
بریدههایی از کتاب کوهستان
۲٫۰
(۲)
خب
امروز هم طی میشود
در نبود عشق
در نبود آزادی
و در نبود هر چیز که رنگی از شادمانی و رؤیا دارد.
تنها عنصر مقاوم منم.
Sheyda Shojaei
سرانجام همدیگر را میبخشیم
و آهسته میگوییم:
تمام شد!
این زندگیِ طولانی
تمام شد!
Atena
آه عزیز!
سرانجام میمیریم
ــ در بهار یا زمستان ـ
و عناصر کوچکمان را
به گلها هدیه میکنیم
و رنجها از ما بیرون میروند؛
سرانجام همدیگر را میبخشیم
و آهسته میگوییم:
تمام شد!
این زندگیِ طولانی
تمام شد!
Sheyda Shojaei
مرا ببخش عزیزم
که اینگونه استوارم
و در نبود تو در هم نمیشکنم
و در تاریکی این سرزمین
در هم نمیشکنم.
باد میآید
باد شهریور
که فرونشاندم
اما زبانه میگیرم.
این خاصیت آتش است که نمیمیرد
که دیر میمیرد!
Sheyda Shojaei
امروز زیبایم
همانقدر که چهره در دم مرگ زیباست
bud
در شکستها
آدمها بیقراریهای عجیبی دارند؛
یکی ناخنهایش را میجَوَد
یکی پیاده گز میکند
و یکی با زندگی کنار میآید
و نامرئی میشود.
چه خوب است که نیستی
و اینهمه ویرانی را نمیبینی.
Sheyda Shojaei
زندگی چهقدر میتواند ظالم باشد
که یک زن زیبا را بگیرد
و مشتی تختهپاره را
به ساحل برگرداند؟
Sheyda Shojaei
نور را بینداز بر قسمت تاریک وجودم
بگو چه میبینی!
تنها
مردی که در وسط اتوبان ایستاده و
فریاد میزند
«زیرم بگیرید.»
Sheyda Shojaei
خب
امروز هم طی میشود
در نبود عشق
در نبود آزادی
و در نبود هر چیز که رنگی از شادمانی و رؤیا دارد.
تنها عنصر مقاوم منم.
میتوانی بیایی
و بر شانههایم
لالههای واژگون بکاری
بس که بکر و کوهستانی هستم.
bud
گویی که حلقههای دود
از حنجرهام بیرون بزند
غولی در درون داشته باشم
و نام من آه باشد.
bud
حالا میتوانم دوباره بیایم
تا در قلبم، خنجر فروکنی
و خونِ فقیر من را
بر برفها بپاشی.
bud
خب
امروز هم طی میشود
در نبود عشق
در نبود آزادی
و در نبود هر چیز که رنگی از شادمانی و رؤیا دارد.
تنها عنصر مقاوم منم.
میتوانی بیایی
و بر شانههایم
لالههای واژگون بکاری
بس که بکر و کوهستانی هستم.
Atena
عجیب است که آدمی
در نبود یک تن
که به ساقهٔ پیچکها میماند
اینگونه تقلا میکند
اینگونه سنگین است در خود
و به اعماق فرومیرود.
Atena
که این سرزمین
جز آنکه نَفَسَت را میگیرد
عشق را هم
از قلبِ تکهتکهات میگیرد
و چیزی جز اندوه و ملال
و چیزی جز سرخوردگی
دلشکستگی
و درخودپیچیدگی
به تو پس نمیدهد.
Sheyda Shojaei
شب همهچیز را
تشدید میکند
از پنجره به اتاقت میآید
و اندامهای حیاتیات را جابهجا میکند.
چه میکنی؟
صبح که از خواب برمیخیزی
چه میکنی؟
با تنهایی گمشدهات
چه میکنی؟
Sheyda Shojaei
بیهوده در خیالات خود گشتن
و بیهودگی و تشویش را
از خانه بردن و
به خانه برگرداندن
اینها گلوی آدم را میفشارد.
Sheyda Shojaei
اینکه پدران همیشه خستهاند
از درد دیدن خستگی پدر
کم نمیکند.
Sheyda Shojaei
میبینم پدر
با امواج آمده
بر صخرهها کوبیده شده
و آبها
الوارهایش را با خود میبرند،
آنچه از پدر
به ساحل میرسد
پس از شصت سال،
گونهای منحصربهفرد
از رنج و درخودفرورفتگیست.
Sheyda Shojaei
باید چه میکردم
تا معتاد ویران کردن خود نباشم؟
Sheyda Shojaei
به چیزی حسرت نمیبرم
و به خودم حق میدهم
زندگی را از میانه آغاز کنم
و در میانه
جمجمهام را
بر سنگهای رودخانه بکوبم
اگر اینگونه نباشم
از یادم میرود
انسان همیشه مستعد ویران کردن خودش است
و چه اتفاقات هولناکی میتواند
در بیست و چهار ساعت شبانهروز بیفتد.
Sheyda Shojaei
آدمی باد است
و به هر سوی میرود
و از زندگی میگریزد.
Sheyda Shojaei
زندگی اینطور نیست
که جایی از تنت را فشار دهند
و تنظیمات اولیهات برگردد.
زندگی اینطور نیست
که تراشهای کوچک در تنت بگذارند
و دوباره دوست بداری
Sheyda Shojaei
حجم
۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۶۰%
تومان