جملات زیبای کتاب قطره های معلق باران | طاقچه
تصویر جلد کتاب قطره های معلق باران

بریده‌هایی از کتاب قطره های معلق باران

گردآورنده:کنت رگسروت
انتشارات:نشر مشکی
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۲از ۵ رأی
۳٫۲
(۵)
دل تنگم، از آن‌چه پیش خواهد آمد چه باک باید ببینمت حتی به بهای گم‌شدن در خلیج نانیوا.
پرنیان
بر دشت‌های بهاری مِه پراکنده می‌شود. دلم گرفته است وقتی سایه‌های غروب گرد می‌آیند، بلبلی آواز می‌خواند در پردۀ مرثیه‌ای انگار.
محمد امین چیزانی
در کوه‌های پاییزی برگ‌های رنگین فرو می‌ریزند آه اگر می‌شد آن‌ها را بازگردانم می‌توانستم او را ببینم هنوز.
محمد امین چیزانی
گمان می‌کردم آدم شجاعی هستم، آستین‌هایم از اشک خیس‌اند.
محمد امین چیزانی
یک‌روز صبح هم‌چون پرنده‌ای پرید و رفت با شال‌های سپید مرگ حالا وقتی بچه‌ای که در خاطره برجای نهاده می‌گرید و او را می‌خواهد، نابلد در آغوشش می‌گیرم و چیزی ندارم به او بدهم. در تختخوابمان بالش‌هایمان هنوز کنار هم‌اند همان‌طور که زمانی می‌خوابیدیم.
محمد امین چیزانی

حجم

۲۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۲۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان