بریدههایی از کتاب شعر زمان ما؛ حسین منزوی
۳٫۷
(۱۹)
برای دیگران چرا؟ برای خویشتن بمان
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
بال پریدنم اگر هدیه نمیدهی دگر،
میشکنی ز من چرا پای دویدن؟ این مکن
arefe
به سرو گفت کسی: میوهای نمیآری؟
جواب داد که آزادگان تهیدستاند
Mehr
بی عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟
یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است
با رفتن تو در دل سر باز میکند، باز
آن زخم کهنهیی که در حال التیام است
Chamran_lover
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
Atena
منی که در شکفتگی، نشانه میشدم، کنون
زمانه در شکستگی مرا مثال میزند
Chamran_lover
اگرچه وسوسهٔ دیدنت همیشگی است
ـ که هیچ وسوسه را، اینقدر نمیخواهم
t
نه به خود میروم این ره که کسی میبرَدَم
مهدی
ای قصّهٔ تو و من، چون قصّهٔ شب و روز
پیوسته در پی هم، امّا بدون دیدار
م. فیروزی
مجال بوسه به لبهای خویشتن بدهیم
که این بلیغترین مبحث شناسایی است
Hamidreza Rajabi
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروز
وز آنچه مینامند فردا، ناامیدم
📚کرم کتاب 📚
برای کینه؟ آه نه! برای عشق من، بمان
برای دوست داشتن، برای خواستن بمان
هرآنچه دوست داشتم، برای من نماند و رفت
امید آخرین اگر تویی برای من بمان
به سبزه و نسیم و گل، تو درس زیستن بده
بهار باش و باز هم به خاطر چمن بمان
تمامت و کمال را بهنام ما رقم زدند
کمال عشق اگر منم، تو هم، «تمام زن» بمان
برای آنکه تیشه را به فرق خویش نشکند
امید زیستن شو و برای کوهکن بمان
مزن به نقش خود گمان، ز سرگذشت این و آن
برای دیگران چرا؟ برای خویشتن بمان
mohamad mirmohamadi
گُزیدم از میان مرگها، اینگونه مردن را:
تو را چون جان فشردن در بر آنگه جان سپردن را
arefe
کاری که کرد تفرقه با ما تبر نکرد
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت
دیگر تمام شد، گل سرخم! تمام شد
شعر من از قبیلهٔ خون است، خون من،
فواره از دلم زد و آمد کلام شد
ما خون تازه در تنِ عشقیم و عشق را
شعر من و شکوه تو، رمزالدوام شد
بعد از تو باز عاشقی و باز... آه نه!
این داستان به نام تو، اینجا تمام شد.
mo42
همواره یا دیر آمدم، یا زود، یعنی
هربار بیهنگام شد، وقتی رسیدم
📚کرم کتاب 📚
یقین دارم که در وصف شکرخندت فرو ماند
سخنها بر لب «سعدی»، قلمها در کف «مانی»
sarvenaz
هرآنچه دوست داشتم، برای من نماند و رفت
امید آخرین اگر تویی برای من بمان
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
شمیم یوسفیاش باید ارنه عاشق را
نه چشمروشنی آرد، هر آن چه پیرهن است
knight moho
به هر چمن رسیدهام، از تو نشان ندیدهام
تو در کجا شکفتهای، ای گل بینظیر من؟
کاربر ۱۵۱۸۱۱۵
تنها صداست آنچه در این راه، ماندنی است
خوش باد زنده ماندنمان در صدای هم
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست!
دو دیدهام مژه بر هم، دمی اگر بزند
arefe
در به سماع آمده است از خبر آمدنت
خانه غزلخوان شده از زمزمهٔ در زدنت
خانهٔ بیجان ز تو جان یافته، جانا! نه عجب
گر همه من جان بشوم بر اثر آمدنت
«حافظ شیراز» مگر وصف جمال تو کند
وصف نیارست یقین، ور نه غزلهای منت
یا تو خود ای جان غزل! ای همه دیوان غزل!
mousavi__m313
اشاره، شیوهٔ لبهای دوخته است، ار نه
هزار نعرهٔ خونین به سینهٔ سخن است
مهدی
اگر باید زنی همچون زنان قصهها باشی
نه عذرا دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت
که من با پاک بازیهای ویس و شور رودابه
خوشت میدارم و دیوانگیهای زلیخایت
knight moho
نظربازی نزیبد از تو با هر کس که میبینی
امید من! چرا قدر نگاهت را نمیدانی؟
zohi
در آسمان آخر شهریور
حتّا ستارهیی هم نگران من نیست
به اتاق برمیگردم و
شب را دور سرم میچرخانم و
به دیوار میکوبم
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
«دلم گرفته برایت» زبان سادهٔ عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!
arefe
بخیل نیستم امّا برای هیچ درخت
اگر تو سبز نباشی، ثمر نمیخواهم
arefe
دریا نبودم اما توفان سرشت من بود
گردابِ خویش گشتن در سرنوشت من بود
Atena
حجم
۱۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه
حجم
۱۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه
قیمت:
۱۳۳,۰۰۰
تومان