عراق که شلیک میکرد اگر دود بلند میشد، تصور میکرد به هدف خورده است. بچهها به محض شلیک در نقطهای دور از خط لاستیک آتش میزدند. عراقیها خیال میکردند به هدف زدهاند و همان نقطه را زیر آتش میگرفتند و بچهها داخل سنگر مینشستند و میخندیدند!
HQSAMM
برادر قاسم سلیمانی صبحها بچهها را از سپاه حمیدیه که مقر استقرار بود در جاده به طرف اهواز ده تا پانزده کیلومتر میدواند. ایشان فریاد میزد: «اگر کسی این مسیر رفت و برگشت را طی کند، در عملیات شرکت خواهد کرد و اگر طی نکند، در عملیات شرکت نخواهد کرد.» همه با علاقه میدویدیم.
HQSAMM
تعدادی تانکر آب بین خط گذاشته بودند که شب آنها را پر میکردند؛ ولی تا ساعت دوازده به علت تابش آفتاب، گرمای آب آنها حدود ۴۰ تا ۴۵ درجه میرسید. نه برای خوردن قابل تحمل بود، نه برای توالت رفتن، نه برای دوش گرفتن.
HQSAMM
نیروهایی از ارتش مأموریت داشتند خاکریز بزنند. چون کار عجلهای بود، منتظر شب نماندند و روز این کار را میکردند که یک موشک هدایتشونده به طرف لودر شلیک شد. سیمی که دنبال موشک بود روی پوست سر راننده افتاد و پوست را برید و گلوله از نزدیک سرش عبور کرد. سیم پوست و مو را جمع کرد. راننده پایین پرید و با دست پوست را برگرداند روی سرش و برای مداوا رفت و بقیه خاکریز را گذاشتند برای شب
HQSAMM