بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ۱Q۸۴ (جلد سوم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب 1Q84 (جلد سوم)

بریده‌هایی از کتاب 1Q84 (جلد سوم)

امتیاز:
۴.۲از ۳۴ رأی
۴٫۲
(۳۴)
«دنیای خشنی است.» «هر جا که امید هست، رنج هم هست.»
حسین احمدی
«هر جا که امید هست، رنج هم هست.»
FMG
هر جا که امید هست، رنج هم هست.
Eli N
«همیشه تعداد آدم‌هایی که کار دنیا را خراب‌تر می‌کنند، به آن‌هایی که بهترش می‌کنند می‌چربد.»
حسین احمدی
‫«همیشه تعداد آدم‌هایی که کار دنیا را خراب‌تر می‌کنند، به آن‌هایی که بهترش می‌کنند می‌چربد.»
ساناز
مردن درناک است. دردناک‌تر از آنکه تصورش بکنی، تنگو. پاک یکه و تنهایی. تعجب دارد که آدم چقدر می‌تواند تنها باشد. بهتر است یادت باشد. ولی می‌دانی، اگر یک بار نمیری، دوباره به دنیا نمی‌آیی
نازنین بنایی
آیومی گفت: «اما با این حال به نظرم می‌رسد که این دنیا با کمبود شدید منطق و مهربانی رو به روست.» آئومامه گفت:‌«آه، خب، مشکلی نیست. پیش از اینکه بفهمیم دنیا تمام می شود.»
نازنین بنایی
چرا قبلاً به این فکر نیفتادم؟ این نکته را عجیب دید. شاید ساده‌ترین چیزها سخت‌ترین چیزهایی باشد که به آن‌ها برمی‌خوری. مَثلی می‌گوید مردم درست از آن چیزهایی که بیخ گوششان اتفاق می‌افتد غافلند.
samira
فریب دادن هیچ‌کس آسان‌تر از کسی نیست که خیال می‌کند حق به جانب اوست.
Fatima 89
«زیبا پلید است و پلید زیباست».
FMG
شاید برجسته نشدن تنها روش دفاعی او بود
✿⁠tanin
هر جا امید باشد، رنج هم هست. دقیقاً حق با توست. بی‌بر و برگرد. اما امید محدود است و عموماً مجرد، حال آنکه رنج‌ها بی‌شمارند و مشخص. این هم چیزی است که خودم شخصاً یاد گرفتم.»
mojgan
فهم تازه‌ای نصیبش شد. معنای ادامه‌ی زندگی همین است. وقتی امیدوار باشی، از آن به زندگی خوراک می‌دهی و مانند نشان راهنما از آن بهره می‌گیری. زندگی بی امید محال است.
mojgan
خبر ندارم کله‌کدو چه اطلاعاتی دارد. ولی واقعیت این است که خیلی به من نزدیک شده. آ‌ن‌قدر نزدیک که کافی است دست دراز کند و به من برسد. لازم است خودم را جمع و جور کنم و هشیار باشم. با کسی سر و کار دارم کاملاً خطرناک. کمترین اشتباهی مرگبار است. اول از همه باید از آن آپارتمان قدیمی دوری کنم. آنجا پنهان شده و نقشه می‌کشد چطور مرا به دام بیندازد ــــ مثل عنکبوتی سمی و خونخوار که در تاریکی تار تنیده.
bookwormnoushin
بار دیگر نرم تکرار کرد: «‘چه سرد باشد، چه نباشد، خدا حی و حاضر است’»
bookwormnoushin
در عدسی دوربین همه مثل ساکنان شهر بی‌آینده‌ای بودند که در زندگی به جایی نمی‌رسند
Soh Bat
فریب دادن هیچ‌کس آسان‌تر از کسی نیست که خیال می‌کند حق به جانب اوست.
Anonymous
‫«برای به دست آوردن هر چیز مهم باید بهایش را بپردازی. این قانون دنیاست.»
Mostafa
