جملات زیبای کتاب به چهل سالگی ات رسیده ام | طاقچه
تصویر جلد کتاب به چهل سالگی ات رسیده ام

بریده‌هایی از کتاب به چهل سالگی ات رسیده ام

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۷از ۲۰ رأی
۳٫۷
(۲۰)
روزی دلت برای من تنگ می‌شود روزی که همهٔ زندگی‌ات آرام است و درست وقتی که فکر می‌کنی خوشبختی، از خیابان رد می‌شوی و خاطرهٔ یک بن‌بست نفست را بند می‌آورد نگاه می‌کنی؛ کسی کنارت هست که «من» نیست!
کاربر ۲۰۸۷۱۳۱
آنقدر پنجره‌ها را به روی هم بستیم که تنهایی، باورمان شد همین است که به هر پنجرهٔ باز دل می‌بندیم.
کاربر ۲۰۸۷۱۳۱
کوچه‌ها خیابان‌ها شهرها قاره‌ها نه! راهِ گریزی نیست من در هوای تو محبوسم و مرگ هم حتی راه گریز را نشانم نمی‌دهد من در هوای تو محبوسم!
کاربر ۲۰۸۷۱۳۱
هزارسال است این شهر نماز باران می‌خواند باران می‌آید و تو نمی‌آیی تا نباشی، این شهر زیر باران هم گریه می‌کند.
مسعود
رفتن‌های بی‌خداحافظی زخم می‌سازند زخم آدم‌ها را شاعر می‌کند و من همیشه شاعر خوبی بودم.
محدثه
در میانهٔ ظهرِ کشدارِ یک روزِ تابستانی دلشوره‌هایم زیر سایه‌های بلند نگاهت قطره قطره قطره آب خواهد شد.
fatemeh
سوگ از شش جهت به بند کشیده مرا از تو به تو فرار می‌کنم تبعیدم کن تنها به آغوشت!
fatemeh
روزی که به دست‌هایش رسیدم شاعر بودم دست‌هایش را فتح کردم و شعر را ترک! به مرگ خو گرفتم که در هوای نفس‌هایش زندگی کنم حالا سال‌هاست نه زنده‌ام نه شاعر.
محدثه
من دختر پاییزم امّا حوالی چشم‌های تو اردی‌بهشت می‌شوم.
محدثه
باران قطره قطره قطره بر سه تن می‌بارید آن تن که رفتم آن تن که ماندی آن تن که آمد اسم رمزمان «تن ها» بود آن شب!
محدثه

حجم

۳۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

حجم

۳۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان