الا ای دختر انگشت به بینی
الهی مادرت داغت نبینی
چقدر خوبه که پای سفرهٔ عقد
بگه آبجیت که رفتی گل بچینی!
HeLeN
بروی دو تا کاغذ پیدا کنی که وقتی آنها را به هم بمالی، آتش بگیرد.» پسر به راه افتاد و دختر که داشت از شوق وذوق دیوانه میشد، در دلش آرزو کرد که پسر زودتر آن دو کاغذ را پیدا کند. هنوز مشغول آرزو بود که پسر با دو تا روزنامهٔ «سلام» و «رسالت» برگشت.
fatemeh_z_gh09
به قول شاعر: عشق شادی میباشد و عشق آزادی میباشد و عشق آغاز آدمیزادی میباشد.»
ملیکا
مراد هم با چشم گریان رفت به خانه و نشست ور دل ننه مراد و بنا کرد به شعرهای سوزناک گفتن که:
الا ای دختر انگشت به بینی
الهی مادرت داغت نبینی
چقدر خوبه که پای سفرهٔ عقد
بگه آبجیت که رفتی گل بچینی!
ملیکا