندگان هدیهای فرستاده بود که نامهای همراهش بود.
- این هدیه را که کیسهای نان خشک و مقداری مغز بادام است برای شما رزمندگان عزیز میفرستم. پدرم میخواست به جبهه بیاید ولی تصادف کرد و از دنیا رفت. من نصف روز به مدرسه میروم و نصف روز قالی میبافم. ما خانوادهای پنجنفره هستیم و همگی کار میکنیم تا زندگیمان بچرخد. من سه ماه کار کردم تا توانستم این نان خشک و بادام را بخرم و برایتان بفرستم. از خدا میخواهم این هدیه را از یک یتیم قبول کند!
جوان خراسانی | javan khorasani
«خدا دوست دارد هنگامی که مؤمن به دیدار برادرش میرود، خود را برای دیدار او آماده و آراسته کند.»
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
علامه میرحامدحسین که دایرهالمعارف بزرگ «عقباتالانوار» در دفاع از مکتب شیعه و ولایت علیبنابیطالب (ع) یکی از آثار جاودان اوست، چنان به خودکفایی و بینیازی از بیگانگان اهمیت میداد که هرگز از محصولاتی که برای کشورهای غیرمسلمان بود استفاده نمیکرد. لباس و وسایل خانهاش همه از اجناس وطنی بود. او حتی برای نوشتن کتابهای فراوانش هیچگاه مُرکّب و کاغذ خارجی خریداری نکرد.
فیلوکتاب
امسلمه در غم از دست دادن همسرش، بیتابی میکرد. پیامبر (ص) به او فرمود: «بگو خدایا! در این مصیبت بر پاداش من بیفزا و بهتر از او را به من عطا کن!»
ام سلمه با اشک روان گفت: «دیگر کجا مثل او برای من پیدا میشود؟»
اما چون زن باایمانی بود و به رحمت پروردگار امیدوار بود، دعایی را که حضرت به او یاد داده بود، بر زبان آورد.
مدتی بعد امسلمه به همسری پیامبر (ص) در آمد و فهمید که بسیار بهتر از همسرش نصیبش شده است.
فاطمه کلهر
اوایل بهار بود. باجمعی از علما به باغی بیرون از شهر مشهد رفته بودیم. زیر سایهٔ درختان نشسته بودیم و میگفتیم و میخندیدیم. حاج شیخ عباس قمی هرچند در جمع ما بود اما کتابهایی را جلوی خود باز کرده و مشغول نوشتن بود. به او گفتم: «امروز را دست از نوشتن بردار! آمدهایم برای تفریح و تفرّج.»
با لبخند گفت: «مگر میشود که من از سهم امام استفاده کنم و کار نکنم؟!»
صاحب باغ گفت: «آقا! این غذا و میوه، مال شخصی من است، سهم امام نیست. قدری استراحت کنید.»
شیخ عباس اشک به چشم آورد و گفت: «یعنی میگویید یک روز هم که از سهم امام زمان استفاده نمیکنم، قدرشناس نباشم و برای مولایم کار نکنم؟»
فاطمه کلهر
شهید سیدحسن مدرس میگفت: «اگر من به خلاف بسیاری دیگر، آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بیپروا میزنم، برای آن است که چیزی ندارم تا از دست بدهم. از کسی هم توقعی ندارم که چیزی به من بدهد. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و کمتوقع باشید، آزاد میشوید. باید جان انسان از هرگونه قید و بندی رها باشد تا بتواند انسانیت و آزادگیاش را حفظ کند.»
فاطمه کلهر
امام فرمود: «راست میگویی! مردم، بردگان ثروتاند و دین، بازیچه زبانشان است. تا جایی که زندگیشان با دین بچرخد، بر گِرد آن میچرخند و چون با سختیها آزموده شوند، دینداران راستین، اندک خواهند بود!»
ZH
روزی پیامبر (ص) در جمع اصحاب فرمودند:
- خدا به فرشتهٔ وحی فرمان داد تا سرزمینی را که کافران و تبهکاران در آن میزیستند، نابود کند. فرشته پرسید: «آن عابد پرهیزکاری را که در میان آن قوم است چه کنم؟»
فرمان رسید: «او را پیش از دیگران به زمین فرو ببر!»
فرمود: «پروردگارا! مرا از حکمت آن آگاه کن!»
خدا فرمود: «به او توان امر به معروف و نهی از منکر داده بودم، اما به کار نبرد.»
((: noor
فرمود: «شگفت از کسی که در سالمبودن خوراک خود میاندیشد و در سلامت افکار و اندیشههای خویش نمیاندیشد! شکم خود را از آنچه آزارش دهد، باز میدارد و به سینهٔ خود افکاری میسپارد که نابودش میکند.»
Mohaddeseh Saedy Germi
به یارانش گفت: «قلادهٔ مرگ برای فرزندان آدم، همانند گردنبندی است بر گردن دختری جوان. آه که چه اشتیاقی به دیدار گذشتگانم دارم؛ چونان اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف و برادرش! به راستی که مرا قتلگاهی است که به سویش میروم... هان! هرکس آماده است تا جان خود را در راه ما بدهد، با ما همسفر شود.»
shariaty
در روزی که در جمع یاران سخن از انسانهای زاهد بود، حضرت فرمود:
- خدای متعال، معنای زهد را در دو کلمه از قرآن آورده است که اگر کسی به آن عمل کند زاهد روزگار است و آن دو کلمه این است: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا علی ما آتاکم؛ برای آنچه از دست دادهاید، تأسف نخورید و برای چیزی که به شما داده شده، خوشحال نشوید.» (حدید، ۲۳).
m.kh
مردی از او دعوت کرد که به خانهاش برود. فرمود: به سه شرط؛ اول آنکه برای پذیرایی از من چیزی نخری. دوم آنکه به غذایی که برای خودتان تدارک دیدهای بسنده کنی. سوم آنکه برای پذیرایی از من سختی و زحمت به همسرت ندهی.»
وقتی آن مرد، سه شرط را پذیرفت، حضرت دعوتش را قبول کرد.
m.kh
حجم
۱۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۱۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان