در میدان بازار، سگی مردی را گاز گرفته است. افسر نگهبان به نام پرمعنای اچومهلف به بررسی دقیق این «پرونده» میپردازد. ابتدا به کسانی که سگها «یا حیوانات ولگرد دیگر» را در کوچه رها میکنند میتازد. ولی ناگاه یکی از میان جمعیت متوجه میشود و میگوید که سگ متعلق به سرتیپ است. اچومهلف هم فوری، مانند حربا که هر دم به رنگ دیگری درمیآید، تغییر رأی میدهد و گریبان مرد آسیبزده را میگیرد. در این موقع صدای دیگری از میان جمعیت شنیده میشود: «نه، بابا، این سگ مال سرتیپ نیست. » اچومهلف هم فوری تغییر لحن میدهد و به مرد آسیبدیده دستور میدهد که از سر این کار به این آسانیها نگذرد، صاحب سگ باید به سختی تنبیه شود.
بدینسان با هر اظهارنظر تازهیی از طرف جمعیت، با هر رأی «پُرمعنایی» - که سگ از آنِ سرتیپ است یا نه - اچومهلف، مانند عروسکی که فنر دروناش کار گذاشتهاند، فوری ۱۸۰ درجه تغییر جهت میدهد و به رأی و نظر پیشین خود پشت میکند. برای او در این پیشآمد مهم آن است که صاحب سگ دارای چه رتبه و مقامی است: اگر بلندپایه است پس حق با اوست، و اگر دونپایه است پس باید به سختترین مجازات قانونی برسد. گویی قانون برای همه یکی نیست
S