بریدههایی از کتاب مصائب آشپزی برای دیکتاتورها
نویسنده:ویتولد شابوفسکی
مترجم:زینب کاظمخواه
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۳ رأی
۳٫۸
(۲۳)
«اگر شما در اسارت بزرگ شوی، بقیه زندگیات نمیتوانی آنطور که باید و شاید از آزادیات استفاده کنی.»
بوخارین
در آنزمان میتوانستیم بگوییم که چون آنها داشتند شکست میخوردند، خیلی بیرحم بودند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
در شوروی، حتی آشپزها هم مثل آشپزهای یک ابرقدرت رفتار میکردند. ما همه روی یک اجاق گاز بزرگ غذا میپختیم، و گاهی آنها قابلمههای ما را جابجا میکردند. اصلاً نیازی به انجام این کار نبود؛ آنجا فضای کافی برای همه وجود داشت. اما آنها اینطور بودند. کشورشان در سیاست، تحمیلکننده بود و آنها در آشپزخانه.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
سوئوم بوری مورخ میگوید: «روئون یکی از آن آدمهایی بود که با هر جنگ و انقلابی به همان سو میرفت. تنها دغدغه او این بود که چطور از آن بهره ببرد، و چقدر.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
خمرهای سرخ از گرسنگی بهعنوان یک ابزار سیاسی استفاده میکردند.
گرسنگی مجازاتی برای نافرمانی بود.
گرسنگی مجازاتی برای نژادهای بد بود.
گرسنگی مجازاتی برای بیماری بود: برای کسانی که برای انقلاب بهدرد نخور بودند.
گرسنگی به آنها کمک میکرد نظم را حفظ کنند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«مادرم تمام زندگیاش از همه چیز ترسیده است. ترجیح میدهم بمیرم تا آنطور بترسم.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
کشورهای مستقلِ آفریقاییِ ضعیف، طعمه آسانتری برای استعمار کردن بودند تا مستعمراتی که بر مطالباتشان اصرار داشتند.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
جنگ در هر دو طرف جان میلیونها نفر را گرفت و هیچ پیروزی به همراه نداشت.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
اما معنیاش این نبود که قبیله لوو تحصیلات پائینی داشتند. برعکس. آنها یکی از تحصیلکردهترین قبیلهها در شرق آفریقا هستند. همینکه یکی از آنها پولی داشته باشد، برای خودش ماشین یا طلا نمیخرد، بلکه به این فکر میکند که بچهاش را به کدام مدرسه بفرستد.
نون صات
چه احساسی در این مورد داشتم؟ امروز احساس حماقت میکنم، اما تو نمیتوانی استانداردهای معمولی را برای چنان اوقات غیرمعمول بهکار ببری. ما همه برای بقا میجنگیدیم.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«اگر شما در اسارت بزرگ شوی، بقیه زندگیات نمیتوانی آنطور که باید و شاید از آزادیات استفاده کنی.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
خمرهای سرخ مدعی بودند که انقلابشان برای همه فراوانی غذا به همراه داشت. اما بهخاطر آنها، همه گرسنه شدند
بوخارین
پدرم به من یک چیز یاد داد: هیچچیز نمیشنویـ ببین، هر چیزی که اتفاق میافتد تماشا میکنی، نتیجه میگیری، اما گوشهایت بسته باشند، و وقتی که بچه بودم بچه واکسی بودم، من آن پند پدرم را به گوش گرفتم، پدرم گفته بود که گوشهایت کر باشند، مردم درباره همه چیز صحبت میکنند، اما اگر دنبال دردسر نیستی، همه چیز را همان لحظه فراموش کن و هنوز یادم میآید که وقتی کفشها را واکس میزدم، پنج سنتاوو میگرفتم، برای همین...
... برای همین این روزها نمیتوانم با مردم زندگی کنم، جوانها هیچ احترامی به پیرها نمیگذارند، نمیتوانم به این موضوع عادت کنم، وقتی به کلیسا میروم، سوار اتوبوس میشوم، روزنامه میخرم، انجیل میخوانم و دعا میکنم. من یک پزو برای اتوبوس میدهم، اما آیا کسی به یک آدم پیر صندلیاش را میدهد؟ نه، این روزها همه تظاهر میکنند که پیرها را نمیبینند...
هانیه
مهمترین نکته این است که چه کسی اولین توپ را میاندازد، بیسبال فقط به قدرت ماهیچه ربط ندارد، این بازی همچنین دانستن درباره این است که چطور مخالفانت را بترسانی، و اگر اولین پرتابکننده کارش را خوب انجام دهد، این موضوع کل بازی را تعیین میکند، زیرا تیم دیگر ناامید و سردرگم میشود؛ این موضوع در سیاست هم صادق است،
هانیه
اسمش را بتهوون گذاشتهام، زیرا اگر چیزی به مذاقش خوش نیاید، تظاهر میکند که نمیشنود
نون صات
او میگوید: «اگر شما در اسارت بزرگ شوی، بقیه زندگیات نمیتوانی آنطور که باید و شاید از آزادیات استفاده کنی.»
sheri
چند سال قبل، جوک محبوبی در هاوانا وجود داشت که میگفت در باغوحش شهر تابلوی علائم: «به حیوانات غذا ندهید» با تابلوی علائم: «غذای حیوانات را ندزدید.» عوض شده است.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مردم شروع به گفتن جوکهای جدید کردند که میگفت تابلوها در باغ وحش حالا این است: «حیوانات را نخورید.»
جوک دیگری بود که میگفت: «سه دستاورد انقلاب کوبا چیست؟ دارو، تحصیلات و ورزشکاران. و سه شکست آن چیست؟ صبحانه، ناهار و شام.»
sheri
هر وقت که میدیدم خلقوخویاش خوش نبود و بدون اینکه توجه کسی را جلب کند در راهرو راه میرفت یا به سلام و احوالپرسیها جواب میداد، میدانستم به چیزی اضافه نیاز دارد. بنابراین یک دسر درست میکردم. طبیعتاً بعد از مشورت با پرستارش کمی از آن را با استفاده از شکر دیابتیها درست میکردم. اما میدانستم که آن روزها خوجه به چیز شیرینی نیاز داشت. و اینطور هم برای همه ما و هم برای کل کشور بهتر بود که برایش دسری سرو شود.
اثرگذار بود. میدانستم که چطور بدخلقیاش را بهتر کنم. اغلب که پشت میز غذا مینشست احساس پریشانی داشت و وقتی که از پشت میز بلند میشد خلقوخویاش بهتر شده بود و حتی شوخی میکرد. کسی چه میداند که زندگی چند نفر از مردم را آنطور نجات دادم؟
sheri
متناسب کردن همه چیز کمتر از ۱۵۰۰ کالری برای مردی پیر بینهایت دشوار بود. خوجه گنده بود؛ او تقریباً ۱۹۸ سانتیمتر قد داشت. بهعلاوه اینکه او هر روز خیلی سخت کار میکرد.
بهنظرم، بهخاطر این رژیم، خوجه بیشتر زندگیاش احساس گرسنگی میکرد، و برای همین معمولاً پریشان بود. این موضوع چطور میتوانست در تصمیماتش اثر بگذارد؟ فقط فکر کنید اگر گرسنه باشید و خلقوخویتان مدام بد باشد چه تصمیماتی میگرفتید.
sheri
یوووان سرش را تکان میدهد و میگوید: «مادرم تمام زندگیاش از همه چیز ترسیده است. ترجیح میدهم بمیرم تا آنطور بترسم.»
sheri
حجم
۲۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
۶۸,۵۰۰۵۰%
تومان