بریدههایی از کتاب در ستایش مرگ
۳٫۵
(۴)
بدبختها همیشه باید بدبختتر شوند
Ahmad
حقیقت آن است که آدم باید ششدانگ_کور باشد که نبیند چگونه، تقریباً در هر لحظه و موقعیتی، کلیساها از مردمِ دربوداغونی پر میشوند که تشنهٔ یک کلام امید، تسلا، تسکین، مسکن، مخدر یا نوعی آرامبخشِ معنویاند.
Ahmad
اشارهام به آن چیزی است که صرف کلمات برای بیانش کفایت نخواهد کرد، کلماتی چون نسبی، مطلق، پر، تهی، تداوم و اتمام، چرا که، حضرت آقا، اگر هم نمیدانید بدانید، کلمات ساکن نیستند، آنها در حال تغییری پیوستهاند، کلمات به مانند سایهها بیثباتاند، کلمات، خود، سایهاند، حباب روی آباند، صدفی که به ندرت میتوان زمزمهای از درونش شنید، کلماتِ صرفاً کندههای درختاند
Ahmad
مرگ همهچیز را در مورد ما میداند، و شاید به همین دلیل اندوهگین باشد. البته این هم حقیقت دارد که اگر بانو لبخند نمیزند، تنها به این دلیل است که لب ندارد، و این درس کالبدشناختی به ما میگوید که، بر خلاف برخی زبانها زندهٔ دنیا که به گواهی ضربالمثلها و کنایاتِ کلیشهایشان لبخند زدن به دندانها مرتبط است، زبان شیرین ما با حقیقت نسبتی نزدیکتر دارد. این زبانها، همانهاییاند که میگویند، با نوعی حس طنز که زاییدهٔ فقدان خوشذوقی است نه نشئتگرفته از مواجهه با موقعیتی هولناک، که، مرگ نوعی نیشخند دائمی و ثابت به چهره دارد، اما این موضوع درست نیست، چرا که آنچه مرگ به چهره دارد، نوعی حالت درد و رنج است، زیرا که پیوسته در یادِ خاطرهٔ زمانهای است که دهانی داشت، و دهانش زبانی، و زبانش بزاقی.
Ahmad
مرگ، تمام روز، در اتاقش ماند. ناهار و شامش را در هتل خورد. تا دیروقت تلویزیون نگاه کرد. بعد، رفت توی تختخواب و چراغها را خاموش کرد. نخوابید. مرگ هیچوقت نمیخوابد.
Ahmad
سرشت امید آن است که همیشه به امیدهای بیشتری میدان دهد، و به همین دلیل است که، در جهان، هر چه ناکامیها بیشتر میشود، جمعیت امیدواران افزایش مییابد
Ahmad
هیچچیز همیشه بینقص نیست، چرا که دوشادوش آنها که میخندند، همیشه دیگرانی هستند که زار بزنند
Ahmad
شما هر کدام مرگ خاص خودتان را دارید، شما از همان لحظهای که به دنیا میآیید، آن را در جایی مخفی با خود حمل میکنید، این مرگ متعلق به شما است و شما هم متعلق به این مرگ؛ و حیوانات و گیاهان چی؛ خب، حدس میزنم در مورد آنها هم همینطور است؛ هر کدام مرگ خودشان را دارند؛ دقیقاً؛ پس کلی مرگ وجود دارد، یعنی به تعداد موجودات زندهای که وجود داشتهاند، دارند و خواهند داشت؛
Ahmad
مردم، بدون تقلای قابل درکی، همچنان از مردن بازماندند و برای همین جنبش تودهای مردمپسندی به راه افتاد که تصویر بلندپروازانهتری از آینده به دست آورده بودند، مدعی شدند بشر به آرزوی دیرینهاش از آغاز زمان دست یافته است و به وجد سعادتبار زندگی جاودان بر زمین رسیده است و این هدیهای است که در اختیار همگان قرار گرفته است،
کوثر
آدم وقتی از پس تقدیر برنمیآید، هر کاری کرد، کرده است.
Ahmad
نخستوزیر نفس عمیقی کشید و گفت، مافیاع، قربان؛ مافیاع؛ بله، قربان، مافیاع، گاهی دولت چارهای دیگر پیدا نمیکند جز آنکه کسی را بیابد که وظیفهٔ کثیفش را به او محول کند؛ قبلاً در این مورد، چیزی به ما نگفته بودید؛ نه قربان، میخواستم خاطر مبارک مکدر نشود و این بندهٔ کمترین همهٔ مسئولیت را به عهده بگیرم و دستان مطهر سلطنتی آلودهٔ این موقعیت نشود؛
Ahmad
مردن، به رغم همهچیز، عادیترین و معمولیترین چیز در زندگی است
Ahmad
هنر هم تقریباً همین است، یعنی چیزهایی که برای مردم عادی محال مینُمایند، ممکن از آب درآیند.
Ahmad
او حقیقتاً نمیتواند فرق میان آدمهای زشت و آدمهای زیبا را درک کند، چون، از آنجا که او تنها با جمجمهٔ خودش دمخور است، گرایشی مقاومتناپذیر دارد به تصور کردنِ طرح کلیِ جمجمه زیرِ صورتی که به عنوان ویترین مغازهٔ وجودمان عمل میکند. اساساً، اگر حقیقت را بخواهید، به چشم مرگ، همهٔ ما، از یکطرف، به یک اندازه، زشتایم، حتی در روزهایی که احتمالاً به ملکهٔ زیبایی، یا معادل مذکر آن، بدل میشویم.
Ahmad
حجم
۲۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
حجم
۲۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
۸۴,۰۰۰۲۰%
تومان