«مطمئن بودم که آدم خاصی هستم. اما زمان آهسته‌آهسته زندگی را می‌تراشد. مردم ظاهراً وقتی می‌میرند که زمانشان به سر آمده. اما در اصل رفته‌رفته می‌میرند، از درون. و سرآخر روزی می‌رسد که باید تسویه‌حساب کنی. هیچ‌کس راه فرار ندارد. آدم باید قیمت آنچه را گرفته بپردازد. تازگی به این حقیقت پی برده‌ام.»
samira
به دیوار تکیه داد و به سقف پرلک و پیس نگاه کرد. طولی نکشید که همه چیز در نظرش تهی شد. هرگز خود را این‌همه بی‌کس ندیده بود.
نازنین بنایی
شاید موجود کوچک کثیف ناشادی باشم، حشره‌ای زیر سنگی نمناک. خب، باشد! من اولین کسی هستم که قبول دارم. اما حشره‌ای هستم توانا و صبور و سمج. به این آسانی‌ها کوتاه نمی‌آیم.
نازنین بنایی
با باور کردن آنچه لازم بود، آرام گرفت و به تن گنده‌ی تنگو تکیه داد. گوشش را به سینه‌ی تنگو گذاشت و به ضربان قلبش گوش داد و خود را به آغوش او سپرد. درست مثل نخود سبزی در غلاف.
نازنین بنایی
اما دیگر کار از کار گذشته، همه چی را به تامارو گفته‌ام. چاره‌ی دیگری نداشتم. کله‌کدو شاید جایی در کمینم باشد و خودکشی است که بخواهم پیش چشمانش دفیله بروم. زمان می‌گذرد و من وقت فراغت ندارم که اوضاع را به حال خود رها کنم و ببینم چه پیش می‌آید. همه چیز را در میان گذاشتن با تامارو و سپردن اوضاع به او، بهترین راه بود.
bookwormnoushin
شک برش داشت که زنده‌ها و مرده‌ها فرقی با هم داشته باشند. با خود گفت شاید هم راست‌راستی فرقی نداشته باشند. شاید ما عزم کرده‌ایم برای راحتی کار بر این فرق پا بفشاریم.
Soh Bat
«همیشه تعداد آدم‌هایی که کار دنیا را خراب‌تر می‌کنند، به آن‌هایی که بهترش می‌کنند می‌چربد.»
Soh Bat
‘اگر امروز بمیریم، دیگر ناچار نیستیم فردا بمیریم. پس بگذار خوب یکدیگر را تماشا کنیم.’
Soh Bat
«گفتی می‌روی راه دور. از چقدر دور حرف می‌زنی؟» «فاصله‌ای که نمی‌شود اندازه گرفت.» «مثل فاصله‌ای که قلب کسی را از دیگری جدا می‌کند.»
Soh Bat
از سفر مرگ دست کشید، چون ندایی از دوردست شنید. در این دم در فضایی خالی از صدا بود. از لحظه‌ای که ماشه را کشیده بود، همه‌ی صداها از دور و برش محو شده بود. لفافی از سکوت دورش پیچیده شده بود، انگار که ته استخر بوده باشد. آن پایین مرگ نه تاریک بود و نه ترسناک. مثل مایع درون کیسه‌ی رحم برای جنین طبیعی و بدیهی بود. آئومامه فکر کرد چندان هم بد نیست و کم و بیش لبخند زد. همین موقع بود که صدا را شنید.
mojgan
دفعه‌ی بعد که دست دراز کنم، شاید دستم به او برسد. در تاریکی چشم‌ها را بست و خود را در این امکان غرقه کرد. خود را تسلیم اشتیاقش کرد
✿⁠tanin
به نتیجه رسید اما این خدای آن‌ها نیست. خدای من است. این خدایی است که با فدا کردن زندگی یافته‌ام، با شرحه‌شرحه شدن تنم، دریدن پوستم، مکیده شدن خون از تنم، شکستن ناخن‌هایم؛ همه‌ی وقت و امیدها و خاطراتم را از من ربوده‌اند. این خدا بی‌شکل است
✿⁠tanin

حجم

۳۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۷۸ صفحه

حجم

۳۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۷۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان