بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صدای پایین پله ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب صدای پایین پله ها

بریده‌هایی از کتاب صدای پایین پله ها

انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۴۹ رأی
۳٫۹
(۴۹)
گابریلا نگاهی به بدن بی‌تحرک بیل انداخت و سپس با افتخار به شارلوت نگاه کرد. «هر بار که فکر می‌کنی یه کاری رو تموم کردی و رفته، بدون که همیشه یه کاری دیگه مونده که بکنی.»
Elaheh Dalirian
«هر بار که فکر می‌کنی یه کاری رو تموم کردی و رفته، بدون که همیشه یه کاری دیگه مونده که بکنی.»
LJS
«اگه بتونم تو دنیای واقعی به چشمای شیطان نگاه کنم، شاید دیگه مجبور نباشم تو رؤیاهام از دستش فرار کنم.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«تعجب می‌کنی اگه بدونی چه تعداد از درمانگرا زندگی آشفته‌ای دارن. ما به بقیه می‌گیم چطور از پسِ مشکلات خودشون بربیان، اما زندگی‌های خودمون فاجعه است. ما واعظینی هستیم که بقیه رو راهنمایی می‌کنیم، درحالی‌که خودمون از همه بیشتر نیازمند موعظه‌ایم.»
آلی
اگر خودت در زندگی دنبال یافتن شادی نباشی، کس دیگری این کار را برایت انجام نمی‌دهد.
AS4438
وقتی روی چیزی تمرکز داشته باشی و توی زندگی مسیر مشخصی برای خودت در نظر بگیری، احتمالش خیلی کمه که شکست بخوری و به خواسته‌ت نرسی.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
حتی اگر بهترین منصب‌ها را هم داشته باشی، باز از یک سری وقایع در امان نیستی.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«به نظرم یه چیزایی هست که ما هرگز دربارهٔ آدما، حتی کسایی که خیلی به ما نزدیک هستن، نمی‌دونیم.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
مشکلِ گاوین می‌توانست جنبهٔ وراثتی هم داشته باشد. شاید لذت‌بردن از دردکشیدن دیگران در ژنتیک او بود. او فقط می‌خواست بگردد و نقاط ضعف افراد را بیابد و از آنها سوءاستفاده کند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
ما واعظینی هستیم که بقیه رو راهنمایی می‌کنیم، درحالی‌که خودمون از همه بیشتر نیازمند موعظه‌ایم.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«یه چیزایی هست که تو فقط با این دوتا چشمت می‌تونی ببینیشون؛ چیزایی که درست مقابل چشمات هستن و می‌تونی درکشون کنی. مثل دیدن یه اتوبوس که رد می‌شه یا هر چیز دیگه. اما یه وقتایی تو یه چیزایی رو می‌بینی و حس می‌کنی که جلوی چشمات نیستن.» دستش را روی سینهٔ پسرش گذاشت. «مثل یه غروب زیبا، یه عقاب یا حتی وقتی یه موسیقی باشکوه می‌شنوی.»
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
«اما این کار رو کردی، گاوین. تو می‌تونی بدون اینکه به مردم آسیب جسمی بزنی، این کار رو انجام بدی.» مردِ جوان شانه‌ای بالا انداخت و رویش را برگرداند. آنا گفت: «آزار روحی و عاطفی می‌تونه خیلی آسیب‌زا باشه.»
آلی
مسیر برگشت به خانه. مردِ داخل اتومبیل که خانهٔ آنها را می‌پایید. نوشیدنی. ارسال پیام به رئیس. پائول چه چیز دیگری را فراموش کرده بود و به یاد نمی‌آورد؟
آلی
«شاید کِنیث کسی باشه که گلوی اونو بریده، اما من باعث شدم اون بره سمت کِنیث. من از اون غافل شدم. من... نمی‌دونم؛ از اون دور شدم؛ بهش بی‌توجهی کردم. شش سال بود که تولدش رو فراموش کرده بودم. می‌دونم از این رفتارا فکر می‌کرد دیگه دوستش ندارم، اما این‌طوری نبود. من فقط... فقط به اون توجه نداشتم. تو دنیای خودم غرق شده بودم. الآنه که می‌فهمم چقدر با این رفتار اونو از خودم دور کردم و باعث شدم بره سمت یه کس دیگه.
آلی
رفتن به همچین جایی بیشتر تو رو به هم می‌ریزه. این‌جور جاها پُر از آدمای دیوونه‌ست و تو دیوونه نیستی. می‌شنوی چی می‌گم؟ خودتو دست اونا بدی، دیگه راه برگشت نداری.» پائول گفت: «نمی‌دونم.» بیل گفت: «ببین. الآن حالت چطوره؟ دقیقاً همین لحظه؟» «می‌لرزم.» «این لرزیدنت اون‌قدری هست که به‌خاطرش پات رو همچین جایی بذاری؟»
آلی
حتی اگر بهترین منصب‌ها را هم داشته باشی، باز از یک سری وقایع در امان نیستی.
AS4438
یه چیزایی هست که ما هرگز دربارهٔ آدما، حتی کسایی که خیلی به ما نزدیک هستن، نمی‌دونیم.»
AS4438
ما واعظینی هستیم که بقیه رو راهنمایی می‌کنیم، درحالی‌که خودمون از همه بیشتر نیازمند موعظه‌ایم.»
AS4438

حجم

۳۲۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

حجم

۳۲۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

قیمت:
۵۳,۰۰۰
تومان