بریدههایی از کتاب مصائب آشپزی برای دیکتاتورها
نویسنده:ویتولد شابوفسکی
مترجم:زینب کاظمخواه
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۴ رأی
۳٫۹
(۲۴)
«اگر شما در اسارت بزرگ شوی، بقیه زندگیات نمیتوانی آنطور که باید و شاید از آزادیات استفاده کنی.»
میرزاقلمدون
در شوروی، حتی آشپزها هم مثل آشپزهای یک ابرقدرت رفتار میکردند. ما همه روی یک اجاق گاز بزرگ غذا میپختیم، و گاهی آنها قابلمههای ما را جابجا میکردند. اصلاً نیازی به انجام این کار نبود؛ آنجا فضای کافی برای همه وجود داشت. اما آنها اینطور بودند. کشورشان در سیاست، تحمیلکننده بود و آنها در آشپزخانه.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
کشورهای مستقلِ آفریقاییِ ضعیف، طعمه آسانتری برای استعمار کردن بودند تا مستعمراتی که بر مطالباتشان اصرار داشتند.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
در آنزمان میتوانستیم بگوییم که چون آنها داشتند شکست میخوردند، خیلی بیرحم بودند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
خمرهای سرخ از گرسنگی بهعنوان یک ابزار سیاسی استفاده میکردند.
گرسنگی مجازاتی برای نافرمانی بود.
گرسنگی مجازاتی برای نژادهای بد بود.
گرسنگی مجازاتی برای بیماری بود: برای کسانی که برای انقلاب بهدرد نخور بودند.
گرسنگی به آنها کمک میکرد نظم را حفظ کنند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
جنگ در هر دو طرف جان میلیونها نفر را گرفت و هیچ پیروزی به همراه نداشت.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«مادرم تمام زندگیاش از همه چیز ترسیده است. ترجیح میدهم بمیرم تا آنطور بترسم.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
سوئوم بوری مورخ میگوید: «روئون یکی از آن آدمهایی بود که با هر جنگ و انقلابی به همان سو میرفت. تنها دغدغه او این بود که چطور از آن بهره ببرد، و چقدر.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
خمرهای سرخ مدعی بودند که انقلابشان برای همه فراوانی غذا به همراه داشت. اما بهخاطر آنها، همه گرسنه شدند
میرزاقلمدون
«اگر شما در اسارت بزرگ شوی، بقیه زندگیات نمیتوانی آنطور که باید و شاید از آزادیات استفاده کنی.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
اما معنیاش این نبود که قبیله لوو تحصیلات پائینی داشتند. برعکس. آنها یکی از تحصیلکردهترین قبیلهها در شرق آفریقا هستند. همینکه یکی از آنها پولی داشته باشد، برای خودش ماشین یا طلا نمیخرد، بلکه به این فکر میکند که بچهاش را به کدام مدرسه بفرستد.
نون صات
آشپزهای خوب هیچوقت رازهایشان را افشا نمیکنند؛ آنها ترجیح میدهند که آنها را با خودشان به گور ببرند.
میرزاقلمدون
براساس گزارش سازمان امریکایی خانه آزادی، ۴۲ کشور را دیکتاتورها رهبری کردهاند، این اطلاعاتی حیاتی است. نکته دیگر اینکه، این تعداد در حال افزایش است. شرایط امروز بهنفع دیکتاتورهاست، و ارزشاش را دارد که همهمان چیزهایی دربارهشان بدانیم.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
دقیقاً همینطوری است؛ سوار قطار میشوی و از جنگ به خانه برمیگردی. غیرمعمول بود و سالها بعد وقتی برای صدام کار میکردم، همچنان مبهوت بودم که میتوانستیم در امنیت در بغداد سوار ماشین شویم و چند ساعت بعد در منطقه جنگی باشیم، که هر لحظه آدمهای زیادی کشته میشدند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
او پرسید: «امیدوارم موافقت کنی برای کار کردن بیایی.»
تعظیم کردم و بدون مکث گفتم: «قطعاً آقای رئیسجمهور.»
آیا میتوانستم جواب رد به صدام بدهم؟ نمیدانم، اما ترجیح دادم امتحان نکنم.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«اگر شما در وسط خیابانی در ایالات متحد حمله قلبی کنی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اول میپرسند که آیا پول بیمه را پرداخت کردهای؛ بعدش جانت را نجات میدهند. اگر بیمه نداشته باشی، همانجا ولات میکنند تا بمیری. اینجا همه در کوبا مراقبت پزشکی دریافت میکنند.»
آیا میشود این را به آنها حالی کرد؟ شک دارم.
sfmotahari
مادرم قبل از من ۱۳ بچه به دنیا آورد، اما همهشان به ترتیب مردند. از آبله، مالاریا، سیاهسرفه.
مهدی
یوووان سرش را تکان میدهد و میگوید: «مادرم تمام زندگیاش از همه چیز ترسیده است. ترجیح میدهم بمیرم تا آنطور بترسم.»
sheri
متناسب کردن همه چیز کمتر از ۱۵۰۰ کالری برای مردی پیر بینهایت دشوار بود. خوجه گنده بود؛ او تقریباً ۱۹۸ سانتیمتر قد داشت. بهعلاوه اینکه او هر روز خیلی سخت کار میکرد.
بهنظرم، بهخاطر این رژیم، خوجه بیشتر زندگیاش احساس گرسنگی میکرد، و برای همین معمولاً پریشان بود. این موضوع چطور میتوانست در تصمیماتش اثر بگذارد؟ فقط فکر کنید اگر گرسنه باشید و خلقوخویتان مدام بد باشد چه تصمیماتی میگرفتید.
sheri
اسمش را بتهوون گذاشتهام، زیرا اگر چیزی به مذاقش خوش نیاید، تظاهر میکند که نمیشنود
نون صات
مهمترین نکته این است که چه کسی اولین توپ را میاندازد، بیسبال فقط به قدرت ماهیچه ربط ندارد، این بازی همچنین دانستن درباره این است که چطور مخالفانت را بترسانی، و اگر اولین پرتابکننده کارش را خوب انجام دهد، این موضوع کل بازی را تعیین میکند، زیرا تیم دیگر ناامید و سردرگم میشود؛ این موضوع در سیاست هم صادق است،
هانیه
پدرم به من یک چیز یاد داد: هیچچیز نمیشنویـ ببین، هر چیزی که اتفاق میافتد تماشا میکنی، نتیجه میگیری، اما گوشهایت بسته باشند، و وقتی که بچه بودم بچه واکسی بودم، من آن پند پدرم را به گوش گرفتم، پدرم گفته بود که گوشهایت کر باشند، مردم درباره همه چیز صحبت میکنند، اما اگر دنبال دردسر نیستی، همه چیز را همان لحظه فراموش کن و هنوز یادم میآید که وقتی کفشها را واکس میزدم، پنج سنتاوو میگرفتم، برای همین...
... برای همین این روزها نمیتوانم با مردم زندگی کنم، جوانها هیچ احترامی به پیرها نمیگذارند، نمیتوانم به این موضوع عادت کنم، وقتی به کلیسا میروم، سوار اتوبوس میشوم، روزنامه میخرم، انجیل میخوانم و دعا میکنم. من یک پزو برای اتوبوس میدهم، اما آیا کسی به یک آدم پیر صندلیاش را میدهد؟ نه، این روزها همه تظاهر میکنند که پیرها را نمیبینند...
هانیه
حجم
۲۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
تومان