
بریدههایی از کتاب خون به پا می شود
۳٫۲
(۹)
«بورس چیه؟»
«بازار سهام. یهجور قمار برای پولدارها!
کرم کتابخوان
هیچچیز ابدی نیست، بهجز وجود خداوند
کرم کتابخوان
بههرحال، وقتی زد و پنج دلار برنده شدم، از بابا خواستم با آن پول برایم پنج دلارِ دیگر بلیت بختآزمایی بخرد؛ اما قبول نکرد و گفت با این کار ممکن است به قمار معتاد شوم و آنوقت تنِ مادرم در گور میلرزد.
کرم کتابخوان
صداقت بهترین سیاست است
کرم کتابخوان
«بطلیموس یه ریاضیدان و منجم رومی بود که اعتقاد داشت زمین مرکز کهکشانه؛ یه نقطۀ ثابت که همهچیز دورش میچرخه.
کرم کتابخوان
«منظورم اینه که تبعیض پدرِ جنایتهاست.
کرم کتابخوان
مرگ بهترینهای ما رو میگیره... مرگ سراغ همۀ ما میآد.»
کرم کتابخوان
فکر میکنم وقتی زن یا مردی میمیره، یه جهان از بین میره؛ جهانی که اون آدم میشناخته و بهش باور داشته.
کرم کتابخوان
وقتی هر روز با فکر وحشتناکی زندگی کنی و منتظر باشی اتفاقی بیُفتد... وقتی بالاخره آن اتفاق میافتد، دیگر خیالت راحت میشود که عامل وحشت از بین رفته؛ مگر نه؟
کرم کتابخوان
عشق یک هدیه است؛ و همچنین یک زنجیر با دو دستبند در انتهای آن!
کرم کتابخوان
اوج تجربۀ رماننویسی درواقع قبل از شروع نوشتن و زمانی است که همهچیز هنوز توی ذهن نویسنده است.
کرم کتابخوان
میتوانی ستارههای بیشتری توی آسمان ببینی. خداوند مُشتی نور آنجا پاشیده و پشت این نورها ابدیت در جریان است.
کرم کتابخوان
«وقتی کتاب مینویسی، کتاب رئیسته»
کرم کتابخوان
خواننده حامل پیامه، نه آفرینندۀ اون
samas62
بالزاک: پشت هر ثروتِ هنگفت، جنایتی خوابیده است
samas62
من رو یاد جاکوب مارلی میندازه که به اسکروچ میگفت: اینها زنجیرهاییه که توی زندگی برای خودم ساختهم... من تلویزیون ندارم، چون اگه داشتم، باید تماشا میکردم؛ هرچند، تقریباً همۀ برنامههاش مزخرف محضه. من رادیو ندارم، چون اونجوری مجبور بودم بهش گوش کنم. یه موسیقی کانتری که روزم رو از یکنواختی دربیاره، برام کافیه. اگه اون رو داشته باشم...» و به جعبهای که گوشی آیفون در آن بود، اشاره کرد. «بدون شک ازش استفاده میکنم.
zargOl
دوباره گوشی را برداشت؛ انگار نمیتوانست آن را به حال خود بگذارد. «شبیه یه منبع آبِ شکستهست که بهجای آب، ازش اطلاعات بیرون میریزه. من فکر میکردم فقط درمورد یه گوشیِ ساده حرف میزنیم، ولی حالا میبینم که... یا تازه دارم میفهمم که...»
zargOl
نگاهی به من کرد و گفت: «مردم حسابی گرفتارش شدهن.»
«گرفتار چی؟»
گوشی را بالا گرفت. «این! اینکه اصلاً چی هست و چیکار میتونه بکنه. به قول ارشمیدس، اهرمی به من بدهید تا زمین را جابهجا کنم... این همون اهرمه.»
zargOl
بهشرطی که یادت باشه تو فقط یه وسیله برای انتقال پیامی، نه خودِ پیام!»
«چی؟»
«کتاب مقدس، کتاب خداست، نه کتاب کریگ. پس به خودت مغرور نشو.»
زینب.79
وقتی آدمِ پیری میمیرد، انگار کتابخانهای آتش گرفته است.
شهید زهره بنیانیان
ما صاحب چیزها نیستیم؛ بلکه اونها صاحب ما هستن. هر چیزِ جدیدی... چه خونه باشه، چه ماشین، تلویزیون یا یه گوشیِ آنچنانی مثل همین... یه باریه روی دوش ما
samas62
درِ کابینت را باز کرد و یک بطری نوشیدنی بیرون آورد. صبر کرد تا گوشی را قطع کند، بعد برای خودش نوشیدنی بریزد؛ وگرنه فلیشیا میفهمید دارد چهکار میکند. همسران قدرت شهود دارند، اما همسرانِ سابق انگار به راداری پُرقدرت مجهزند.
samas62
وقتی هر روز با فکر وحشتناکی زندگی کنی و منتظر باشی اتفاقی بیُفتد... وقتی بالاخره آن اتفاق میافتد، دیگر خیالت راحت میشود که عامل وحشت از بین رفته؛ مگر نه؟
samas62
ولی دلت برای خونه تنگ نمیشه؟ برای دیدن پدرت یا گل گذاشتن سر خاک مادرت؟
امیررضا
«بورس چیه؟»
«بازار سهام. یهجور قمار برای پولدارها!
امیررضا
هیچوقت عادت نداشتم درمورد استعداد خواندنِ زودهنگامم-که موهبتی ازطرفِ مامان و بابا بود-پز بدهم؛ موهبت یادگیری زودهنگام که نعمتی خدادادی است، باعث برتری آدم نسبت به دیگری نمیشود
امیررضا
بعد تکیه داد و آهی کشید. «خُب، بیشتر شبیه سخنرانی بود تا یه نصیحت کوچیک. پیری هم بددردیه.»
امیررضا
اونها میتونن فهرست علایقم رو دربیارن و بفهمن من کیام. اسمم ممکنه براشون بیمعنی باشه، ولی علایقم نه.
امیررضا
اسپمها رو مُخن؟ بله. قراره تبدیل به سوسکهای تجارت آمریکا بشن و مثل قارچ همهجا پخش بشن؟ بله. چون اسپمها جواب میدن، کریگ. اونها گاوآهن رو میکشن. در آیندۀ نهچندان دور، اسپمها حتی توی انتخابات هم نقش دارن.
امیررضا
اینکه دیگران بعد از مرگت اسم تو را روی جایی بگذارند، نهتنها مسخره، بلکه شرمآور است و بهزودی هم فراموش میشود.
امیررضا
حجم
۵۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه
حجم
۵۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه
قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان