بریدههایی از کتاب یادداشت های زیرزمینی
۳٫۵
(۱۹)
کدام یک بهتر است، یک خوشبختی ارزان یا رنج و درد متعالی؟
Mohammad
گاهی با هیچکس صحبت نمیکردم و گاه چنان با آنان صمیمی میشدم که دوستان بسیاری برای خود پیدا میکردم. شرایط روحی من در یک لحظه دگرگون و کاملاً متفاوت میشد. شاید هم چنین تغییراتی در اصل وجود نداشت و زائیده تخیلات من بود که در اثر خواندن کتاب به وجود آمده بود
Mohammad
تنها مطالعه موجب تسکین آلامم میشد، تنها پناهم کتاب بود. هیچ چیز دیگری در اطرافم نبود تا مورد احترامم باشد یا بتواند مرا به خود جذب کند. دچار افسردگی شدید شده بودم، اشتیاق بیمارگونهای برای تضاد و ناسازگاری با خویش پیدا کرده بودم
Mohammad
یک فرد فهمیده و عاقل باید برای خود معیارهای بالایی در نظر بگیرد تا پیشرفت کند، بدون اینکه از دیگران متنفر باشد
Mohammad
چنان گریستم که هرگز در تمام عمرم نگریسته بودم. در میان گریه گفتم: «آنها نمیگذارند... نمیتوانم آدم خوبی باشم.»
Saeid Ghorbani
عشق حقی است که یک فرد به دیگری میدهد تا او را آزار دهد.
Saeid Ghorbani
آگاهی بسیار نوعی بیماری است، یک بیماری واقعی.
محمد نجفی
من در زندگی خود بینهایت رنج کشیدهام. تا حدی که شما حتی جرأت ندارید تا نیمه راه آن بیائید. آنچه دارید حاصل عقل و هوش شما نیست، شما خود را فریب میدهید. شاید در وجود من زندگی بیشتر از شما باشد. با دقت بیشتری نگاه کنید! ما هنوز نمیدانیم زندگی چیست و چه نام دارد. ما را تنها و بدون کتاب رها کنند، ناگهان گیج و سردرگم میشویم و از دست خواهیم رفت. نمیدانیم به چه پناه ببریم و به کجا متوسل بشویم، چه چیزهایی را دوست بداریم و از چه چیزهایی متنفر باشیم. چه چیز را محترم بداریم و چه چیز را مورد تحقیر قرار دهیم. از انسان بودن خود و داشتن گوشت و خون ناخشنود میشویم، از انسان بودن خویش شرمسار خواهیم شد. آن را رسوایی میدانیم و تصور میکنیم که افرادی هستیم که امکان عمومیت دادنمان وجود ندارد. چون مردگان متحرک زاده میشویم، چون نسلهای گذشتهمان مرده بودهاند، ما از والدینی مرده تولد یافتهایم و از این ادراک لذت بیشتری خواهیم برد.
Saeid Ghorbani
از این عصبانی بودم که چگونه این حشره پلید مورد توجه دیگران واقع شده است
عرفان
من بر این عقیده تأکید دارم که همه اعمال و کردار آدمی بر این اساس انجام میگیرد که فرد هر روز و به طور مدام به خویش ثابت کند که یک انسان است نه چیز دیگر. حتی اگر در این راه به نابودی کشیده شود باز هم تمایل شدیدی به اثبات این قضیه دارد.
نون صات
شاید فکر میکنید از این بابت شرمسارم و اظهار ندامت میکنم و طلب بخشایش دارم؟ اطمینان دارم که اینها فقط تصورات شما است... به هرحال، اصلاً برای من فرقی نمیکند که شما چگونه فکر میکنید...
Parinaz
در حقیقت اصلاً نمیتوانستم بدجنس باشم. حتی در همان لحظات بدخویی نیز از احساساتی کاملاً متضاد در درون خویش آگاه بودم و همین عواطف دگرگونه و متضاد در وجودم خودنمایی میکردند. خوب میدانستم که همیشه و در تمام زندگیم چنین احساسات خوبی نیز وجود داشته اما هرگز اجازه بروز نیافته است. چنین عواطفی آنقدر عذابم میدادند تا شرمنده میشدم، مرا عصبی میکردند و تا سرحد جنون میکشاندند
Andrey
آقایان عزیز، شاید فکر میکنید از این بابت شرمسارم و اظهار ندامت میکنم و طلب بخشایش دارم؟ اطمینان دارم که اینها فقط تصورات شما است... به هرحال، اصلاً برای من فرقی نمیکند که شما چگونه فکر میکنید..
