بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دزد سایه ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب دزد سایه ها

بریده‌هایی از کتاب دزد سایه ها

نویسنده:مارک لوی
انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۳ رأی
۴٫۰
(۳۳)
نمی‌توانستم کلمات مناسبی برای دلداری‌اش پیدا کنم. محکم در آغوشش گرفتم
نادر کاربر
- دارم فکر می‌کنم. - به چی؟ - اینکه دوست‌داشتن به چه دردی می‌خوره؟ - مطمئن نیستم برای جواب‌دادن بهت آدم مناسبی باشم. - عیب نداره، فکر می‌کنم من هم آدم مناسبی برای پرسیدن این سؤال نیستم.
نــے‌آیش🐋
پدرم می‌گفت هرگز نباید آدم‌ها را باهم مقایسه کرد. هر فردی با دیگری متفاوت است. مهم یافتن تفاوتی‌ست که مناسب تو باشد.
saharist
گفتم اینجا واینستا! از جایم تکان نخوردم. خیلی ناامید به‌نظر می‌رسید. صادقانه فریاد نمی‌زد که بروم. کاملاً واضح بود که نباید تنهایش گذاشت. دوستی یعنی همین، مگر نه؟ اینکه بتوانی حدس بزنی چه‌زمانی طرف مقابلت، خلاف آنچه فکر می‌کند را به زبان می‌آورد.
Mahi
«همه‌چیز درست می‌شه، حالا می‌بینی...»
nia
از حالا خودم رو می‌بینم که روی میز تشریح دراز کشیدم و دانشجوهای جوون دورم رو گرفتن. دستِ‌کم قبل از اینکه زیر زمین خاکم کنن، دخترها دستی به من می‌زنن.
Mahi
تا حالا به این فکر کردی که از تموم چیزهایی که دلت می‌خواد فهرستی تهیه کنی؟
Zahra
«اگه می‌خوای انتخاب بشی باید فکرت رو عوض کنی. هیچ‌چیز پیشاپیش از دست نمی‌ره. باید ارادهٔ یه آدم موفق رو داشته باشی تا شانسش رو هم به‌دست بیاری.»
nia
کاملاً واضح بود که نباید تنهایش گذاشت. دوستی یعنی همین، مگر نه؟ اینکه بتوانی حدس بزنی چه‌زمانی طرف مقابلت، خلاف آنچه فکر می‌کند را به زبان می‌آورد.
نادر کاربر
تفاوت کلئا در سکوتش بود، همین او را از دیگران متمایز کرده بود، ولی کلئا آرزو داشت مثل دخترهای هم‌سن‌وسالش باشد. دختری که می‌توانست به روشی جز اشاره منظورش را برساند. کاش می‌دانست تفاوتش چقدر زیباست!
نادر کاربر
پدرم می‌گفت هرگز نباید آدم‌ها را باهم مقایسه کرد. هر فردی با دیگری متفاوت است. مهم یافتن تفاوتی‌ست که مناسب تو باشد. کلئا تفاوتِ مناسبِ من بود.
Mahi
دوستی یعنی همین، مگر نه؟ اینکه بتوانی حدس بزنی چه‌زمانی طرف مقابلت، خلاف آنچه فکر می‌کند را به زبان می‌آورد.
نــے‌آیش🐋
پدر و مادرها تا یک سنی پیر می‌شوند و سپس تصویرشان در خاطرمان ثبت می‌شود. کافی‌ست چشم‌هایتان را ببندید و به آنها فکر کنید تا آنها را همان‌گونه که همیشه بوده‌اند به یاد آورید؛ گویی عشقی که به آنها داریم، توانسته زمان را متوقف کند.
nia
وقتی به چیزی علاقه داشته باشیم، هیچ‌وقت برای انجامش خیلی دیر نیست.
nia
حتی روزهای ابری هم از یک روزنهٔ کوچکِ نور در امان نیستیم.
نادر کاربر
مشکل اینجاست که بالاخره روزی بهار از راه می‌رسد.
nia
هر بار همین‌طور است؛ بخشی از وجود آدم با کسی که رفته می‌ماند.
nia
پدر و مادرها تا یک سنی پیر می‌شوند و سپس تصویرشان در خاطرمان ثبت می‌شود. کافی‌ست چشم‌هایتان را ببندید و به آنها فکر کنید تا آنها را همان‌گونه که همیشه بوده‌اند به یاد آورید؛ گویی عشقی که به آنها داریم، توانسته زمان را متوقف کند.
nia
وقتی به چیزی علاقه داشته باشیم، هیچ‌وقت برای انجامش خیلی دیر نیست.
nia
لوک روی مبل ولو شد و گفت: - یه چیزی توی زندگی‌م کمه. - چی؟ - زندگی‌م!
Mahi
فکر نکن که این یه خداحافظیه رفیق، فقط یه به امید دیداره.
Mahi
. به قول بابا آدم برای بزرگ‌شدن باید یاد بگیرد که با ترس‌هایش روبه‌رو شود و آنها را هم با واقعیت رودررو کند. این کاری بود که قصد داشتم انجام بدهم.
Zahra
دوستی یعنی همین، مگر نه؟ اینکه بتوانی حدس بزنی چه‌زمانی طرف مقابلت، خلاف آنچه فکر می‌کند را به زبان می‌آورد.
Zahra
«می‌دانی، عشق بیش از هر چیز به قدرت تخیل وابسته است. لازم است هریک دیگری را کاملاً در خیالش به تصویر بکشد و در برابر حقیقت تسلیم نشود. درنهایت روزی که تصوراتشان باهم تلاقی کند... زیباترین حالت ممکن رخ می‌دهد.» رومن گاری
فاطمه
در راه برگشت لحظه‌ای آرزو کردم به آن دست نزده باشد و مدّ دریا نامه‌ام را برده باشد. شاید از روی خجالت بود. آخر برایش نوشته بودم او کسی‌ست که وقتی بیدار می‌شوم به یادش هستم. قول داده بودم شب‌ها که چشم‌هایم را می‌بندم، چشم‌های بی‌کران او را در دلِ شب ببینم. مثل فانوس دریایی کهنه‌ای که چون به فرزندی پذیرفته شده، خوشحال است و دوباره چراغش را روشن می‌کند.
ایران آزاد
شاید کودکی‌ام نبود که از موقع برگشتنم به اینجا دلتنگش بودم، بلکه مادرم بود، صمیمیتمان، سوپرمارکت‌رفتن‌های بعدازظهرهای شنبه، غذاهایی که شب‌ها باهم می‌خوردیم، گاهی در سکوت محض، ولی خیلی به هم نزدیک بودیم؛ شب‌هایی که به اتاقم می‌آمد، کنارم دراز می‌کشید و موهایم را دست می‌کشید. سال‌ها، فقط به‌ظاهر می‌گذرند. ساده‌ترین لحظات، برای همیشه، در وجود ما حک شده‌اند.
ایران آزاد
از خودم پرسیدم پس چه شد؟ چگونه امکان داشت آن‌همه عشق از بین برود؟ اصلاً آن‌همه عشق کجا رفته بود؟
Dayan
فقدانی که با مرگ مامانم برایم ایجاد شد، هرگز ترکم نکرد.
Amir Reza Rashidfarokhi

حجم

۱۸۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۸۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
تومان