کاربر ۵۰۸۷۹۲۹
مردم به بیماریهایشان افتخار میکنند
Hamid
حالا هم معتقدم که عشق حقی است که یک فرد به دیگری میدهد تا او را آزار دهد.
فاطمه
هر لحظه بیشتر نگران میشدم اما در عین حال میدانستم که همیشه حقایق را بزرگتر از چیزی که بود جلوه میدهم.
Saeid Ghorbani
همه ما از زندگی جدا ماندهایم، همه فلج شدهایم، همه ما کمابیش چنان از زندگی واقعی دور شدهایم که نسبت به آن احساس نفرت و انزجار میکنیم. حتی نمیتوانیم تحمل کنیم که کسی آن را به ما یادآوری کند. چرا زندگی واقعی را تلاش و کار سخت میدانیم و همه پنهانی با هم توافق داریم که زندگی در کتابها و نوشتهها بهتر است. چرا گاهی دور خود میچرخیم؟ در جستجوی چه هستیم؟ خودمان هم نمیدانیم.
Saeid Ghorbani
یک فرد فهمیده و عاقل باید برای خود معیارهای بالایی در نظر بگیرد تا پیشرفت کند، بدون اینکه از دیگران متنفر باشد.
AS4438
«من از فقر خود شرمنده نیستم... به عکس، من با غرور به آن نگاه میکنم. من فقیرم اما زندگی شرافتمندانهای دارم... انسان میتواند در فقر هم شریف باشد.»
AS4438
در آرزوهای به گور برده شدهاش و تردیدهای همیشگی و رنج و عذاب شدید نیز لذت غریبی وجود دارد که قبلاً از آن سخن گفتم. لذتی چنان لطیف که نمیتوان تحلیل کرد. شادمانی و وجدی که مردم عادی و محدودشده، یا افرادی که دارای اعصاب قوی هستند هرگز حتی ذرهای از آن را درک نمیکنند.
کاربر ۵۰۸۷۹۲۹
یک مرد عاقل جداً نمیتواند چیزی بشود، فقط احمقها هستند که به جائی میرسند.
Hamid
من برای خودم ماجراهایی میساختم و زندگی دیگری در ذهنم میآفریدم تا بتوانم به زندگیم ادامه دهم.
mel
باید مثل یک اسفنج اشک بریزم و با دیدن هر تابلوی نقاشی به سلامتی آن هنرمند بنوشم چون شیفته خوبیها و زیباییها هستم. با خواندن هر نوشتهای فوراً به سلامتی نویسندهاش بنوشم چون عاشق خوبیها و زیباییها هستم.
sara
باز هم به طور صریح و روشن تکرار میکنم که هر انسان عاقل و فهمیدهای در دوران ما ناچار است ترسو و برده باشد. این بسیار طبیعی و بدیهی است.
AS4438
در روزگاران قدیم، انسان در خونریزی عدالت میجست و با وجدانی آرام دشمنانش را میکشت. اما در عصر ما با وجودیکه میدانیم خونریزی کاری زشت است اما با نیروی تمام به این کار مبادرت میورزیم، کدامیک بدتر است؟ خودتان بگوئید
wraith
عشق حقی است که یک فرد به دیگری میدهد تا او را آزار دهد.
elnaz.book
نکته اصلی و دلیل واقعی بدخویی من در اینجا است، در این حقیقت نهفته است که حتی در همان لحظهای که از کوره درمیرفتم با شرمندگی تمام نزد خود اعتراف میکردم که نهتنها کوچکترین خشونتی در من نیست بلکه اصلاً آدم بدجنسی هم نیستم. فقط ترسو بودم و خود را با این حرکات مشغول میداشتم. از شدت خشم کف بر دهان میآوردم، اما با یک عروسک یا فنجان چای شیرین آرام میگرفتم و رام میشدم. بعد از این اتفاقات به شدت متأثر میشدم و تا ماهها بعد شبها دلم میخواست خود را از شدت شرمساری تکهتکه کنم. این روش من بود.
کاربر ۵۰۸۷۹۲۹
یک مرد عاقل جداً نمیتواند چیزی بشود، فقط احمقها هستند که به جائی میرسند.
Anonymous
در حقیقت من معتقدم که بهترین تعریف از انسان این است که او موجودی ناسپاس است که روی دو پا راه میرود.
فاطمه
به هرحال تمدن اگرچه باعث نشده که مردم بیشتر تشنه خون باشند اما آنها را به شکل پستتری خونآشام کرده است.
فاطمه
حجم
۱۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان